تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۲۲ - ۱۷:۱۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 35328

شهرام شاه حسینی شهرام شاه حسینی کارگردان سریال «هشت و نیم دقیقه» درباره فیلمنامه این سریال، بازی خودش، داستان و قضاوت حرف زد.

به گزارش سینماسینما، سریال «هشت و نیم دقیقه» به کارگردانی شهرام شاه حسینی ساخته و چندی پیش از شبکه دو سیما پخش شد. نام اولیه این مجموعه «یکتا» بود که داستان آن حول محور یکتا عروس یک خانواده است که بعد از فوت پدرشوهرش با اتفاقات مختلفی مواجه می شود. شاه حسینی آخرین بار با سریال «همه چیز آنجاست» در شبکه سه حضور داشت که آن هم اثری اجتماعی خانوادگی بود.

با پایان «هشت و نیم دقیقه» گفتگویی با شهرام شاه حسینی انجام شده است:

شما در سریال «هشت و نیم دقیقه» نقش مهران را بازی کردید، تغییراتی در این شخصیت وجود دارد که سیر چندان منطقی ای ندارد. به طور مثال چرا مهران که شخصیتی تلخ و سرد دارد و علاقه ای هم به فرزند معلولشان ندارد به یک باره با گم شدن فرزندشان اینقدر دلتنگ او می شود و حتی رابطه اش با همسرش هم تغییر می کند؟

احتمالا یک یا دو قسمت را ندیده اید. او از دو قسمت قبل این احساس را پیدا می کند.

فرقی نمی کند مساله این است که او شش سال است که این بچه را دوست ندارد و ما از ابتدای سریال ارتباط خوبی بین او و همسرش و همچنین او و فرزندش نمی بینیم و بعد به یک باره همه چیز تغییر می کند.

اگر این حس بوجود آمده باشد که همه چیز یک باره بوده است نقصی وجود دارد ولی این را به خاطر داشته باشید که اگر زوجی در آستانه طلاق و یا حتی واقعه ای بدتر از طلاق (چون به هر حال طلاق هم یک تفاهم است ولی در حالتی بدتر از آن هیچ تفاهمی وجود ندارد) عزیزی مشترک را از دست بدهند با یکدیگر متحد می شوند، این یک فرمول است.

این یک فرمول مقطعی است در جامعه هم ممکن است گاهی اتفاقی برای یک خانواده دارای اختلاف و مشکل رخ دهد و بعد همه به یک باره متحد شوند اما حالتی مقطعی دارد. آیا اینجا هم این تغییر و تحول مقطعی است؟

در لحظه ای که مخاطب سریال را می بیند او با از دست دادن کودک و گم شدنش به این نتیجه می رسد که چقدر دوستش داشته است ولی بعد از سریال دیگر هر اتفاقی می تواند رخ دهد.

منظور روند منطقی یک اتفاق در خود سریال است.

شاید حرفتان درست باشد و این روند منطقی وجود نداشته است و داستان الکن بوده است و یا بیشتر باید به آن می پرداختیم.

شهرام شاه حسینی

چرا خود شما این نقش را بازی کردید؟

من هوس بازی دارم و اصلا به همین دلیل بود که به سینما وارد شدم. نقش مهران هم کمی چالش برانگیز بود؛ فردی که کسی او را دوست ندارد و باید بتواند نقش یک فرد داغون و لعنتی را ایفا کند برای چنین نقشی هم واقعا باید اعصاب خرد کن باشید.

از بازی خود پشیمان نیستید؟

من هر بار بازی می کنم پشیمان هم می شوم ولی دوباره بازی می کنم.
یکی از ویژگی های «هشت و نیم دقیقه» این است که شخصیت های زن نقش زیادی در روند داستان دارند و برای آنها هم جزییات زیادی تعریف شده است.

البته در این سریال همه شخصیت ها اعم از زن و مرد قصه دارند و نیازی نیست که فقط به شخصیت اصلی کمک کنند یا نردبان یکتا شوند. در این فیلمنامه شخصت مرد و زن درست پرداخته شده است از فرزین و یلدا و احسان گرفته تا نیما و اخوان و فروغ و حتی مهران که باید شخصیتی نچسب داشته باشد.
با اینکه یکتا دختر قهرمان سریال بود اما نقص ها و خودخواهی هایی داشت که باعث می شد مخاطب امید داشته باشد که قرار نیست یک قهرمان صرفا مثبت و بدون اشتباه ببیند اما گاهی بعد از باز شدن گره های داستان فیلمنامه به سمتی می رفت که تقصیرات او را پاک کند. به طور مثال او طی بحثی فروغ را که باردار است هل می دهد و بعد دکتر به فروغ می گوید که جنین سقط شده است اما بعدا دلیل دیگری برای این مساله بیان می شود.

چرا شما خطای دیگر یکتا را ندیدید که فرزین را قضاوت می کند و با این خطا باعث می شود یک نفر به یک زندگی نرسد و شخص دیگری از دنیا برود و کشته شود.

بله این مهمترین خطای یکتا بود اما چرا قصور وی در برابر فروغ پوشانده شد؟

من از ابتدا تلاش کردم که آدم ها در مواجهه با یکدیگر دچار نوعی تغییرات در شخصیت باشند همانطور که زندگی عادی هم دچار فراز و فرود است. در جامعه امروز نمی توان افراد را به راحتی قضاوت کرد و درباره روحیات اخلاقی آنها نظر داد چون دائم تغییر می کنند. خاکستری بودن شخصیت ها هم در قصه ما نهادینه شده است. اگر یکتا به دکتر می رود و می فهمد که مشکل فروغ و جنینش به خاطر او نبوده است به این دلیل است که می خواهیم یک بار برای همیشه فروغ را از توهم بیاوریم. احسان برای یک بار جلوی او بایستد و واقعیت را به او بفهماند و اصلا به این معنا نیست که به یکتا دو بال فرشته بدهیم و او پرواز کند و مخاطب به او نرسد. یکتا از اشتباهات زیادی برخوردار است، او قضاوت می کند و بزگترین گناه را او در سریال دارد. او هم کینه ای است و اگر نبود چنین نگاهی به فرزین نداشت.

به کشته شدن نامزد فرزین اشاره کردید، چرا این صحنه اینقدر اغراق آمیز و گنگ و سطحی پرداخته شد؟ فکر کنم بسیار استثناست که دختری سر سفره عقد یک باره به خاطر پدر نامزدش عقد را بر هم بزند؟

ببینید ما می توانستیم این صحنه را با تعریف کردن گذشته توسط فرزین به مخاطب ارایه کنیم و آن وقت دیگر چنین انتقادی به کار وارد نمی شد ولی زمانیکه می خواهیم گذشته را نشان دهیم مسلما جزییات را به خاطر نمی آوریم و فقط نقاط طلایی را داریم. من هم خواستم این نقاط طلایی را در ۱۰ دقیقه نشان دهم.

شهرام شاه حسینی

مساله این است که هیچ دختری پای سفره عقد به خاطر عملکرد پدر فردی که می خواهد با او ازدواج کند یک باره همه چیز را نفی نمی کند. مخاطب تا زمانیکه چیزی نمی شنود تنها احتمال می دهد که نامزد فرزین عکس وی را با زن دیگری دیده است و بعد که دلیل عصبانیت از فرزین را می شنود بیشتر برایش خنده دار و غیر قابل باور است، جالب است که در آن شرایط حتی اجازه صحبت هم به فرزین داده نمی شود.

البته پدر نامزد فرزین در آن زمان می گوید فعلا این عقد منتفی است. با این حال من حرف شما را قبول دارم ولی پدر کار عجیبی نمی کند و این دختر است که چون احساساتی است به خیابان می زند و کار به تصادف می کشد و می میرد. با این حال حق با شماست و اگر این اشکال در قصه وجود دارد قابل دفاع نیست. ما سعی کردیم بخشی را مینی مال تعریف کنیم و بعد بازگردیم و ممکن است در این روایت مینی مال مشکلاتی هم وجود داشته باشد.
چقدر قرار است بد بودن انتقام گیری با اغراق نمایش داده شود تا مخاطب به خاطر اتفاقات اذیت شود؟ به طور مثال در صحنه ای که یلدا خودکشی می کند خودش را به پشت بام خانه فرزین می رساند تا بگوید که فرزین به خاطر انتقام از یکتا او را نابود کرده است و بعد خودکشی کند.

مخاطب خیلی باید اذیت شود چون ما با مخاطبی رو به رو هستیم که گوش شنوا ندارد، هر تصویری را نمی بیند و گاهی دیالوگ های آرام را نمی شود. در بخشی از فیلم «سون» (هفت) دیالوگی داریم که کوین اسپیسی را به بیابان می برند تا آخرین قتل را نشان دهد. او در راه با ماموران صحبت می کند و توضیح می دهد که زمانی با شخصی حرفی می زده و تلاش می کرده است نکته ای را به او بفهماند ولی شخص علی رغم تمام تلاش او بی توجهی می کند و بعد به فکر او می رسد که انگشتش را در حلقش فرو کند تا طرف حرفش را گوش کند و همین اتفاق هم رخ می دهد. بیننده زمانی لازم است اذیت شود تا نکته ای را بفهمد، لازم است بخشندگی را از نابخشودگی بشناسد. لازم است گاهی به فردی چک بزنید تا حرف شما را گوش کند. در این سریال هم ببیننده باید تنها شود و اتفاقات را مرور کند تا بفهمد انتقام چه عواقبی دارد.

فکر نمی کنید این چک زدن ها به تدریج تاثیر خود را از دست بدهد و حتی مخاطب دیگر برایش به جای تاثر، بخندد که یک نفر برود روی پشت بام منزل کسی که دوستش داشته است و خودکشی کند. اصلا در نسل دهه ۷۰ امروز چنین وقایعی کمرنگ نشده است؟

از آمار و ارقام بی اطلاع هستید ولی به هر حال یک پدیده باید فرم نمایشی پیدا کند تا کارکرد خود را داشته باشد. ممکن است درصدی این مساله آنطور که گفتید جواب عکس بدهد ولی در ۹۰ درصد موارد به نتیجه مورد نظر می رسیم.

البته من هنوز متوجه نشدم که چرا سریال های ما در انتقال پیام بیشتر سلبی عمل می کنند. یعنی مخاطب باید بدترین عواقب یک اتفاق را ببیند تا بعد احساس کند آن مسیر خوب نبوده است. در این سریال هم ما در مواردی این موانع و مشکلات و راه ها و نتایج منفی آن روش ها را می بینیم که در بهترین شکل بازتاب دهنده و آیینه اتفاقات رئال جامعه هستند و یا در مصنوعی ترین حالت شعار هستند. ما کمتر دستورالعمل مناسبی برای زندگی بهتر می بینیم و کمتر یک سبک زندگی تعاملی به مخاطب آموزش داده می شود.

بله موافقم باید یک حد وسط پیدا کرد. بخصوص ما هنوز در زمینه فیلمنامه در حال آزمون و خطا هستیم. این مساله راهکارهایی دارد و ابتدا باید مدیران مواظب باشند که وقتی کلیت یک قصه درست است وارد جزییات آن نشوند. خود ما به اندازه کافی مواظب هستیم و باید همه به هم نوعی اطمینان داشته باشیم. امروز یک طرح کلی آنقدر با چالش مواجه است که شما مجبورید آنقدر در پروسه نگارش و تولید از آن بزنید که در پایان با قصه ای لاغر و باریک مواجه شوید. قصه ای که مجبورید در سکانس و یا بازی اغراق کنید و دیالوگ های گل درشت و به قول شما شعاری استفاده کنید.

یعنی بخشی از نبود فیلمنامه های درست و محکم به دلیل نظارت ها و ممیزی هاست؟ یا صرف نکردن انرژی لازم برای یک فیلمنامه خوب؟

بخشی به دلیل این ممیزی هاست و بخشی هم به خاطر نداشتن قصه درست و منسجم است. سریال هایی مثل «روزی روزگاری»، «سربداران»، «گرگ ها» و… که امروزه در خاطره ها باقی مانده اند آثاری هستند که پایه و ساختار کلی فیلمنامه های آنها درست بوده است. وقتی ساختار کلی درست نباشد وارد این جزییات می شویم. به طور مثال بیضایی و کیارستمی چنین نگاهی داشتند یعنی کلیت ایده شان آنقدر درست و منسجم بود که هر لحظه از آثارشان یک دانشگاه می شد. جای هر دو این افراد خالی است و باز هم باعث تاسف است برای وزرای ارشاد که نسبت به این دو به اشکال گوناگون کوتاهی کردند.
و به عنوان نکته آخر، در هنگام تولید و پخش این سریال بعضی انتقاد می کردند که درحالیکه فیلم شما در وزارت ارشاد توقیف است اما اجازه دارید که در رسانه ملی سریال بسازید. نظر خود شما در این باره چیست؟

از آنجایی که در نظر این افراد «خانه دختر» فیلم خانواده نیست می پرسند که چرا من دارم درباره تحکیم خانواده سریال می سازم درحالیکه دقیقا به این دلیل که «خانه دختر» فیلم خانواده است و درباره اصالت و سنت است پس من به عنوان کارگردان آن در «هشت و نیم دقیقه» هم به همین اصل خانواده اعتقاد دارم. من در این سریال هم شعار می دهم که قضاوت نکنیم پس کاش این مساله را در جامعه بسط دهیم و به طور مثال حتی رسانه ها هم به دلیل اینکه بازدیدشان از سایت دیگری بالاتر بزند موجبات رنجش دیگران را فراهم نکنند.

منبع: مهر

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. ۱۹, اسفند, ۱۴۰۱ ۸:۲۲ ق٫ظ

    ممنون از این مطلب کاربردی

نظر شما


آخرین ها