تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۱۷ - ۱۸:۰۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 79718

سینماسینما، مرسده مقیمی – سال‌هاست به طور جدی مشغول پژوهش روی موج نوی سینمای هند هستم. سینمایی که بزرگترین مشکل کشورش قاچاق جنسی زنان است و تجاوزهای سریالی و گروهی بخشی از زندگی روزمره‌شان. مملکتی که به فسادهای حکومتی معروف است و تقریبا همگی ناامید از سیستم قضایی کشوراند! و به دلیل باورهای دینی شخصا در مقام انتقام برآمده و جلوی شیطان می‌ایستند. شاید در سه سال اخیر بیشتر از پنجاه فیلم با موضوع قاچاق جنسی زنان و تجاوز و بی عملی مسئولین حکومتی و قضایی هندوستان دیده‌ام که در جملگی‌شان کاراکتر اصلی که اتفاقا معمولا عاشق قربانی است به همراه فردی غیرت‌مند در صدد انتقام برمی‌آیند. تقریبا همه این فیلم‌ها حتی آن‌هایی که از نظر ساختاری اثر قابل دفاعی نیستند فیلم‌هایی مملو از صحنه‌های تکان‌دهنده‌اند. اتفاق هولناک برای قربانی چنان تلخ ترسیم می‌شود که وقتی عاشق دست به انتقام شخصی می‌زند مخاطب مشتاق‌تر از او انتقام را انتظار می‌کشد.

این‌ها را گفتم که بگویم این‌قدر فیلم با این محتوا و مفهوم به تازگی دیده‌ام که ابدا «لاتاری» برایم اتفاق تازه و ویژه‌ای نباشد! و حتی نیاز نباشد برای مستعمل بودن سوژه‌اش به فیلم فارسی‌های نیم قرن قبل اشاره کنم. راستش در مورد شخص مهدویان و با تهیه‌کننده‌ای مشخص قطعا به سراغ چنین سوژه‌ای رفتن و این‌قدر صریح کلمات ممنوعه را بر زبان راندن جسارت نمی‌خواهد! بنابراین اجازه بدهید از دیدن فیلمی که حتی به نمونه‌های مشابه هندی و نه اروپایی و آمریکایی نزدیک هم نمی‌شود و حتی نیمی از اثرگذاری آنان را ندارد، شوق‌زده نباشم. فیلم مهدویان چنان بی اثر است که حتی کسانی که فیلم را دوست دارند معتقدند فیلم برای رهایی از آن همه کندی سه چهارم اولیه نیاز به تدوین مجدد دارد. چطور می‌شود فیلمی با سوژه‌ای این چنین جذاب و ملتهب آن‌قدر کند و خسته‌کننده باشد که حتی مدافعانش تدوین مجدد را بر آن لازم بدانند؟
در فیلم‌های این چنینی مخاطب باید، عاشقانه شخصیت‌های اصلی را با گوشت و پوست‌اش لمس کند تا آن رویداد هولناک او را تکان دهد اما اینجا از عاشقی زوج قصه چه می‌بینیم؟ یک آهنگ گوش دادن مشترک و ترک موتور نشستن؟ همین؟!
همین کافیست برای این‌که پسری زندگی و آینده‌اش را به خطر بیندازد برای گرفتن انتقام؟! کاش می‌شد یک سکانس از عاشقانه‌هاس فیلم‌های این چنینی را به این یادداشت الصاق کرد!
از آن سو انگار خنده‌هایی که حجازی‌فر در «ماجرای نیمروز» از مخاطب گرفته به دهن مهدویان مزه کرده که این‌جا هم با همان ترفند می‌خواهد از مخاطب خنده بگیرد؛ سکانسی که اخبار تلویزیونی قتل آن شیخ را به دست او نشان می‌دهد باید مخاطب را منقلب کند از استیصال مردی که حتی دیگر به مسئولین مملکتی که برای حفظش جنگیده هم اعتقادی ندارد و خودش وارد عمل شده اما تمام مدت مخاطب در حال خنده است!
مهدویان با پشتوانه‌ای محکمی که دارد و بدون نگرانی‌های معمول ساختن چنین آثاری می‌توانست فیلمی تاثیرگذار درباره موضوعی تا این حد هولناک بسازد اما عبور سطحی او از این ماجرا نشان می‌دهد که دغدغه اصلی او اصلا موضوع مهم و تکان‌دهنده‌اش نیست بلکه هدف او صرفا طعنه زدن به کسانی است. یعنی در واقع به نظر می‌رسد او به جای انتخاب سوژه مهم قاچاق جنسی دختران ایران یک سری طعنه و کنایه و شعار داشته که برایش دنبال بستر جذاب گشته است! شعارهای گل‌درشتی که از مخاطب به جای همدلی و عصبانیت از اتفاقات رخ داده، قهقهه می‌گیرد!
مهدویان در فیلم جدیدش خواسته از آن فضای مستندگونه آثار پیشین‌اش فاصله بگیرید و درامی سینمایی روایت کند اما شاید برای نگاه به شدت ایدئولوژیک او بهترین انتخاب ساختن فیلم‌هایی نظیر «ماجرای نیمروز» باشد حداقل مخاطب می‌داند با چه فیلمی مواجه است نه این‌که به هوای یک درام تلخ پای پرده سینما بنشیند اما تمام مدت ذهن‌اش مشغول رمزگشایی از کنایه‌ها باشد تا ببیند هر کدام متوجه کیست؟
«لاتاری» با تدوین مجدد و کوتاه شدن برخی قسمت‌ها به فیلمی قابل قبول مبدل نمی‌شود، چرا که کوتاه کردن فیلم نمی‌تواند چیزی به آن اضافه کند در حالی که فیلم مهدویان بیش از کم شدن نیازمند اضافه شدن است؛ اضافه شدن احساس، حسی که مخاطب را به جای خنده به بغض وادارد. مخاطبی که دلش بلرزد برای دلشکستگی عاشقی که تنها مانده بعد از مرگ هولناک عشق‌اش.
حالا اما «لاتاری» صرفا محفلی است برای طعنه زدن و امتیاز گرفتن!
امید که روزی نیاز نباشد این مهم بدیهی را یادآوری کنیم که سینما هنر است و مقاله‌ای ژورنالسیتی نیست که صرفا ایدئولوژی و دغدغه‌های شخصی امتیاز بیاورد حتی اگر بازی‌های ناسیونالیستی با نام خلیج فارس از مخاطب سوت و دست بگیرد!

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها