تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۰۸ - ۱۴:۱۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 53260

محمد تقی زادهسینماسینما، محمد تقی زاده:

دنیل بلیک بدون شک مهم ترین فیلم سال ۲۰۱۶ است که داوران جشنواره کن به حق آن را تحویل گرفتند و عنوان بهترین فیلم جشنواره کن و برترین جایزه فستیوال یعنی نخل طلا را به آن اعطا کردند. اما آنچه در این میان حایز اهمیت است و  فیلم دنیل بلیک را این چنین مهم و ارزشمند می کند نه ساختار هنری  آن بلکه چیز دیگری است چرا که ساختار هنری فیلم و فیلمنامه آن به واقع با نواقص و اشکالات فاحشی روبروست که منتقدان و مخاطبان حرفه ای را به واکنش وا می دارد. کن لوچ و در آستانه ۸۰ سالگی و بازنشستگی و خداحافظی اش از دنیای سینما به باز تعریف جدید و تازه ای از مفهوم سینما و وظیفه و کارکردش در بین مخاطبان پرداخته است.

من دنیل بلیک در بسیاری از جهات بسیار تند و غیر واقعی است و چهره ای که از طبقه محروم و سرمایه دار نشان می دهد به گمان نگارنده چهره ای اغراق آمیز و تیپیکال است ولی کن لوچ عامدانه یا غیرعامدانه فیلمش را اینچنین اغراق آمیز و شوکه کننده و البته سهل ممتنع ساخته است که پیامش یعنی دفاع از حقوق مردم و مبارزه با بوروکراسی اداری و حکومتی را به صریح ترین ، ساده ترین و دردناک ترین شکل ممکن ارائه دهد و برای این کار از هیچ تلاش و جسارتی چشم پوشی نکرده است.

قهرمان فیلم یعنی آقای دنیل بلیک آنچنان بیچاره و ناتوان به تصویر کشیده شده و مشکلات آنقدر برایش حل نشدنی تصور شده که در واقع و  در دنیای رئال اینگونه نیست. خیلی از گره های فیلمنامه در اصل گره های فرضی و ساختگی است و به راحتی قابل حل است مثلا عدم آشنایی پیرمرد ۵۹ ساله با کامپیوتر آنقدر نمی تواند سخت و پیچیده باشد که داستان روی آن مانور داده و استخدام و یا درخواست یک نفر برای کمک و مشاوره به او در پرکردن فرم ها می توانست این گره پر رنگ در داستان را خیلی راحت باز کند ولی تاکید بر این سختی و دشواری توسط فیلمساز کهنه کار انگلیسی چیست؟

در مورد شخصیت کیتی و فراز و فرود های دراماتیک زندگی اش هم ماجرا مشابهی طراحی شده  است که گویی کوهی از مشکلات روی سرش خراب شده و او بی تقصیر بوده و از آن طرف هیچ واکنش مثبت بیرونی نه از طرف شهروندان( تلاش برای پیداکردن کار به عنوان مستخدم معتمد) و نه از طرف دولت برای حمایت و دلخوشی این زن بوجود نمی آید تا او در چند موقعیت شوکه کننده ( دزدی از فروشگاه- بازکردن ناگهانی ظرف کنسرو در خیریه دولتی از فرط گرسنگی و در آخر روسپی گری برای تامین هزینه های معاش خانواده اش) آنچنان تماشاگر را تحت تاثیر بدبختی و فلاکتش قرار دهد که گویی با یک کاراکتر تیپیکال و سانتی مانتال روبرو هستیم و فیلمساز سعی کرده هر طور شده حس همذات پنداری و سمپاتیکی در تماشاگر بوجود آورد و اینگونه داستانش را پیش ببرد و فیلمش را موفق جلوه دهد.

اما دلیل همه این موقعیت های اغراق آمیز و پر جزییات که در فیلم تصویر شده و کن لوچ به جسورانه ترین شکل ممکن به بیان آن پرداخته است و کلا بیان هنرمندانه و روشنفکرانه را فراموش کرده است همان است که در اکثر فیلم های فیلمساز ۸۰ ساله بریتانیایی به عنوان موتیف اصلی مطرح بوده است : انسان و حرمت و کرامت انسانی و توجه دولت ها و حاکمان به طبقات فرودست و فقیر.

کن لوچ با بیان سینمایی جدید و صریحش که انگ اغراق و غیرواقعی بودن و گاها احساساتی کردن تماشاگر را نیز به آن می توان ، به واقع وظیفه اصلی سینما را برای عموم فیلمسازان در سراسر جهان مشخص کرده است و در من دنیلی بلیک هستم نشان داده که محتوای فیلم اگر ارزشمند و قابل فهم باشد اشکالات و نواقص داستانی قابل چشم پوشی و گذشت است.

من دنیل بلیک هستم درباره عشق ، تعهد ، انسانیت و آرمان گرایی است و دیو جونز با چهره خاص و فانتزی اش قهرمان سخت کوش آنست که در طول فیلم بیش از هرچیز معنا و مفهوم عشق و انسانیت را به تماشاگر القا می کند. تماشاگر فیلم من دنیل بلیک آنقدر تحت تاثیر فداکاری و تعهد قهرمان مریض و ایثارگر فیلم قرار می گیرد  که موج نواقص داستانی و فیلمنامه ای به چشمش نمی آید و پس از تماشای فیلم با جهان بینی تازه ای به ادامه حیات و معاشرت و معاش با همنوعان خود می پردازد و آنچنان بی تعهدی و ظلم حاکمان برایش سخت و دردناک تصور شده که گویی این انسان است که باید به داد همنوعش برسد و اگر دولتها هم به خاطر ذات خودخواه و جاه طلبشان قصد پا گذاشتن روی حقوق شهروندان و سخت کردن زندگی برای آنها و بخصوص طبقه محروم دارند ، خودشان در یابند که این ذات حاکمان است و خود باید به فکر همنوعان نزدیکشان باشند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها