تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۲۱ - ۰۲:۱۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 51250

پوریا ذوالفقاریسینماسینما، پوریا ذوالفقاری:

از آغاز دهه نود تا امروز دست کم چهار بار در روزهای جشنواره با نامه درخواست جمعی روزنامهنگاران و سینمادوستان برای نمایش آشغالهای دوستداشتنی در برج میلاد روبهرو شده و هربار با قاطعیت آن را امضا کرده ام. در شماره های ویژه جشنواره فیلم فجر ماهنامه فیلم در همین پنج سال دو یا سه بار گزارش تولید مربوط به این فیلم را نوشته و برای گرفتن یادداشت کارگردان شخصاً یا با واسطه با محسن امیریوسفی تماس و از او یادداشت گرفته ام. این روزها که بحث عدم راه یابی این فیلم به بخش بین الملل فجر رسانه ای شده، حدس میزنم دوباره در طول جشنواره (و این بار در اردیبهشت) با نامهای مبنی بر تقاضای نمایش آن رو به رو شوم. میخواهم از این احتمال بهانهای بسازم و به عنوان یک سینمادوست جدی و سینمایی نویس متوسط از اینجا به محسن امیریوسفی اعلام کنم که دیگر این نامه را امضا نخواهم کرد. ساختههای امیریوسفی نشان از سینمابلدی و حتی گاه رگه هایی از نبوغ دارند. او ثابت کرده که میتواند با کمترین بودجه آثاری تماشایی بسازد و با نگاه و طنز ویژه خود به جای دور زدن خطوط قرمز، آنها را هم بخشی از دنیای فیلم و بازی خود کند. برای چنین کارگردانی سنگر گرفتن پشت یک فیلم توقیفی نوعی خودزنی است. از اعتراض و ژست مظلومیت، کسب و کار ساختن، مناسب سینماگرانی است که از چنته خالی خود آگاه اند. کسانی که در بهترین حالت در زندگی کم بار سینمایی شان یک بار دری به تخته خورده و فیلمی جنجالی و گاه خوب ساخته اند و برای ادامه راه با آگاهی از بیبضاعتی خود، راهی جز پنهان شدن پشت نقاب قربانی و ممنوع الفعالیتی نمی یابند. امیریوسفی از این جمع نیست. کسی که در سیودوسالگی خواب تلخ و سی و شش سالگی آتشکار را ساخته باشد (و تازه آبادانی هم باشد!) به این زودی ها انبانش از ایده و قصه و موقعیت خالی نخواهد شد. در این که برای متولیان فرهنگی عمر هنرمندان اهمیتی ندارد و گاه با تصمیم های غلطشان بهترین سالهای فعالیت اهل هنر را میسوزانند، شکی نیست. اما قرار هم نیست خود هنرمندان در همدستی ناگفته و گاه نادانسته با متولیان بر این آتش بدمند. تصور کنید داریوش مهرجویی پس از توقیف بانو میخواست چنین رویکردی پیشه کند. یعنی از زمان توقیف این فیلم تا نمایشش در نیمه دوم دهه هفتاد هرسال نامه بنویسد و امضا جمع کند. نتیجهاش ساخته نشدن سارا و پری و لیلا و درخت گلابی بود. یا فکر کنید کیانوش عیاری هنوز در بند خانه پدری مانده بود. اما همشهری امیریوسفی حتی در بند کاناپه هم نمانده و برای ساخت سریال دورخیز کرده است. رک و راست این که با وجود نداشتن رفاقت و آشنایی نزدیک با امیریوسفی، به عنوان دوستدار دو فیلم او معتقدم این بازی (که امیدوارم امسال راه نیفتد) دیگر در شأنش نیست. اصلاً یک جورهایی خطرناک است. چون انگار خودش هم دارد از این بازی لذت میبرد. وقتی در افتتاحیه جشنواره سیوچهارم روی صحنه آمد و (با اشاره به صحبتهای محمد حیدری که آشغال های دوستداشتنی را معضل جشنواره خوانده بود) خود را معضل امیریوسفی معرفی کرد و از حاضران خنده گرفت، میشد حس کرد که مشاورهها و انتشار انبوهی دردنامه و متن اعتراضی در حمایت از او دارد کار خود را میکند. امیریوسفی هرگز حاضر نشد از فیلم سازی برای خود بیزینس بسازد، امیدوارم این اتفاق با ژست اعتراضی و طعنه و متلک انداختن به فلان مدیر و معضل نامیدن خود رخ ندهد و اینها در ناخودآگاهش بدل به اصل نگردند. اگر بشنوم محسن امیریوسفی قصد دارد فیلم جدیدی بسازد، هرچه در توان داشته باشم برای ساخته شدن فیلم جذاب دیگری به کارگردانی او، به کار خواهم بست. ولی این که بنشینم و تبدیل شدن فیلم ساز پرانرژی و پر ایده و هنوز جوان سرزمینم را به قناعت کرده ای به اعتراض و گلایه تماشا کنم، حسی از همدستی ام با او و مدیران در زنده نگه داشتن آتش سوزان بهترین سال های زندگیاش را در من زنده میکند. حسی که دوستش ندارم چون هنوز پشت حرکاتی مثل ساخت تیزر خواب تلخ میتوانم انبوهی نشانه از تمام نشدن و پرشور بودن ببینم. امیدوارم این بازی درخواست نمایش آشغال های دوست داشتنی امسال راه نیفتد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. مازیار شیخ محبوبی
    ۲۱, فروردین, ۱۳۹۶ ۹:۱۰ ق٫ظ

    عزیزِ دلِ برادر ، دقیقا اینگونه رفتار یک برند سازی و شوی دگر اندیشی است که لیدر آن را همه می شناسیم !
    فضای نمایش را دستکاری نکنیم، دیگری را بر بهتری سَیال نگردانیم . فکرِ بسیط؛ دائما در حال نو شدن است.

نظر شما


آخرین ها