تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۰۶ - ۱۶:۳۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 33236

مهران احمدیمهران احمدی سال‌های ابتدایی ورود به سینما در نوشتن فیلمنامه به عبدالرضا کاهانی کمک می‌کرد و در گروه بازیگری هم کار بازیگردانی را به عهده داشت اما با مرور زمان تمرکز او روی نقش‌هایی که بازی می‌کند، سبب شد که هر کاراکتری را که ایفا کرده، شمایل جدیدی از یک شخصیت باشد که پیش از آن دیده نشده بود.

به گزارش سینماسینما، با مهران احمدی به بهانه فیلم جدیدش «نفس» به کارگردانی نرگس آبیار که این روزها بر پرده سینماست، گفتگویی انجام شده است.
شما به‌جز بازیگری، دستی هم در نوشتن دارید. در ابتدا، این سؤال را مطرح کنیم که با توجه به کاری که در «نفس» با نرگس آبیار داشته‌اید که یک اثر اقتباسی در سینمای ایران است، فکر می‌کنید چرا رابطه ادبیات و سینما در ایران آن‌قدر مبهم است؟
ادبیات در سال‌های اخیر، به نظرم خیلی رشد نداشته است. ادبیات و نویسنده‌هایی را که قبلا داشتیم با نویسنده‌های الان مقایسه کنید؛ پیش‌تر کسانی از غلامحسین ساعدی گرفته در ادبیات ایران حضور داشتند تا صادق هدایت و چوبک. آثار فاخری هم از رمان‌ها و آثار این نویسندگان در آن سال‌ها ساخته شد. از گاو گرفته تا دایی‌جان ناپلئون، آرامش در حضور دیگران و داش آکل؛ یعنی تقریبا می‌شود گفت فاخر‌ترین آثار تولیدشده آن زمان یا اقتباس از ادبیات آن دوره بود یا کسانی که فیلم‌ها را ساختند، نسبتشان با ادبیات کاملا مشخص بود؛ مثل علی حاتمی و ناصر تقوایی که دستی در ادبیات داشتند. این یکی از دلایل اصلی فقر فیلم‌های خوب در سال‌های گذشته است. متأسفانه در سال‌های اخیر، ما نویسنده نداریم یا اگر داریم، خیلی نویسنده مطرح و مهمی نیست. حتی به نظر می‌رسد در حوزه ادبیات نمایشی هم حرفی برای گفتن وجود ندارد.
فکر می‌کنید علتش چیست؟
واقعا نمی‌دانم. گاهی جرقه‌هایی مثل علیرضا نادری یا محمد چرمشیر در ادبیات نمایشی ظهور می‌کند که انگار به شکل مقطعی متولد و تمام می‌شوند. شاید این یک علتش باشد. علت دیگرش هم این است که تفکیک بین نویسنده و کارگردان در کشور ما، انگار خیلی مرسوم نیست. همه فیلمنامه‌نویسان با ادعای اینکه می‌توانند متنی را که نوشتند، کار بکنند، مشغول می‌شوند اما این اتفاق نمی‌افتد. بارها این مورد را دیده‌ایم. این ماجرا در حوزه ادبیات شیوع بیشتری دارد.
بعد از انقلاب اما آثار خوبی اقتباس شده است، مثل «ناخدا خورشید» که ناصر تقوایی از اثر همینگوی برداشت کرده یا «شب‌های روشن» که فرزاد مؤتمن اثری از داستایوفسکی را دستمایه کارش قرار داده است.
منظور من رشدنکردن آثار بومی است وگرنه در سینمای غرب هم مثلا از «بادبادک‌باز» یا حتی «هملت» هم اقتباس‌های زیادی شده اما در ایران این ماجرا رشد نکرده است.
بازی شما در «نفس» و بقیه کارهایتان به نوع بکری پهلو می‌زند؛ جوری که تماشاگر می‌آید تا نقشی جدید و نه مهران احمدی را ببیند. این نگاه را تا چه حد درست می‌دانید؟
شاید در سینمای کلاسیک، نوعی از بازی وجود دارد که یک شخصیت را می‌سازد و سال‌ها با آن زندگی می‌کند؛ مثل چارلی چاپلین، باستر کیتن یا جری لوییس. این قضیه در تیپ‌سازی بسیار بیشتر دیده می‌شود؛ البته این کار سختی است، عرق ریختن می‌خواهد. من برای درآوردن نقش‌هایم، این عرق را می‌ریزم و دوست دارم مدام تجربه کنم و نقش جدیدی را بسازم. اگر جایی هم ببینم نمی‌توانم نقش را دربیاورم، می‌گویم که نمی‌توانم یا برای من این نقش تکراری است.
البته ممکن است برای یکی از همین نقش‌ها جایزه بگیرید و آن را تکرار کنید. این مسئله ممکن نیست؟
به من که جایزه نمی‌دهند.
چرا همیشه این حرف را می‌زنید؟
چون به من گفته‌اند. در فیلم «نفس»، خانم آبیار شاهد هستند که این جمله به من گفته شد.
خب دلیلش چیست؟
نمی‌دانم. من در این حرفه رفیق ندارم. رفیق من، خانواده‌ام هستند. رفیق دیگری ندارم. من بازیگر محفل نیستم؛ محفل معنای خاص هم ندارد. می‌تواند دورهمی باشد یا جمعی از آدم‌هایی باشد که افکار، اندیشه‌ها و منششان یکی است. من انگار در این چارچوب نمی‌گنجم با اینکه با آدم‌های مهمی هم کار کرده‌ام اما در این جمع‌ها، مرا راه نمی‌دهند.
خب، نقش‌هایی که شما بازی می‌کنید، خیلی خاص است و به نظر با نقش زندگی می‌کنید.
این خیلی مهم است که وقتی نقشی را بازی می‌کنید، نابازیگرانه بازی کنید. اولین نقشی که در سینما بازی کردم، در فیلم «آدم» در سال ۸۱ بود. قبل از آن، در تئاتر پرونده بسیار قطوری داشتم. جالب است در جلسه نقد و بررسی فیلم «آدم» اشاره کردند که آن آقایی که کچل کرده‌ و محلی بوده‌ و از نابازیگران هستند خیلی خوب بازی کرده‌اند. کاهانی در جواب این حرف اشاره کرد که من لیسانس بازیگری دارم و سال‌هاست تئاتر کار می‌کنم. خیلی مهم است که یک بازیگر بتواند نمایشگری را از بازی خود حذف کند؛ یعنی در عین حالی که بازیگر هستی، نابازیگر باشی. انگار جلوی دوربین نیستی. تلاش من همیشه در همین راستاست.
برای همین است که بین نقش‌هایی که بازی کرده‌اید، تفاوت حس می‌شود؛ یعنی بیننده نقش شما در «نفس» را هیچ‌وقت با شکیب سریال «آوای باران» نمی‌تواند مقایسه بکند چون دو فضای مختلف برای ارائه نقش است.
این همان چیزی است که مدنظر من هست چون هر نقشی را احساس می‌کنم که فقط یک‌بار ظرفیت اجرا ندارد، نمی‌توانم برای بار دوم آن را بازی کنم. در فیلم «هیچ» هم به‌دنبال تجربه نقش آدمی جدی بودم که قرار است با قلدری یک خانواده را اداره کنم. حتی در فیلم «اسب حیوان نجیبی است» هم یک تیپ اگزوتیک را سعی کردم جوری ارائه بدهم که در کارهای دیگر دیده نمی‌شود. به‌هرحال، تجربه تبعات و حاشیه‌های خودش را دارد.
شما دو کار با نرگس آبیار ارائه داده‌اید؛ یکی «شیار ۱۴۳» و دیگری «نفس». تجربه دوباره با خانم آبیار چگونه بود؟
در این دو کار، ما لحظه‌های سختی داشتیم که با مدیریت خانم آبیار و آقای قاسمی، تهیه‌کننده فیلم، به‌خوبی پشت سر گذاشتیم. جوری که خانم آبیار با گروه کار می‌کرد، من مدام فکر می‌کردم که نکند دارم در کار کم می‌گذارم. این دو کار در شرایط روحی و فیزیکی سختی انجام شد و کافی بود کارگردانی در جاهایی کم بیاورد، در آن صورت کل پروژه شکست می‌خورد. ما دو بار در «شیار ۱۴۳» نزدیک بود منفجر شویم. در معدنی که کار می‌کردیم، یک‌بار شمش مس ناگهان ترکید. قطره‌های مس به آسمان رفت و شانس آوردیم که اتفاقی نیفتاد. یک‌بار با خاک، شن و ماسه جلوی مواد مذاب را گرفتند. این شرایط سخت با شرافتی که گروه تولید و کارگردانی داشتند، قابل تحمل می‌شد.

منبع: وقایع اتفاقیه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها