تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۱۵ - ۱۱:۴۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 43628

پوریا ذوالفقاریسینماسینما، پوریا ذوالفقاری: در شلوغی روزهای جشنواره و تراکم فیلم­­هایی که هریک متن و حاشیه و نشست و سر و صدایی دارند، نام آوردن از فیلم­های راه نیافته نه مقبول است و نه بر فرض انجام، شنیدنی­ ست. اما حالا که درباره یکی از این فیلم­ها سخنی به میان آمده و دست بر قضا بازی را مسعود فراستی آغاز کرده و از آن­جا که اصولاً هم نظر بودن با فراستی اتفاقی نادر در زندگی هر سینمایی ­نویس است، وظیفه خود می­دانم به عنوان یکی از کسانی که یک قناری، یک کلاغ (اصغر عبداللهی) را پیش از جشنواره دیده این بحث را پی بگیرم.

راه نیافتن یک قناری، یک کلاغ به جشنواره اتفاقی غریب بود. فیلم برای کسانی به پایان دوران مرزبندی بین ادبیات و تئاتر و سینما پی برده­ اند، یک شاهد مثال است. برای دوست­داران جریانی در ادبیات ما که هوشنگ گلشیری چهره شاخصش است، بازیابی ترجمه آن رویکرد به زبان سینماست. برای لو ندادن فیلم پیشنهاد می­شود به همان خلاصه داستانش نگاه کنید: «مردی در یک لحظه غفلت و غیظ که در زندگی خانوادگی محتمل است، با طپانچه ­ای ساچمه­ ای که به دیوار و برای تزئین آویخته، چشم همسرش را معیوب می­کند…» فیلم داستان همزیستی زن و مردی زیر یک سقف و در فضایی تهدیدآمیز است. مرد هر لحظه منتظر انتقام زن است و زن رازی است که تا اواخر فیلم برملا نمی­شود. این خط داستانی برای اصغر عبداللهی مسلط به سینما، آشنا به ادبیات، علاقه­ مند به آثار ادبی­ای که روایتی ذهنی دارند (و نسب­شان به بوف کور و بعد شازده احتجاب می­رسد) فرصتی مناسب مهیا کرده تا درونیات و نگرانی­ها و تشویش­ها و بی­ اعتمادی­ هایی را در فضای ذهنی مرد و گاه جاری در زندگی روزمره او با زن روایت و تصویر کند.

راستش نگارنده هم مطمئن بود که این فیلم با هر معیاری به جشنواره خواهد آمد. از سینمایی ­ترین معیارها تا ملاک­هایی بی ­ربط (ولی به استناد سابقه فجر، تعیین­کننده) مثل جایگاه سازنده و پیشینه و حرمت او. ولی به طرزی غریب  اصغر عبداللهی که آخرین حضورش در جشنواره فجر در مقام نویسنده فیلم­نامه خداحافظی طولانی (فرزاد مؤتمن) با دریافت دیپلم افتخار فیلم­نامه همراه بود، از رسیدن به جشنی بازماند که تا کنون شگفتی خاصی به همراه نداشته و همه چیزش مطابق با پیش­بینی کسانی­ست که وقتی پس از اعلام آثار راه یافته، از نبودن تعدادی فیلم انتقاد کردند، پاسخ­ شنیدند که صبر کنید و فیلم­ها را ببینید و بعد قضاوت کنید. خب جشنواره به نیمه رسیده و می­توانیم کمی قضاوت کنیم. می­توانیم بگوییم در شرایطی که بیش­تر فیلم­ها حتی در منتقدان هم شوقی برای نوشتن برنمی­ انگیزند، فیلمی پشت در مانده که می­توانست علاوه بر سینمایی­ نویسان، اهل ادبیات را هم ترغیب به نوشتن کند. اتفاقی که زیاد نمی­ افتد.

اگر هدف متولیان فجر این بوده که قبل از رسیدن جشنواره به روز پنجم، سازندگان چند فیلم صدای هوی تماشاگران را بشنوند (و چند فیلم­ساز هم این صدا را نشوند!) و سالن­های نمایش بیش­تر فیلم­ها خیلی زود خالی و تریای برج میلاد در ساعت نمایش این آثار شلوغ شود، می­توان گفت هدف محقق شده است. در غیر این صورت آن­چه پیش چشم ماست، دقیقاً منطبق با تصوری است که پس از دیدن فهرست انتخاب شده در ذهن­مان شکل گرفت؛ خالی از شگفتی و پر از متوسط و زیر متوسط. آن انتقاد با آگاهی از بضاعت سینمای ایران به هیأت انتخاب وارد شد. هیأتی که چند تن از اعضایش علناً زیر بار پذیرش نتیجه تصمیمات خود نمی­ روند و شائبه اعمال نظر از خارج از هیأت را قوت می­بخشند. کسی انتظار نداشت اعضای هیأت انتخاب مثل فرامرز قریبیان (عضو هیأت داوران جشنواره سی و دوم) مصاحبه کنند و واقعیت را بگویند که انتخاب ما این­ها نبود. همه فرامرز قریبیان نمی ­شوند. اما توقع این بود که حتی با نگاه حسابگرانه با دعوت از نام­هایی مثل اصغر عبداللهی، امید بنکدار و کیوان علی­محمدی و مهدی رحمانی و… روی این وادادگی سرپوش بگذارند و دست کم این­قدر «رو» بازی نکنند!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. سارا
    ۱۶, بهمن, ۱۳۹۵ ۹:۳۲ ب٫ظ

    ممنون واقعا

نظر شما


آخرین ها