تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۱ - ۰۰:۲۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 47576

فروشنده، اصغر فرهادیآیدین سیارسریع_در جهت تولید آثار سفیدنما برای ارسال به جشنواره های خارجی و مقابله با سیاه نمایی موجود در فیلم های ایرانی ما سیناپس یک فیلمنامه مطلوب و کاملا سفید و مطابق با واقعیات جامعه را برای ارسال به اسکار سال بعد نوشته ایم که در اینجا برای اولین بار منتشر می کنیم:

رعنا و عماد یک زوج بازیگر تئاتر هستند. آنها در خانه شان نشسته اند و در مورد تاثیر کلم بروکلی بر پیشگیری از سرطان پانکراس صحبت می کنند که ناگهان متوجه لرزش شدید ساختمان می شوند. عماد با آرامش عینکش را از چشم بر می دارد و می گوید: رعنا جان! این لرزشی که مشاهده می فرمایید در اثر فروریزش زمین است که یک امر کاملا طبیعی است و در همه جای دنیا ممکن است اتفاق بیفتد، لذا نباید با سرزنش مسئولین زمینه سوءاستفاده رسانه های بیگانه را فراهم نمود.

رعنا: راست می گویی عماد. پس تا تو چایت را می خوری من می روم وسایل را جمع کنم تا به خانه ای دیگر برویم.

رعنا و عماد به خانه ای دیگر که بابک همکارشان در تئاتر به آنها معرفی کرده است می روند.

شب آن روز وقتی رعنا و عماد به همراه اعضای تیم در اتاق گریم تئاتر نشسته اند تعدادی از افراد نظارت و ارزشیابی می آیند و می گویند: ما سه مورد را اصلاح کردیم، یک پرده را هم کلا حذف کردیم. ناراحت که نشدید؟

عماد می گوید: این چه حرفیست؟ خیلی هم خوشحال شدیم. ای کاش می شد به طور کلی اجازه اجرای این نمایش های منحط غربی را در سالن های تئاتر کشور نمی دادید تا هنر کشور بیش از پیش متعالی گردد.

افراد نظارت و ارزشیابی می گویند «دیگه نه در این حد» و می روند. رعنا زودتر از عماد به خانه می رود تا در جهت گرم کردن کانون خانواده شامی مهیا سازد، عماد هم در جهت استحکام بنیان خانواده از سوپرمارکت اجناسی تهیه می کند. ناگهان زنگ خانه به صدا در می آید و رعنا در را باز می کند و خود به حمام می رود. اما غافل از این که کسی که پشت در بوده نه عماد بلکه پیرمردی مشکوک می باشد. پیرمرد با قلبی خسته از پله ها بالا می آید و وارد خانه می شود. جوراب هایش را در می آورد و نزدیک حمام می شود. چند ضربه با دست به در حمام می کوبد، رعنا می گوید: شما که هستید؟ پیرمرد می گوید: من پیرمرد حکیم و وارسته ای می باشم که تصویر سفید و زیبایی از ایران به نمایش جهانیان می گذارم. دخترم! چرا وقتی آیفون را می زنی ابتدا نمی پرسی کیه؟ شاید پیرمردی شیطان صفت -که البته ایرانیان اینگونه نیستند- پشت در باشد! رعنا می گوید: کاملا حق با شما می باشد پدرجان. پیرمرد می گوید: آفرین. حالا که درس گرفتی من با پاهای خونین خود از پله ها پایین می روم و وانتم را بعنوان جایزه نزد شما می گذارم. رعنا: تو رو خدا شرمنده نکنید. پیرمرد: نه بابا این چه حرفیه.
مدتی بعد عماد به خانه بر می گردد و با رد خون بر پله ها مواجه می شود. خود را به سرعت به خانه می رساند و می بیند رعنا ناراحت و افسرده گوشه ای کز کرده است.

عماد: چه شده است رعنا؟

رعنا ماجرای ورود پیرمرد مهربان را تعریف کرده و از این که بدون کسب اطلاع از هویت اشخاص در خانه را باز می کند ابراز ندامت و از موقعیت خود حین ورود پیرمرد اظهار شرمندگی می کند.

عماد می گوید: اگر در حمام پوشش مناسبی داشتی کار به اینجا نمی کشید.

و در پایان به عنوان حسن ختام جمله ای کلیدی را می گوید که منتقدان را به حیرت وا داشته و توطئه جشنواره های خارجی را خنثی می کند:

باز خدا را شکر که ما در کشور این معضلات را نداریم و افراد می توانند به راحتی در را باز کنند و به حمام بروند، اگر در کشورهای دیگری این اتفاق می افتاد معلوم نبود سرنوشتت چگونه رقم می خورد!

تصویر فید آوت می شود و همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسیده و تصویر زیبایی از کشور به جهانیان ارائه می گردد.

منبع: بی قانون

لینک کوتاه

نظرات شما

  1. ملول
    ۱۱, اسفند, ۱۳۹۵ ۷:۵۰ ب٫ظ

    oخدانکشتت سیارسریع بعدازخوشحالی اسکارفرهادی عزیز این طنزواقعا چسبید کلی خندیدم دمت گرم وپاینده باشی.

نظر شما


آخرین ها