دره‌ای عمیق، پیش روی سیما

سینماسینما، کیوان کثیریان:

چهره متعجب و بهت زده آن مهمان خارجی در یک برنامه ورزشی اینترنتی و صدای خنده‌های علی انصاریان همینطور جلوی چشمم و توی گوشم تکرار می‌شود.
مهمان بنده خدا صادقانه نام یک خواننده خارج نشین را به زبان آورد و باعث هول شدن مجری و قهقهه انصاریان شد.
و حرف انصاریان که وسط خنده‌هایش به مجری می‌گوید؛ باید بهش بگی چی بگه! جمله‌ای است کلیدی.
همین “باید بهش بگی چی بگه” را بارها در ویدیوهای غیررسمی که از پشت صحنه‌ مصاحبه‌های مردمی درز می‌کند، دیده‌ایم.
ریاکاری نهادینه شده، معضل فرهنگی کمی نیست و در تمام شئون رندگی ما رخنه کرده است. درّه عمیقی بین آنچه هست و آنچه دیکته می‌شود وجود دارد و روز به روز دارد عمیق‌تر می‌شود.
به گمان من تلویزیون نقش موثری در این میانه به عهده داشته است. عادت کرده‌ایم آنچه در قاب تلویزیون می‌بینیم با آنچه در اطرافمان وجود دارد تفاوت داشته باشد و به طریق اولی با آنچه مردم و مخاطبان می‌خواهند نیز فاصله بعیدی بگیرد.
همه عادت کرده‌ایم جلوی دوربین تلویزیون طور دیگری حرف بزنیم و طور دیگری رفتار کنیم که با معیارهای تلویزیون می‌خواند و قابل پخش است ولی غالبا با واقعیت‌های جاری فاصله دارد.
از همین بابت است که کمترین زاویه‌ها و تفاوت‌ها با نگاه رسمی در تلویزیون که گاهی از دست در می‌رود و روی انتن برنامه‌های زنده می‌رود، به سرعت در فضای مجازی منتشر می‌شود و مردم با حیرت و شگفتی تصاویر آن را دست به دست می‌کنند؛ خواه اشاره فردوسی‌پور به یک رویداد یا یک نام باشد، خواه یک جمله انتقادی از یک کارشناس در یک برنامه زنده که مجری را غافلگیر کند. تفاوت پوشش آدم‌ها هم که به یک رویه مالوف بدل شده است. پوشش غالب در کوچه و خیابان یک طور است، روی پرده سینما و سریال‌های نمایش خانگی یک طور دیگر و در سریالها و فیلم‌های تلویزیونی یک شکل دیگر.
در بخش‌های خبری هم که سیاست همیشگی “همه چی آرومه” حکمفرماست. اساسا مخاطبان توقع شنیدن خیلی از خبرها را از صداوسیمای رسمی ندارند و خیلی‌ها به رسانه‌های دیگر رجوع می‌کنند.
همین چندگانگی و بلاتکلیفی باعث می‌شود اتفاق‌های مسخره بیفتد و حتی مثلا در یک برنامه مثل خندوانه گاف‌های مختلف برنامه‌های دیگر تلویزیون به تمسخر گرفته شود؛ مثل گرگ لوگوی تیم آث رم و یا تصمیمات آبروبری مثل جلوگیری از حضور کارلوس پویول روی آنتن و نظایر آن. حتی ضبط شدن و پخش نشدن دو برنامه مرحوم ملک مطیعی را هم در چارچوب همین فاصله عمیق تلویزیون با مردم و با شرایط واقعی روز می‌توان تحلیل کرد.
جالب اینجاست که هیچ تلاشی برای بهسازی این نگاه انجام نمی‌شود و اصلا هم برای کسی اهمیت ندارد که این موقعیت معیوب، همه را به سمت رسانه‌های خارجی سوق داده که به سادگی خلاءهای پرشمار تلویزیون رسمی ایران را برای مخاطب ایرانی پر می‌کنند.
و همین نگاه معیوب موجب می شود که از شخص اول مملکت تا مخاطبان معمولی، همگی از عملکرد تلویزیون ابراز نارضایتی کنند.
بی‌رقیب بودن اجباری این رسانه نیز باعث شده مدیران بی‌رقیب تلویزیون هیچ انگیزه ای برای روزآمدی و تغییر نگاهشان احساس نکنند و همچنان به یکه‌تازی رسانه مهم و غیرجذابشان بنازند.

بخش اعظم این یادداشت در روزنامه اعتماد سه‌شنبه ۵ تیر ۹۶ چاپ شده است

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 90494 و در روز سه شنبه ۵ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۱:۳۴
2024 copyright.