تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۳۰ - ۱۸:۰۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 104097

سینماسینما، آزاده کفاشی:

«ترومای سرخ» برای تعریف کردن قصه اش راه متفاوتی در پیش می گیرد. زنی در طول یک روز با گذر از خیابان های شهر تهران با ماشین شخصی و مترو و تاکسی زندگی‌اش را روایت می کند و آگاهی ما از زندگی و رابطه اش با آدم ها به کمک مکالمه ‌ های پی‌درپی و مسلسل وار او با تلفن همراه و ابزارهای ارتباطی دیگر مثل لاین، تلگرام و واتس آپ صورت می گیرد. این فرم متفاوت روایت کردن می خواهد به مخاطب اجازه دهد که خودش همه چیز را کشف کند و برخلاف عادت همیشگی که انتظار دارد همه اطلاعات را ساده و روشن دریافت کند، با زحمتی بیشتر درگیر فیلم و آدم هایش شود.

همه چیز حول محور نگار (پریوش نظریه) می گردد. او پشت فرمان ماشینش نشسته و همه برنامه هایش را با تلفن هماهنگ می کند. نگار زنی است که بیرون از خانه کار می کند و وظیفه‌شناس هم هست. حواسش هست که ارتباطاتش را به‌درستی با خانواده و دوستان و همکارانش تنظیم کند. با هرکس همان‌طور حرف بزند که باید. با همسرش، با مادرش، با دختر کوچکش که در خانه تنها مانده و در این میان به فکر نذری هم باشد که قولش را به همسر سابقش داده. گره افکنی های پی‌درپی هم می تواند به کشش قصه کمک کند. اما مسئله این‌جاست که با وجود حضور پررنگ زن تا پایان فیلم عکس‌العمل مهمی از او نمی بینیم. نگار «ترومای سرخ» با وجود تمام دغدغه هایش و تلاش هایش برای نظم دادن به آن چه در پیرامونش می گذرد، بعد از وارد آمدن شوک نهایی، منفعل می ماند. آن هم بعد از سال ها که با وفاداری کامل نذر همسر سابقش را به جا آورده و از جانب او که دیگر در این دنیا نیست، ضربه ای می خورد. رازی از گذشته و زندگی مشترکی تمام‌شده که تازه برملا می شود. واقعا چه نیازی به گفتن و دانستن چنین رازی بود؟ این که سال ها با یک دروغ بزرگ زندگی کرده و گمان می کرده که همسرش دوستش دارد. زندگی با یک توهم بزرگ که سال ها طول کشیده و درست در لحظه ای که فکر می کند اختیار همه چیز را در دست دارد، می فهمد که حداقل بخشی از زندگی‌اش آن‌طور نبوده که در خاطراتش ثبت شده. زن در برابر ضربه ای که می خورد، جز سکوت کاری از دستش برنمی آید. حتی تلفن همراهش از کار می افتد و نمی تواند مکالمه هایش را از سر بگیرد. شاید هم شک و تردید نسبت به هر آن‌چه به آن اطمینان دارد، به جانش می افتد و دیگر آن زنی نیست که برای ادای نذری هر ساله  پا به امام‌زاده گذاشته بود.

چند جا در فیلم اشاراتی به یاقوت، زن سرخ‌پوش میدان فردوسی، می شود؛ زنی که بیش از ۳۰ سال در میدان فردوسی با لباسی سرخ انتظار معشوق را کشیده است. پیرمرد ساکن امام‌زاده هم خاطره ای از یاقوت دارد و به همین دلیل، نوه خود را به این نام صدا می کند. فروز هم شاید به دلیلی شخصی درباره یاقوت و ۳۰ سال انتظارش پرس‌وجو می کند. یاقوت در «ترومای سرخ» تبدیل می شود به نمادی از رنجی که آدم ها از عشق می برند؛ رنجی که چه در جست‌وجوی آن باشند، چه نباشند، بالاخره حتی زمانی که فکر می کنند کنترل همه چیز را در دست دارند، به سراغشان می آید


منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها