تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۰۵ - ۰۲:۴۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 90441

ندا سیجانی در روزنامه ایران نوشت : همواره کلام را با ساز خود عجین کرده و حرف دلش را با خیل مخاطبان مشتاقش، با رقص انگشت ها بر سیم های تار در میان گذاشته است. حسین علیزاده هنرمند نام آشنای موسیقی ایران است. ردیف دان، آهنگساز، پژوهشگر و نوازنده برجسته تاروسه تار.هنرمند مطرح درعرصه موسیقی سازی که ازهمان ابتدای کار و تا به امروز هدفش معرفی و حفظ تاریخ موسیقی ایران به دنیا بوده است بی آنکه به مانند خیلی از امروزی ها نگاه تجاری برهنر داشته باشد. علیزاده موسیقی بی کلام را بدون مرز و بی واسطه می داند موسیقی که شنونده های خاص و اگرچه کمتری دارد اما حرف اول را دردنیا می زند اما در سرزمینش که مهد سازهای اصیل است آن طور که باید و شاید به آن نگاه نمی شود و انتظارش از مسئولان فرهنگی این است که نگاه جدی تری به موسیقی داشته باشند. به گفته او«اگرامروزکیفیتی در موسیقی وجود داشته باشد بیشتراز دلسوزی های خود هنرمندان بوده است.» حسین علیزاده دراردیبهشت امسال کنسرت بی کلام «دیدار» را با همراهی مجید خلج و علی بوستان در تالاروحدت روی صحنه برد و حال تصمیم دارد این کنسرت را در دیگر شهرهای ایران و همچنین در تهران اجرا کند. این امر بهانه ای شد تا درخصوص موسیقی بی کلام با او گفت و گویی داشته باشیم که در ادامه می خوانید.

اجرای موسیقی های بی کلام چند سالی است توجه مخاطبان موسیقی را به خود جلب کرده است بویژه نسل امروز که ازتماشای این کنسرت ها بسیاراستقبال می کنند. به عنوان هنرمند پیشکسوتی که دراین زمینه تجربه و فعالیت های بسیاری داشته و دارد بفرمایید درموسیقی بی کلام چه ویژگی است که سبب جذب مخاطبان امروزی شده است؟
به طورکلی ساختارموسیقی این گونه است که ابتدا از حنجره وزبان انسان نشات گرفته و بالطبع آن آهنگ های مختلف گسترش پیدا کرده است. موسیقی بی کلام موسیقی بی واسطه است بدین معنا که عامل ارتباطی برای القای حس به مخاطب وجود ندارد اما موسیقی باکلام درخدمت کلام قرارمی گیرد و محدودیت هایی درموسیقی ایجاد می کند؛ ولی نوع موسیقی که ابزار آن هم موسیقی سازی نام دارد کاربرد آن به یک شکل مستقل است.
با نگاه به دنیای توسعه یافته تردرزمینه های فرهنگی و اجتماعی به این اصل مهم دست می یابیم که موسیقی بی کلام نقش بسیاری در معرفی موسیقی دارد و موسیقی با کلام صرف نظرازادبیات کهن و معاصری که درآن به کار برده می شود موسیقی است که ازطریق کلام تنها با مخاطب ارتباط برقرارمی کند. جوامعی که هنرموسیقی درآن جریان دارد حرف اول را می زند ومردم هم بیشتر با آن درارتباط هستند، موسیقی سازی نسبت به موسیقی با کلام رشد افزون تری داشته است. به عنوان مثال فستیوال های موسیقایی که درکشورهای غربی بویژه درزمینه موسیقی سازی برگزارمی شود بسیارپرتعداد ترازموسیقی آوازی یا با کلام است.
در کشورهای شرقی بویژه هند، تنها ۱۰درصد موسیقی با کلام درموسیقی های جدی و کلاسیک آن به کار برده شده است وعمدتاً موسیقی سازی شنیده و اجرا می شود. البته منظورتفکیک بهتربودن یا بدتر بودن موسیقی با کلام یا بی کلام و اینکه کدام یک بیشتر مورد توجه قرار بگیرند نیست و هر دو موسیقی قطعاً نیازبشربوده که به آن دست پیدا کرده است اما وقتی موسیقی صرفاً بر کلام و خواننده تکیه دارد و رواج پیدا می کند نشان دهنده آن است که راه توسعه موسیقی برای آن منطقه بسته شده است وشنونده ملزم به آن می شود که بیشتر با نصایح، خاطره ها یا اشعارعاشقانه ارتباط برقرارکند و موسیقی چاشنی کلام می شود. اما وقتی موسیقی بدون کلام جریان پیدا می کند یعنی درک موسیقی را بدون هیچ واسطه ای پیدا کرده ایم و البته شنونده های این سبک موسیقی هم به نسبت آن در بین مردم خاص تر و بسیارکمتر هستند.

