تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۸/۲۴ - ۱۱:۳۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 99925

 سینماسینما، سیدرضا صائمی

 

تجربه های روزمره زندگی شاید قصه ای بی قوام و چهارچوب به نظر برسد که در ساختار روایت نمی گنجد، اما در دل همین روزمرگی ها میتوان به بازنمایی مفاهیم و موقعیت هایی پرداخت که هر کدام می تواند سرآغاز یک قصه باشد. هر کدام از انسان ها داستانی دارند و شاید تجربه های روزمره، تصویری راستان از این داستان ها باشد. فیلم «مکان» از همین ظرفیت و ظرافت برای بیت قصه خود استفاده می کند. قصه هایی که در فراغت آدم ها شکل می گیرد و برساخته تجربه های زیسته و روزمره آنهاست. زاویه دید دوربین و اساسا شکل و ساختار تصویربرداری و روایت فیلم نیز مبنی بر همین روزمرگی ها صورت بندی می شود. ضمن اینکه میتوان بسیاری از تحلیل های جامعه شناختی از جوانان امروز را در نمایش همین روزمرگی ها به تماشا نشست و از نسلی سخن گفت که در یک بی مکانی فلسفی- روانشناختی به سر می برد و انواع عجیب و پیچیده ای از معلق بودن و سردرگمی را تجربه می کند. قصه از این قرار است که چهار دوست قدیمی که به تازگی در کنکور ورودی دانشگاه شرکت کرده اند، تصمیم گرفته اند شبی را دور هم خوش بگذرانند. شب تولد یکی از آنهاست که در کنکور رد شده و قصد دارد همان شب تهران را به مقصد عجب شیر ترک کند و به سربازی برود. پرسه های شبانه این چهار پسر که قصد دارند مکانی برای تفریح و فراغت بیابند، بهانه ای می شود تا فیلمساز به جهان ذهنی و زیست- جهان آنها وارد شود و دنیای پر از تناقض و کشمکش آنها را به تصویر بکشد. «مکان» را میتوان مصداقی از فیلم و موقعیتی دانست که از منظر علوم اجتماعی در گفتمان «مطالعات فرهنگی» ساخته شده که در آن امر روزمره و تجربه های زیسته به مثابه ابژه شناخت برای فهم و برساختگی سوژه مورد استفاده قرار می گیرد. فرم روایت و نوع استفاده از دوربین نیز در خدمت بازنمایی همین تجربه های روزمره قرار گرفته و بدون ادا و اطوارهای تکنیکال در خدمت درونمایه قصه قرار می گیرد. استفاده از نماهای بلند کمک می کند تا ملال انگیز بودن روزمرگی ها عینیت یابد. اگرچه به واسطه لذتی که در این تجربه وجود دارد، نمیتوان آنها را به لحظه های بطالت تعبیر کرد. آنها دور هم جمع شده اند تا در یک تجربه جمعی فراغت، از ملالی یا هر حس ناخوشایندی که از درون آنها را رنج می دهد، رهایی یابند. یک نوع حس رهایی و گریز از رنج را میتوان در بازنمایی این تجربه حس کرد که در دل آن قصه نسلی روایت می شود که با انواع سرخوردگی و سردرگمی های فردی و اجتماعی درگیر است که شاید یکی از آنها همین بی مکانی برای تجربه های فراغتی باشد. جایی که بتوان از ساختار مسدود زندگی و جدیت آن فرار کرد و به فردیت ناب خود، امکان تجلی و تجربه داد. در اینجا یک خودرو ون به مکانی برای برون فکنی این تجربه های روزمره بدل می شود و امکانی برای تنفس و بازیابی خود. پلان- سکانس انتخاب مناسبی برای بازنمایی زندگی روزمره است و احمدپناه به جای اینکه از التهاب دوربین روی دست برای روایت خود استفاده کند، این التهاب و درواقع ریتم قصه خود را در کنش مندی های آدم های قصه اش پی می گیرد. شخصیت های قصه دارای تحرک و پویایی زیادی هستند و از این رو دوربین ثابت و پلان-سکانس ها به کشدار شدن صحنه و اتمسفر آن نمی انجامد. درواقع در «مکان» دوربین به مثابه یک کاراکتر در قصه حضور دارد و کمک می کند تا مخاطب به جهان درونی شخصیت ها و البته جهان قصه نزدیک شود و امکان همذات پنداری بیشتری برایش فراهم شود. درنهایت این تمهیدات کمک می کند تا زندگی روزمره و تجربه های زیسته هم در روایتی رئالیستی به تصویر کشیده شود و هم مخاطب را دچار خستگی و ملال نکند. ضمن اینکه سویه مستندگونه فیلم را هم تضمین می کند. به همین دلیل شاید بتوان «مکان» را یک مستند داستانی دانست که روایتی از یک تجربه روزمره را به ساختار دراماتیک بدل می کند که می تواند به خوانشی بصری از ذات زندگی باشد. انگار فیلم به کف زندگی رفته و با پرهیز از تاویل های انتزاعی، صورت انضمامی آن را به تصویر می کشد.

فیلم «مکان» را در عین حال میتوان یک فیلم شهری هم دانست که قصه آن تماما در بستر شهر رخ می دهد. با این حال با فضای باز بیرونی مواجه نیستیم و مخاطب بیشتر قصه و آدم هایش را در کادر و فضای بسته خودرو می بیند. خود این تمهید می تواند اشاره تلویحی به محدودیت های اجتماعی برای نسل جوانی باشد که تجربه های اجتماعی اش نیز در حریم بسته یک خودرو رخ می دهد و با سردرگمی و سرخوردگی های مداوم همراه است. «مکان» قصه سرگشتگی نسل جوانی است که شاید تنها در اوقات فراغت نیم بندش می تواند خودش باشد؛ خودی رنجور با همه رویاها و ناکامی های فردی و اجتماعی.

منبع: ماهنامه هنرو تجربه

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها