ساعت پنج عصر؛ تجربه‌گر و عبث‌نما

ساعت ۵ عصرکیوان کثیریان

۱. طبیعی است که سطح توقع از هر پدیده‌ای با قضاوت درباره آن نسبت دارد و ممکن نیست بشود پیش زمینه‌های ذهنی را در مواجهه با پدیده‌ها کناری نهاد و با ذهن خالی به قضاوت نشست.


مهران مدیری با کارنامه ای بلند بالا و پروپیمان از کارهای تلویزیونی که تنوع نسبتا قابل قبولی هم در آن دیده می‌شود، حالا اولین فیلم سینمایی‌اش را ساخته. به گمانم اگر توقع از او – که معمولا مبنای قضاوت قرار می‌گیرد- کاملا بر پایه تجربه‌های تلویزیونی او بنا شود، راه به خطا رفته‌ایم. مدیوم تلویزیون و آثار تصویری غیر سینمایی آن‌قدر با سینما متفاوت است که می‌شود به راحتی مدیری را در این عرصه تازه‌کار به حساب آورد و توقع را براین مبنا تنظیم کرد.
اما مدیری با نزدیک به سی سال تجربه ساخت آثاری که غالبا با مخاطبان ارتباط قابل توجهی گرفته است، حالا در نخستین کار سینمایی‌اش، سعی دارد از فضای آشنای سرشار از طنز و خنده – که همه از او توقع دارند- فاصله بگیرد و در عین حال دارد از تمام تجربیاتش در شناخت مخاطب انبوه برای موفقیت این فیلم سود می‌جوید.

۲. مدیری در “ساعت پنج عصر” آشکارا و به درستی تلاش می‌کند مردم را نقد کند و این، برجسته‌ترین ویژگی فیلم است. مدیری پیشترها در اکثر آثارش به این نکته مهم و کلیدی پرداخته و در برخی موارد نیز به شدت موفق بوده است. اصلا شاید بشود گفت مهم‌ترین دلیل موفقیت او یافتن راه صحیح نقد مردم و بیان شیرین و اثرگذار آن است، حتی با تندو‌تیزترین شکل ممکن. در “ساعت پنج عصر” این ویژگی هم جدی‌تر و هم موثرتر خود را نشان داده‌است. شاید هم دشواری‌ها و دردسرهای پرداختن به کاستی‌ها و مشکلات شرایط حاکم بر جامعه، مدیری را برآن داشته که روی نقد مردم متمرکز شود و لابلای آن نیشگونی هم از شرایط و “سیستم” و ” دستگاه” بگیرد.

۳. “اغراق” به شکلی که ریشه در واقعیت جاری داشته باشد، به عنوان یکی از عناصر مهم طنز، در جای جای فیلم حضور دارد و در بیشتر مواقع در خدمت حرفی قرار می‌گیرد که مدیری درصدد بیان آن در قالب این فیلم است اما -به نظر عامدانه- منجر به خنده و حتی لبخند نمی‌شود. موقعیت‌های عجیب و غالبا تصادفی در منزلگاه‌های مختلف، شخصیت اول فیلم را جبرا به سمتی هدایت می‌کند که بی‌آنکه اختیاری داشته باشد، همه چیزش را ببازد و او با ابرام، مقاومت می‌کند. و ریشه همه این وقایع که پشت سرهم چیده شده، همان مردم‌اند و رفتارها و عملکرد اصلاح ناپذیرشان.
مترو، بیمارستان، بهشت زهرا، آپارتمان و… همه به‌شدت اغراق شده و غیرقابل تحمل تصویر شده‌اند که سرسام و بیزاری از این شرایط را بدرستی به مخاطب منتقل می‌کند.
در این میانه شاید بخش‌ مربوط به داستان امیر جعفری بی‌تناسب با بقیه بخش‌هاست و اضافه به نظر می‌رسد.

۴. فضای فیلم به یک درام عبث‌نما نزدیک است و چه در ساختار و چه در مضمون، تاحدودی ویژگی‌های یک اثر اکسپرسیونیستی(گزاره گرا) در ادبیات نمایشی را دارد.
موقعیت‌های جفنگ، خط کمرنگ داستانی، قصه‌ای با شروع و پایان دایره‌ای، صحنه‌های اغراق شده و فراواقعی، قهرمان تنها، مقابله فرد با جمع و لحن معترض به جنگ و درگیری و هویت ‌باختگی مردم از جمله ویژگی‌های فیلم است که آن را به یک کار اکسپرسیونیستی نزدیک می‌کند.
اشاره به ازخودبیگانگی، ماشینیزم، بوروکراسی، تغییر ماهیت و فساد در فطرت انسان، نابودی هویت فردی، استفاده از عنصر تکرار و اغراق از دیگر ویژگی‌های مضمونی اکسپرسیونیسم است که فیلم مدیری رگه‌هایی از آن را درخود دارد.
شاید -اگر اشتباه نکنم- بشود از بازی مدیری در نمایشی به نویسندگی و کارگردانی دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی هم یاد کرد. نمایشنامه “کنار شیر آتش نشانی” که متنی تجربه‌گرا و به قول دکتر ناظرزاده، عبث‌نما بود.