 به نظر شما آیا موسیقی با کلام درکشورما مانع رشد و ارتقای موسیقی بی کلام شده است؟
نگاه به فرهنگ کشورمان بیانگر این موضوع است که موسیقی بی کلام رواج و نقش کمتری داشته و دارد. در موسیقی آوازی برخی از هنرمندان بزرگ چون قمرالملوک وزیری، ابوالحسن اقبال آذر، رضا قلی میرزا ظلی و… و امروزه استاد محمدرضا شجریان با تبحری که دراجرای آواز داشتند و استفاده از ابزاری چون اشعارفاخر فارسی توانستند در موسیقی آوازی بسیارموفق عمل کنند. البته شاید بسیاری از شنونده های غیرایرانی، زبان فارسی را نشناسند و درکی از آن نداشته باشند اما هنر، تکنیک، مهارت و حس و حالی که در برخی از این خوانندگان آوازی مطرح، وجود دارد سبب شده همراه با موسیقی سازی درجهان شناخته ترشوند. موسیقی آوازی اندکی جنبه محلی یا منطقه ای دارد نه آنکه وسعتش خارج ازمرزها باشد اما موسیقی سازی مرز مشخصی را برای شنونده تعیین نمی کند و مخاطبان بسیاری را در دنیا به خود اختصاص داده است بخصوص شنونده های دنیای غرب را. در موسیقی با کلام بخصوص ازنوع موسیقی پاپ؛ یعنی موسیقی که بیشتر خود را به توده مردم نزدیک کرده است برای آنکه در سطح عام قراربگیرد بالطبع یک مقدارنزول پیدا می کند. عام بودن این موسیقی سبب شده قطعاً تعداد شنونده های آن بیشتر شود؛ به مانند کشورما که این گونه موسیقی های با کلام، مخاطبان بسیاری را به خود جذب کرده است.

 طبق گفته شما اگر موسیقی پاپ را یک موسیقی مردمی معرفی کنیم با این حساب آیا می توانیم بگوییم موسیقی سنتی جایگاهی دراین طبقه بندی ندارد؟
این موضوع به جنبه عام تر آن عنصر بستگی دارد یعنی موسیقی درچه جوامعی قرار گرفته و جامعه و مردم آن چه درکی از موسیقی وهنر دارند. اگرسطح و درک جامعه غنی نباشد قطعاً موسیقی هایی آسان و با زبان های محاوره شنیده می شود. البته خوب و بد آن مورد بحث نیست. موسیقی خاص در ادبیات و شعر آن هم تاثیر می گذارد. اشعار بزرگانی چون فردوسی، حافظ، مولانا، سعدی و… نیاز به اطلاعات و معرفت دیگری دارد که در شعرهای عامه پسند یافت نمی شود و ضرورتی هم ندارد.

 با گذشت ۴۰ سال از انقلاب اسلامی و تغییراتی که طی این سال ها درسلیقه مردم ایجاد شده است درک جامعه امروز ما را از موسیقی چگونه ارزیابی می کنید؟
اگربخواهیم نگاه مثبت داشته باشیم باید بگویم ۴۰ سال از انقلاب گذشته دنیا هم این ۴۰ سال را گذرانده است حتی اگر انقلابی وجود نداشت قطعاً با گذشت این همه سال به تجربه هایی دست می یافتیم که می توانست سطح جامعه را ارتقا بدهد. جامعه امروز ما به لحاظ توجه به موسیقی گسترده تر شده و این گستردگی دراشکال مختلف و متنوع موسیقی نموداراست. ما درحال حاضر از جامعه ای برخوردارهستیم که نگاه های متفاوتی درآن وجود دارد و به لحاظ شناخت موسیقی رشد بسیاری داشته است. ما از جامعه ای صحبت می کنیم که به لحاظ قوانین کشوری و قوانینی که برای موسیقی وضع کرده بودند تماس محدودی با موسیقی داشته است. پیش ازانقلاب اگرچه مشکلات موسیقی بسیارکمتر از امروز بود ولی مردم هم نسبت به امروز شناخت و ارتباط کمتری با موسیقی داشتند. به نظر من از بعد انقلاب تا به امروز موسیقی بسیار مردمی تر شده است یعنی اغلب خانواده ها وحتی کم سن و سال ترها هم توجه بیشترشان به موسیقی است والبته به عقیده من تنوع سلیقه هم زیادترشده است. بنابراین باید با یک برنامه ریزی خوب و صحیح از این ظرفیت و توانایی بهره برد و جامعه را به یک موسیقی خوب ترغیب وآشنا کرد. اما متاسفانه برنامه های موسیقایی که ازرادیوو تلویزیون پخش و شنیده می شود سبب گمراه شدن مردم از مسیر درست موسیقی شده است؛ برنامه هایی که هیچ گاه با نظر متخصصان پیش نرفته واگر هم متخصصانی در آن رسانه فعالیت می کنند بیشتر به عنوان یک شغل به این کار نگاه دارند و به ارتقای جایگاه شان فکر می کنند نه آنکه شناخت اجتماعی و آگاهانه ای از کارخود داشته باشند. درواقع بهتر است بگوییم برنامه های کلی رادیو و تلویزیون درحوزه موسیقی با تصمیمات عامیانه اتخاذ می شود. گاه هنگام سفر با خودرو به سراغ برنامه های رادیویی می روم اما ماحصلی جز شکل سرگرم کننده ندارد و حتی یک درصد از کارهایی هم که پخش می شود نمی تواند فرهنگ و سلیقه مردم را ارتقا بدهد و قطعاً تمامی آنها پر کردن برنامه های رسانه ها است. این درحالی است که اگرارگان های دولتی از این ظرفیت هایی که در کشورمان وجود دارد به نحو احسن استفاده و برنامه ریزی کنند قطعاً ایران استثنا خواهد بود و به اندازه چهل سالی که ازآن گذشته جامعه خیلی بیشتر می توانست ارتقا پیدا کند. امروزه تعداد خاصی از خانواده ها به این موضوع توجه دارند و از کودکی فرزندان شان را به یادگیری و آموزش موسیقی تشویق می کنند و بی تردید زمانی که فرزندان آنان به سن جوانی یا نوجوانی می رسند در شنیدن و سلیقه موسیقی حق انتخاب دارند و اگرهم خیلی علاقه مند باشند موسیقی را به صورت تخصصی تر دنبال می کنند یعنی تنها به دنبال موسیقی های عامه پسند نمی روند.انتخاب درست موسیقی به مانند تغذیه صحیح است اگر شناختی درغذای جسم نداشته باشیم می تواند برای بدن مضر باشد در تغذیه روحی هم چون موسیقی، اگر بهداشت درآن رعایت نشود می تواند روح را آزرده کند.

 شما تجربه موسیقی با کلام هم درخارج ازایران داشته اید؛ استقبال مخاطبان غیرایرانی ازموسیقی با کلام بیشتراست یا موسیقی بی کلام؟
دراین بیش از۴۰ سال تعداد کنسرت هایی که خارج ازایران اجراکرده ام عمدتاً موسیقی بدون کلام بوده اما تعداد شنونده های ایرانی وعلاقه مندان به موسیقی با کلام بیشتراست. مخاطبان موسیقی در کشورهای غربی ذهن بازتری به موسیقی دارند به این دلیل که ذهن آنها درمدارس یا با پخش برنامه های سازنده هنری از طریق رادیو وتلویزیون پرورش یافته و براحتی سره را از ناسره تشخیص می دهند بنابراین بسیاری ازمواقع نیازبه شنونده متخصص نیست وحتی یک مخاطب عام هم می تواند موسیقی فرهنگ های مختلف را بدرستی درک کند. اما اینکه بسیارتاکید می شود موسیقی با کلام خارج ازایران بیشتر اجرا شود به برنامه گذاران ایرانی درخارج از ایران بر می گردد آنها برای جذب شنونده و مخاطب بیشترازگروه های مختلف هنرمندان ایرانی دعوت به عمل می آورند تا بتوانند از سالن های بزرگتردرآمد بیشترکسب کنند درواقع موسیقی یا هنربرای آنها جنبه تجاری پیدا کرده است. اما بخش دیگری که جنبه تجاری ندارد وفرهنگی است ومورد توجه برنامه گذاران غیرایرانی بوده عمدتاً اجرای موسیقی های سازی است.
چرا برخی از نسل امروز به تولید آثار بی کلام کم توجه شده اند و بیشتر به کارهای با کلام یا نوآوری روی آورده اند؟
به عقیده من باید یک برنامه ریزی درست و دقیق اتفاق بیفتد. امروزه دربخش خصوصی فعالیت هایی به ظاهر کوچک اما بسیارمفید انجام می گیرد که می تواند یک حرکت رو به جلو درموسیقی باشد؛ به عنوان مثال اجرای شب های موسیقی ایرانی یا اجراهای تکنوازی. این اتفاقات به سبب فراموش نشدن موسیقی است و اینکه بتواند راه پیشرفت خود را ادامه بدهد. وقتی مقوله ای جریان نداشته باشد از بین می رود. متاسفانه ادعای بسیاری داریم که کشوری معنوی هستیم؛ اتفاقاً مادی ترین کشور دنیاییم و تحت تاثیر نگاه مادی همه کارهای ما تغییرخواهد کرد. یعنی در فکر این هستیم که کنسرتی برگزارشود که سالن را پر کند درحالی که بسیاری از جوانان مستعد در زمینه هنری که ارزش و لیاقت بالاتری دارند از هیچ کجا حمایت نمی شوند. اگر امروز کنسرتی برگزار می شود یا اثری تولید می کنند باید شهرت هم در کنار آن وجود داشته باشد یا آنکه یک کارعامه پسند ارائه بدهند تا برای آنها برگشت مالی داشته باشد. معمولاً درکشورهایی که به مسائل فرهنگی بیشتراهمیت می دهند حمایت و امکانات هم وجود دارد و برهمین اساس هنرهایی چون موسیقی می تواند به حیات خود ادامه بدهد. درواقع آنها به ریشه های فرهنگی جامعه خود بها می دهند کاری که جزو وظایف دولت است. منتهای مطلب در ایران به این موضوع هیچ توجهی نمی شود. ممکن است بسیاری از دولت ها این ادعا را داشته باشند که می خواهیم چنین کارهایی انجام بدهیم اما تا به امروز قابل رویت نبوده یا زیرنظر متخصصان واقعی و کاربلد انجام نگرفته است. آنها متخصصان را وابسته به خود کرده اند و دستورالعمل های اداری یا دولتی را ازطریق خود هنرمندان اجرا می کنند درصورتی که دیگر نقاط دنیا متخصصان و کارشناسان هنری نظر می دهند و دولت آن را اجرا می کند نه آنکه نظر دولت تحمیلی باشد و هنرمندان موظف به انجام آن قرار گیرند. زمانی که تقسیم بندی های خودی و غیرخودی یا اصول گرا و اصلاح طلب مطرح می شود هنرهم دستخوش و بازیچه سیاست می گردد و برنامه هایی که می بایست برای ارتقای سطح فرهنگی یک جامعه یکدست دیده شود، وجود ندارد و تنها هرج ومرج ایجاد می شود و بالطبع هنرهم به مانند تمامی موارد دیگر منبع درآمدزایی می شود و آن زمان هر قدر کارها عامه پسندتر باشد درآمد بیشتر خواهد داشت.

 آیا سیاست ازهمان ابتدا درهنر یا موسیقی وجود داشته است؟
هنرهای ما ازنقاشی گرفته تا تئاتر، موسیقی، سینما و… سیاست زده شده است. درواقع یکی از مشکلات مهم ما در ایران این است که سیاست در همه کارها ورود کرده و مسیر همه چیز را جریانات سیاسی تعیین می کند. اگردولتی تغییرکند و بافت دولت به هر شکل خاص سیاسی دربیاید به هنرهم همان گونه نگاه می شود. به طور مثال می گویند شعر فردوسی یا سعدی را تغییر بدهیم چون سیاست کلی ما عوض شده است.
من براین نظرم که سیاست نباید فرهنگ و هنر را که تاریخ سرزمینمان هستند تحت تاثیر قراردهد. لازم به ذکر است آثار تاریخی در تمام دنیا تنها به اماکن تاریخی اختصاص پیدا نمی کند بلکه هرآنچه که در دوران گذشته با آن مخالفت شده است جزئی از تاریخ ما بوده و نباید آن را نابود کنیم. نگاهی که متاسفانه درموسیقی کشورمان وجود دارد و دستخوش تصمیم گیری یا سلیقه های اشخاص شده است درواقع خود مسئولان هم به موسیقی جدی روی خوش نشان نمی دهند. مسئولان فرهنگی با موسیقی ای سرو کار دارند که عامه مردم سروکار دارند آنها حتی حاضر نیستند یک مقدار فرهنگ خود را ارتقا بدهند یا با مقوله فرهنگی و ریشه ای سرزمینشان بیشتر آشنا شوند. ناگفته نماند موسیقی پاپ یک موسیقی تخصصی است و به شناخت در مورد مسائل فرهنگی هم می پردازد و من منظورم کم ارزش کردن موسیقی پاپ نیست. ما نباید هرکار بی محتوایی را موسیقی مردمی یا پاپ بنامیم بلکه آن موسیقی باید دارای ارزش، زیبایی ها واثرگذاری های خاص باشد. آن چیزی که امروزسبب رواج موسیقی تجاری شده کسب درآمد بیشتراست به طوری که برنامه گذارهای مختلف را به تجارت درموسیقی دراین کار تبدیل کرده است.

 اوضاع و احوال موسیقی آوازی ما چگونه است آیا دراین سال ها تلاش شده این نوع موسیقی رشد بیشتری داشته باشد؟
شرایط موسیقی ما به گونه ای شده که جنبه های سرگرم کننده موسیقی بیشترمورد اهمیت قرارگرفته است. آواز مقوله ای مهم در موسیقی است حال بگذریم که امروزه عده ای حوصله شنیدن آن را ندارند. درکشورهایی چون جمهوری آذربایجان موسیقی آوازی همپای دیگر موسیقی هایشان نقش مهمی دارد و خوانندگان چه زن و چه مرد تنها تصنیف و ترانه نمی خوانند بلکه آواز خوان هم هستند. البته به نظرمن نحوه ارائه آواز هم بسیار مهم است. ما درحال حاضر درموسیقی آوازی به رکورد رسیده ایم. بسیاری از خواننده هایی که از شهرت بیشتری برخوردارهستند با خواندن دو بیت آواز مشخص می کنند چقدر دراین موضوع تبحر دارند و آن زمان است که اثبات می شود کار و انرژی خود را در بخش دیگری صرف کرده اند و به طور کل آواز را به فراموشی سپرده اند. خواندن آواز به ضرب و زور یا قطعات تند و ریتمیک نیست بلکه آوازنیازمند پویندگی است. درموسیقی نواحی ایران یا دیگر نقاط دنیا موسیقی آوازی همپای موسیقی سازی ارزش دارد و به زیبایی معرف هربخش ازفرهنگ ما هستند.
پیچیدگی و تحریرها آوازایرانی را خاص و ویژه کرده است البته شاید به گوش مردم ما کمی عادی به نظر بیاید اما دربسیاری ازکشورهای مختلف تکنیکی که در آوازایرانی وجود دارد جالب است و حتی بعضی از کشورها به این موضوع بسیاراهمیت داده اند. به طورمثال خوانندگان موسیقی آوازی جمهوری آذربایجان که مقام های آذری آن هم ریشه با موسیقی ایران است درحال حاضر موفق ترازخوانندگان ایرانی هستند چون به آواز توجه بیشتری دارند و با کیفیت بالا آن را اجرا می کنند. به نظر من موسیقی آواز آرام آرام در ذهن بسیاری از خوانندگان این نسل فراموش و از تکنیک های غنی دوره شده است.

شرایط موسیقی امروز به گونه ای شده است که حتی خوانندگان بنام گذشته هم کمتر به این مقوله می پردازند نظر شما در این باره چیست؟
بسیاری از خوانندگان نسل امروز با خوانندگان گذشته قابل قیاس نیستند و کارهایی که ارائه می دهند ارتباطی با آواز ندارد تنها یک صدای طبیعی است که بیشتر به موسیقی پاپ نزدیک کرده اند. این دسته از خوانندگان برای آنکه بتوانند با عامه مردم ارتباط برقرار کنند با تشکیل گروه های مختلف بیشتر به بازخوانی و احیای کارهای گذشتگان می پردازند. اما درموسیقی کلاسیک ایرانی شنونده آگاهی کاملی نسبت به موسیقی دارد اما به هر میزان که شنونده ازاین نوع سبک کاری فاصله بگیرد اجرا کننده هم دورترمی شود.
به عقیده من درسطح عالی به آن شکل که باید وشاید خواننده ای نیست تا آواز بخواند. درگذشته خواننده های متبحر آوازی از خواندن تصنیف و ترانه اکراه داشتند به این دلیل که در بخش موسیقی مردمی یا سرگرم کننده قرار می گرفتند.
بخش مهم موسیقی کلاسیک ایرانی آوازاست اما می بینیم که هرکسی به نوعی آن را اجرا می کند تا آنجا که احساس می کنیم آنچه شنیده می شود کاری شبیه نقالی است تا آواز. یعنی وقتی اوزان شعر به موسیقی درمی آید انگارموسیقی نقش خاصی ندارد و درست همان وزن و موسیقی شعرعیناً تکرارمی شود که متاسفانه امروزه این نوع کارها بیشتر شنیده می شود. این معضلاتی که وجود دارد زنجیره ای است ازمسائل اقتصادی و صرفاً توجه داشتن به اقتصاد درهنر، آن را به سوی هنر بازاری سوق می دهد.

 مسئولان یا نسل امروزی ها در این باره چه مسئولیتی دارند؟
در نسل جوان که به چند دسته تقسیم می شوند فعالیت هایی وجود دارد بخصوص درجشنواره هایی چون موسیقی جوان که از سراسر ایران و درسن های کم حضورو اجراهای موفقی دارند. من براین باورم موسیقی درمملکت ما در دوره ای دچار برزخ یا رکود شد به این دلیل که امکانات را از موسیقی جدی گرفتند، اما امروز با حرکت های مردمی و خاص، موسیقی روند رو به رشدی پیدا کرده است و قطعاً این روند بیشتر از دورانی بوده که ما یا پیشینیان قبل ما پشت سرگذاشته ایم. درواقع به همان میزان که موسیقی شکل های عامه پسند خود را طی می کند درمقابل به موسیقی جدی هم می پردازد. به عقیده من وزارتخانه هایی که دراین مورد مسئول هستند باید ازموسیقی حمایت کنند. اگراین مسائل مرتفع شود به کیفیت درموسیقی خواهیم رسید. البته چهل سال است که به کیفیت اهمیت نمی دهیم چون هنر از نگاه دولتی بررسی می شود واگر امروزکیفیتی وجود داشته باشد بیشتراز دلسوزی های خود هنرمندان بوده است. برنامه گذاری های دولتی درخصوص هنر در یک وزارتخانه تنها پرداختن به مجوزکار است اما این مجوز به کیفیت نمی پردازد بلکه فقط جنبه سیاسی دارد. یعنی شعر هر چه که می خواهد باشد فقط معنی خاصی ندهد و به جایی یا به کسی برنخورد.حتی درزمینه چاپ کتاب های موسیقی هم به لحاظ کیفی وسواس و حساسیتی وجود ندارد. پردازش به کیفیت باید در همایش ها به صورت کارشناسانه بررسی شود. شورای عالی خانه موسیقی تنها مسئولیتش یا ایجاد دعوا یا حل دعوا است درحالی که باید روی کیفیت موسیقی ایران فکر کنند اما آیا این قابلیت ها جدی گرفته می شود؟ خانه موسیقی مرتب درحال نامه نگاری حلال یا حرام بودن موسیقی است و این همان دعواهای چهل ساله است نه پردازش کیفیت موسیقی. آنها باید دولت را موظف کنند کیفیت تولید آثارهنری به همه ادارات ابلاغ شود. طی این چهل سال فرصت بهتر شدن به موسیقی داده نشده یا آنکه هنرمندان شرایط توجه به آن را نداشتند چون تمام تلاششان را بر بودن و حفظ موسیقی گذاشته اند. اگر موسیقی در نسل ما بیشتر مورد اهمیت بوده به این دلیل است که قبل از انقلاب زیر نظر استادان بزرگ تربیت شده ایم.

 آموزشگاه های موسیقی دراین مسیر چه کمکی می توانند داشته باشند؟
نگاه مثبت این است که از درون همین آموزشگاه ها شاگردان بسیار خوب پرورش پیدا می کنند اما آموزشگاه ها هم درگیر مسائل اقتصادی هستند و ازنظرکیفی مجبورند با درکنارهم قرار دادن رشته های بی ربط موسیقی منبع درآمد داشته باشند تا بتوانند اجاره محیط یا حقوق معلمان را پرداخت کنند.

 چرا به تالیفات پژوهشی در عرصه موسیقی کمتر پرداخته می شود؟
این یک مبحث کلی است و به اطلاعات شخصی افراد بستگی دارد؛ یا آنکه نمی گذارند پژوهشگردر زمینه پژوهش با توجه به سلایقش حرکت کند. پژوهشگری که کتاب می نویسد و بر آن وقت می گذارد به این موضوع فکر می کند که آیا با آن مبلغ اندکی که از این راه دریافت کرده می تواند زندگی کند یا به جای آن بهتر بود چه کاری انجام بدهد! تعیین کننده همه چیز درکشور ما اقتصاد است و نوسانات آن به جریانات سیاسی بستگی دارد. برای یک ملت مهم این است که ابتدا توانایی امرار معاش داشته باشد برای آنکه زنده بمانند و بعد به مسائل فرهنگی بپردازند.

نیم نگاه
وقتی موسیقی صرفاً بر کلام و خواننده تکیه دارد و رواج پیدا می کند نشان دهنده آن است که راه توسعه موسیقی برای آن منطقه بسته شده است وشنونده ملزم به آن می شود که بیشتر با نصایح، خاطره ها یا اشعارعاشقانه ارتباط برقرارکند و موسیقی چاشنی کلام می شود
اگر امروز کنسرتی برگزار می شود یا اثری تولید می کنند باید شهرت هم در کنار آن وجود داشته باشد یا آنکه یک کارعامه پسند ارائه بدهند تا برای آنها برگشت مالی داشته باشد
زمانی که تقسیم بندی های خودی و غیرخودی یا اصول گرا و اصلاح طلب مطرح می شود هنرهم دستخوش و بازیچه سیاست می گردد و برنامه هایی که می بایست برای ارتقای سطح فرهنگی یک جامعه یکدست دیده شود، وجود ندارد و تنها هرج ومرج ایجاد می شود
مسئولان فرهنگی با موسیقی ای سرو کار دارند که عامه مردم سروکار دارند آنها حتی حاضر نیستند یک مقدار فرهنگ خود را ارتقا بدهند یا با مقوله فرهنگی و ریشه ای سرزمینشان بیشتر آشنا شوند

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها