تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۳/۲۹ - ۰۰:۱۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 89891

کامران محمدی رمان‌نویس و روزنامه‌نگار در همشهری نوشت :

بله حق با عادل فردوسی‌پور است؛ فوتبال شاید تنها جایی است که انسان، خیلی سریع، به‌سرعت فقط ۹۰دقیقه به آرزوهایش می‌رسد. میدانی که ۲ملت بدون توپ و تانک با یکدیگر می‌جنگند و بعد، پیراهن‌های‌شان را به نشانه دوستی تعویض می‌کنند، به سر یکدیگر دست می‌کشند، برای هم استوری می‌گذارند که «سرت را بالا بگیر مرد، ما همه حرفه‌ای هستیم و اشتباه می‌کنیم. ناراحت نباش و مثبت فکر کن. در بازی‌های بعد موفق باشی.» این پیام علیرضا جهانبخش است به «عزیز بوهادوز» بازیکن مراکشی که جمعه‌شب غمگین‌ترین مرد جهان بود؛ او که در آخرین لحظه‌ها، لحظه‌ای زمان را از خاطر برد و توپش سمت جبهه خودی چرخید. بله، اینجا توپ‌ها قدرتی فراتر از تانک‌ها و هواپیماها دارند و می‌توانند در کسری از ثانیه، انسانی را به غمگین‌ترین آدم جهان تبدیل کنند؛ بدون ذره‌ای خرابی. حالا بروید صفحه‌های مجازی غمگین‌ترین مرد جهان را ببینید تا میزان خرابی‌های مجازی را ارزیابی کنید. دوباره بازی را باخته‌ایم. پیراهن‌های‌مان را عوض نکرده‌ایم. دست حریف را نگرفته‌ایم تا از زمین بلند شود و به بعد فکر کند. به عوض به سرعت سراغ دنیای غیرواقعی خودمان رفته‌ایم و طوری از عزیز شدن «عزیز بوهادوز» نوشته‌ایم که اندوه عمیقی که در عمق چشم‌های او نشسته است، به خشمی همیشگی تبدیل شود. وزن غم یک ملت بر شانه‌های بوهادوز می‌توانست با سبکی تحمل‌ناپذیر شادی ما کمتر شود، اما نشد. بوهادوز را تمسخر کردیم. او را به طعنه و با ریشخند به صدر بردیم و به این شیوه، به شیوه جهان سومی خودمان، مثلا جشن گرفتیم. کاری کردیم که بوهادوز صفحه اینستاگرامش را ببندد و حالا دورخیز کرده‌ایم برای رونالدو، کاستا، راموس، دخیا و… تا دوباره کار را به جایی برسانیم که یکی مثل «لیونل مسی» پیدا شود و مثل ۴سال پیش برای‌مان بنویسد: «برای این ملت متأسفم!»

بله اینجا همان جایی است که «۸۰ میلیون، یک ملت، یک ضربان قلب» معنا پیدا می‌کند. همانطور که ضربان قلب امید ابراهیمی، وقتی که با همه وجود می‌جنگید و از نفس افتاده و زخمی بر زمین افتاده بود، ضربان قلب همه ما بود. همانطور که وقتی بیرانوند، شلیک کالیبر ۴۵بازیکن مراکش را از روی خط دروازه ما دور کرد، دست‌های او دست‌های همه ما بود و آرزوهای یک ملت را در دستکش‌هایش حمل می‌کرد. فوتبال، مسئله مرگ و زندگی نیست؛ چیزی فراتر از آن است(۱) شاید دست یافتن به آرزوها، شاید عیش مدام جمعه‌شب تا همین حالا که در صدر گروه مرگیم و زندگی‌مان رنگ و بوی دیگری گرفته است. شاید هم فراموشی دسته‌جمعی یک ملت، دست‌کم برای چند روز… . کودکان سرپل ذهاب هنوز نه تلویزیون دارند، نه حتی سقفی بالای سر اما آنها هم در جشن جمعی یک ملت شریک بودند. آب بندر ماهشهر نه قابل خوردن است، نه حتی می‌توان با آن غسل کرد اما یوزهای ایرانی، غرور را به ما برگردانده‌اند. سرمان را دست‌کم تا چهارشنبه بالا می‌گیریم؛ بگذار پنجشنبه، راموس هم مثل مسی برای «یک ملت» ابراز تأسف کند. اینجا ضیافت فراموشی یک تمدن است. خوش باشیم.
۱٫ این جمله از بیل شانکلی، مربی لیورپول در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها