تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۲۱ - ۱۳:۵۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 103403

ریچارد برادی منتقد مطرح نشریه نیویورکر در یادداشتی پیرامون فیلم «خوک» به ابعاد مختلف آخرین ساخته مانی حقیقی پرداخته است.

به گزارش سینماسینما، متن کامل این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

آوازه جهانی سینمای ایران، بصورت عمده مدیون مرحوم عباس کیارستمی است، کسی که با اصرار بر محلی بودن، واقع­گرایی سخت­گیرانه­اش را روی فراداستانی بودن و خودمفهمومی بنا می­کرد. فیلم برجسته­ای که در جشنواره فیلمهای ایرانی نیویورک که از ۱۰ تا ۱۵ ژانویه در سینمای آی اف سی به نمایش درمی­آید را باید به شکل کاملاً متفاوتی مورد توجه قرار داد. یک کمدی بی­پروا، طنزی که در عین حال تلنگری است به همان شیوه واکنشی مبتنی بر ریشه­های مستند هنر کیارستمی. فیلم با جسارتی خاص دقیقاً وضعیت کار و زندگی در جایی که ساخته شده را نشانه می­گیرد. “خوک” با فیلمنامه و کارگردانی مانی حقیقی داستان رمزآلود و خوفناکی است که محور آن شخصیت ساختگی یک فیلمساز تهرانی پنجاه ساله است، حسن کسمایی (حسن معجونی) هنرمند تحسین شده که در حال گذراندن دوره ممنوعیت از فیلمسازی­اش توسط دستگاه ممیزی دولتی است. ناامیدی شدید حسن که برآمده از عدم امکان کار است رابطه طولانی او با بازیگر زن فیلمهایش شیوا مهاجر (لیلا حاتمی) را به مخاطره انداخته است. شیوا که با وقف خود به حسن و کارش بیکار مانده، وقتی با پیشنهاد بازی در یک فیلم از طرف فیلمسازی به نام سهراب سعیدی (علی مصفا)، که حسن از او متنفر است مواجه می­شود تصمیم می­گیرد پیشنهادش را بپذیرد. سپس مرگ کارگردانان مطرح ایرانی یک به یک رخ می­دهد. در حالیکه سر از تنشان جدا شده و کلمه “خوک” با خون روی پیشانیشان حک شده است، فیلمسازان به قتل رسیده که نام و چهره­شان واقعی است، از جمله خود مانی حقیقی. وقتی سهراب (شخصیت ساختگی داستان) به همان شیوه به قتل می­رسد، حسن به مظنون اصلی بدل می­شود و سعی می­کند خود را از این اتهام برهاند. هرچند از اینکه چرا قاتل سراغ خودش نیامده به شدت دلگیر است.

استقلال فکری حسن که باعث دردسر درگیری­اش با مقامات شده، از همان اول قابل تشخیص است: وقتی با یک تی شرت نارنجی با نشان گروه AC/DC وارد یک نمایشگاه هنری تجملاتی می­شود، فیلمساز پشمالو و شکم گنده با موهای ژولیده و ریش نامرتب در بین جماعتی شیک و محترم و موقر به عنوان خرس وحشی ستیزه­جو و ناراحت خودنمایی می­کند. ایده اینکه او اساساً اهل دردسر است نیز از همان اول نشان داده می­شود. وقتی در مقابل خبرنگار تایمز که از او درباره قتلها می­پرسد، احساسات­گرایی پیش پا افتاده مصاحبه شونده دیگر را رد می­کند و حرفی می­زند که انگار نباید بزند: “این جماعت به سادگی از ما متنفرند.” در دیدگاه جسورانه حقیقی تأکید بر این سؤال که “این جماعت” کی هستند (که دشمن هنرمندان و آزادی هنرمندانه در ایران هستند) اصل کل ماجرا را تشکیل می­دهد.

همین که مانی حقیقی با جسارت خاص خودش اقدام به ساخت و نمایش فیلم “خوک” کرده، قابل توجه است. او با این فیلم جهان هنرمندانی که با فشار از سوی دولتها مواجه­اند را به نمایش می­گذارد. حسن با اینکه از نظر خودش مجبور به کار نازلی چون ساخت آگهی تبلیغاتی شده، با وارد کردن ایده­های هنری­اش باز خود را به دردسر می­اندازد. تبلیغ او برای یک حشره­کش شبیه یک فیلم جنگی مجازی می­شود که در آن صف رقصندگان (که یادآور کارهای بازبی برکلی است) که لباس حشرات قرمز رنگ بر تن دارند بوسیله دودی آبی رنگ شکست می­خورند (انگار در برابر حمله گاز سمی قرار گرفته­اند) و به شکلی گروتسک روی پرده می­میرند.

حقیقی مواجهه حسن با قانون را در صحنه­های تحقیق درباره قتل به شکلی حساس و طعنه­آمیز به نمایش می­گذارد. برای نمونه افسر مأمور عظمت (علی باقری) به عنوان شخصی مبادی آداب، طناز و معقول معرفی می­شود، حتی زمانی که حسن تحت بازداشت است پنجه بکس درون دستکش مخمل هرگز نشان داده نمی­شود، اما در عوض بطور آشکار نیش مضحک زنبور به خشونت پلیس اشاره دارد که قابل شرح نبوده است. و رمزگشایی فوق­العاده عظمت از مدارک جرم که همراه با اتهام و مجازات است اشاره­ای است به وضعیت شاخکهای حساس دوربینهای مدار بسته که حسن و محیط اطرافش را زیر نظر دارد. مصائب بهترین دوست حسن، روانشناسی که شغلش را از دست داده (با بازی سیامک انصاری) فراتر از آن به گستردگی کنترل سیاسی بر زیست عمومی شهروندان دلالت دارد.

چشم­انداز کمدی شلوغ و آشفته از جامعه سینمایی تهران به محدوده زندگی خصوصی آنها نیز سرک می­کشد، مثل روابط حسن با زنها. ارتباط او با شیوا و رابطه با همسرش گلی (لیلی رشیدی) که با او زندگی می­کند و البته هر دو خیانت و بی­وفایی وی را پذیرفته­اند، در حالیکه با توجه به اشارات فیلم زندگی پنهان خود را هم دارند. همینطور دختر حسن آلما (آیناز آذرهوش) که بعنوان دستیار برایش کار می­کند و سعی­اش بر این است که او را از دردسر دور نگه دارد، و آنی (پریناز ایزدریار) که کارش سرک کشیدن در شبکه­های اجتماعی است. و همینطور مادر حسن، جیران (مینا جعفرزاده) شخصیتی بغایت بامزه که با اجرای جعفرزاده بداخلاق و ترشرو شده و با خرد حاصل از سنش حرف آخر جسورانه فیلم را با صدای بلند منتقل می­کند.

در کنار نمایش رنجهای شخصی حسن، جاه­طلبی­ها و خودبینی­های هنرمندانه­اش و تلاطم­های زندگی داخلی­اش (که در صحنه رویای افراط­گرایانه­ او که هم کمدی است و هم اعجاب برانگیز به نمایش در می­آید)، “خوک” پر است از چشم­اندازهای عمومی، که با صحنه­های خیابان، سکانسهای پرجمعیت، صحنه­های شلوغ فیلم در فیلمی که در حال ساخت است و حتی با کنسرت راک در ابعاد بزرگ معنا پیدا می­کند. حقیقی همه اینها را با صراحتی طنزگونه و برنده وارد زندگی می­کند، همانگونه که صحنه زورآزمایی در بالکن آپارتمان در یک لحظه از یک جلسه خصوصی به نمایشی عمومی تبدیل می­شود، یا در صحنه بیمارستان جایی که حسن باید جسد (یا در حقیقت سر جسد) یک همکار مرده را شناسایی کند، و همینطور در خانه حسن، وقتی جیران اسلحه عتیقه را ناگهان برمی­دارد تا ثابت کند می­تواند از آن استفاده کند.

گستره بینش وسیع حقیقی درباره زندگی عمومی بخش جدایی ناپذیر شم تلخ و محزون سیاسی خود اوست. فیلم با چهار دختر دانش­آموز شروع می­شود که در حال صحبت درباره حرفهای پشت سر سلبریتی­های سینمایی و صفحات اجتماعی آنها هستند. تلفن پدر شکاک یکی از آنها، به شکلی اتفاقی باعث برخورد دختر با یکی از قربانیان قتلها می­شود. یک داستان فرعی پراهمیت، به منزله درگیری کارزار شبکه­های اجتماعی با اخلاق گرایی محافظه­کارانه، که بعدتر همین ایده به شکلی بسیط حرف اصلی فیلم می­شود. هرآنچه “خوک” درباره قدرت سرکوبگر حکومت می­گوید منطبق است با همه حرفهایی که درباره عوام می­زند، که با انحرافات کوته­فکرانه­، دیدگاه محافظه­کارانه و ساده­لوحی مبتنی بر اعتماد به رسانه­هایش پایه­های محکم و جوهر اصلی یک نظم رسمی سرکوبگر را تشکیل می­دهد.

نادر اتفاقی است برای یک فیلم که بتواند دیدگاهش نسبت به جامعه را با چنین دقتی پیش ببرد، همینطور بسیار کمیاب است یافتن طنزی درباره این وضعیت که به دام مسخرگی و ابتذال نیفتد. “خوک” شایسته دیده شدن گسترده­تری است. شرم و خجالت من از آن است که نمایش فیلم در سالن آی اف سی اولین نمایش آن در نیویورک نبوده و پیش از این پاییز گذشته در موزه هنرهای مدرن نیویورک ذیل مجموعه مرور بر آثار محمود کلاری فیلمبردار به نمایش درآمده (که کارهای شاخص وی از سال ۱۹۸۵ از جمله “باد ما را با خود خواهد برد” کیارستمی را شامل می­شد که آن فیلم از نظر من دست نیافتنی­ترین اثر کیارستمی است.) قصور من در از دست دادن اولین نمایش “خوک” یادآور این نکته است که شیوه اکران فیلمها در نیویورک مانند یک قیف از وسعتی هیجان­انگیز عمل می­کند، و اینکه سینمای جهان حاوی گنجینه­هایی بزرگ است، و گاهی حتی بزرگتر و باشکوهتر از آنها که در لیست اکران رسمی و سراسری قرار می­گیرند.

 

منبع: نیویورکر، ۷ ژانویه ۲۰۱۹

برگردان به فارسی: مصطفی احمدی

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها