تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۳۰ - ۱۰:۲۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 27488

عقیل قیومی:
سلام برادر. هر چه گشتم نام نویسنده را بر مطلبت نیافتم تا به نام خطابت کنم. هر چند تردید دارم با چنین ادبیاتی برازنده ی واژه ی برادر باشی. پس خوشبینانه می نگرم و باز میگویم برادر آدم حرف را اگر حق باشد که بی نام نویسنده اش منتشر نمیکند و خود را پنهان نمی‌سازد. واضح بگویم اینکه چنان نوشته ای به نام همه ی یاران و همسنگرانم زیر چتر حزب الله منتشر شده بر من گران آمد.

من هم گاه گاهی در مطبوعات سینمایی نوشته ام و ترجمه کرده ام. نمیدانم چند ساله ای برادر ولی نوجوانی ام را به یاد می آورم که به اقتضای فضای جنگی و حماسی و شهادت طلبانه ای که بر کشور حاکم بود، به اتفاق دوستانم مدرسه را رها کردیم و با آن سن و سال اندک راهی جبهه ها شدیم. هنوز برخی شبها کابوس آن دَم غروبی را می بینم که گلوله ی قناسه گلوی مجید همسنگرم را نشانه گرفت و فریاد “امدادگر امدادگر” م در فضای فاو پیچید و لحظاتی بعد مجید روی دستانم جان داد. هنوز بعضی وقتها در بزنگاه هایی خون مجید را روی دستانم که زیر سرش گذاشته بودم می بینم و به خودم اجازه نمی‌دهم به این سادگیها نام شهید و شهادت را بهانه ای کنم برای قلمفرسایی هایی از سر ناآگاهی ها و بی دانشی هایم.

چرا اعتراف میکنم در نخستین سالهای پس از پایان جنگ خبط هایی مرتکب شده ام و حکم هایی صادر کردم و چیزهایی نوشته ام که در همین لحظه هم بابتش نزد خودم شرمنده ام. برادرم احساس کردم با سینما مخالف نیستی و از این نظر شاید فیلمهای محبوب مشترکی هم داشته باشیم. پس امیدوارم به تجربه ی آزاردهنده ی من دچار نشوی و بیست سال بعد که به نوشته ات رجوع میکنی نزد خودت شرمنده نشوی.

برادرم من به عنوان خواننده با خواندن فرازهایی از نوشته ات خود را در محضر خدا یافتم و مو بر بدنم سیخ شد، تو چطور خدا را ندیدی و اینها را نوشتی درباره ی مادری که اکنون عصاره ی معصومیت هستی را در آغوشش می کشد و نه به نام مادر، بلکه حتی می توانستی به نام هنرمندی که با بازی درخشانش هفته های متوالی مهمان خانه های مردم بود و ساکن قلبهای رئوف شده بود، قلم را غلاف کنی و از خدا بترسی که به این راحتی عرق شرم بر پیشانی خواننده ی نوشته ات ننشینَد.

برادرم سینما را دوست داشته باش با آگاهی. فیلم خوب ببین. کتاب خوب بخوان. خوب نگاه کن. یقین دارم دغدغه هایت متعالی تر خواهد شد و نوشته های پرمغز و وزین تری از تو خواهم خواند. البته این بار با نام خودت. نمی دانم شاید دیر شده باشد ولی کاش در نوشته ای دیگر از حزب اللهِ واقعی و مردم نجیب ایران عذرخواهی میکردی. برادرم بیا تا مهربانی را بیاموزیم. من هم همچنان معتقدم مهربانی کودکی تنهاست.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. ناشناس
    ۱, مهر, ۱۳۹۵ ۱:۳۴ ب٫ظ

    شما که خدا را دیده ای، چرا برین وقاحتهای اهالی سینما چشم فرو بسته ای؟!

    شما که نهی از منکر بلدی، چرا خاموش نشستی؟!

    اینجاها که میشه همتون خداشناس و خدابین میشید.
    ازتون متنفرم

  2. رضا
    ۱, مهر, ۱۳۹۵ ۴:۰۱ ب٫ظ

    بهترین مطلبی بود که درباره این قضیه خوندم. واقعا آفرین بر صاحب این قلم.

نظر شما


آخرین ها