۵. مدیری عامدانه تا اواخر فیلم، رسما از خنده گرفتن پرهیز دارد. کیست که نداند او لحظه را خوب می‌شناسد و استاد “درآوردن” لحظه‌های طنزآلود و گاه قهقهه ساز است(شمه ای از این مهارت را در سکانسی که خود او حضور دارد، می‌شود دید). این پرهیز، شاید در نهایت به سود فیلم تمام نشود و حتی برخی مخاطبان جدی مدیری را دلزده کند اما به گمانم برای او تصمیم مهمی است. اینکه مدیری می‌خواهد از خود تصویری جدی‌تر از پیش- که حرف‌های مهمی هم برای گفتن دارد- ارائه دهد و در تصویر سی ساله پیشین تغییر ایجاد کند، ریسک بزرگی است که به آن دست زده‌است. گرچه باید اعتراف کنم انتظار داشتم او بیش از اینها از مهارتش در خلق لحظات طنزآلود بهره بگیرد. شاید درآن‌صورت، فیلم بیش از این به یک کمدی سیاه نزدیک می‌شد.

۶. به طرز معناداری، آدم‌های نرمال و مثبت و وظیفه‌شناس در فیلم کم تعدادند. کاراکتر اصلی فیلم طرفدار صلح و آرامش است، دعوا ندارد، با همه کنار می‌آید، راه به راه به دیگران‌کمک مادی و معنوی می‌کند و دائم دست به جیب است، کمترین گله و شکایت را دارد و کم توقع است؛ فقط می‌خواهد بقیه به ساده‌ترین و پیش‌پا افتاده ترین حقش احترام بگذارند و او سرموقع به کارش برسد. ظاهرا اهمیت و احترام این ماجرا را تنها و تنها اومی‌فهمد و در این میانه بسیار تنهاست.
با همین نگاه، خانم پرستار وظیفه شناس بیمارستان با خرج کردن کمی حس نوعدوستی درچارچوب وظایفش، در حد یک فرشته دست نیافتنی تصویر می‌شود و کارمند بانک با یک برخورد خوش که طبعا باید جزو وظایف ابتدایی او باشد، اینهمه به چشم می‌آید.

۷. سوءتفاهم. این پررنگ‌ترین عنصر در داستان فیلم است. گاه اینقدر این سوءتفاهم‌ها باورنکردنی است که خود کاراکتر اصلی از توضیح آن در‌می‌ماند. تو گویی خود را جای شنونده می‌گذارد و به این نتیجه می‌رسد که حقیقتا و انصافا این داستان قابل باور نیست. رابطه یکسره پرسوءتفاهم و پرسوءظن شخصیت اول با نامزدش هم در همین چارچوب قابل بررسی است. و در چنین فیلمی هرچه سوءتفاهم‌ها بزرگتر، بهتر.
این عنصر -سوءتفاهم- شاید می‌توانست بیش از آنچه هست موتور خلق لحظه‌های طنزآلود و مهم فیلم باشد و لحظه‌های جذاب‌تری خلق کند. کما اینکه سکانس بازجویی با بهره بردن از همین عوامل، دیدنی از آب درآمده‌است.

۸. ساعت پنج عصر بر چند معضل متمرکز شده که تاحدود زیادی تنها برای مردم تهران آشنا و قابل درک است و بعید به نظر می‌رسد طعنه‌های تند مدیری به این مشکلات برای سایر مردم ایران چندان گزنده باشد. از این بابت شاید فیلمنامه می‌توانست فراگیرتر و دقیق‌تر طراحی شود.

۹. گفتم که سطح توقع چیز مهمی است. فیلم مهران مدیری توقع مرا برآورده می‌کند؛ یک فیلم اول پذیرفتنی. با توجه به آثار نمایشی سال‌های اخیر مدیری، چندان امیدی به فیلم سینمایی‌اش نبسته بودم اما به گمانم این فیلم حضور قابل قبولی در سینما برای او در مقام کارگردان ست.
مهمتر از آن این است که مدیری می‌دانسته چه می‌خواهد و باز مهم‌تر از این‌ها یک فضای جدی‌تر و تاحدودی متفاوت از گذشته‌اش را تجربه کرده است و ناموفق نبوده است. درمجموع شاید یک قصه جاندارتر، طرح داستانی پخته‌تر، یک پایان فکرشده‌تر و متقاعد کننده‌تر، فاصله گرفتن هرچه بیشتر از دکوپاژ ساده تلویزیونی و جدی‌تر گرفتن عنصر “خنده” می‌توانست فیلم را چند پله بالاتر بکشاند.

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 61464 و در روز جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۱۶:۰۲
2024 copyright.