تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۸/۰۴ - ۱۵:۲۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 98805

سینماسینما، ندا قوسی:

آرش کمانگیر یکی از نام دارترین و مهم ترین اسطوره های کهن سرزمین ماست؛ جوانی قدرتمند از ایران زمین که در هنگامه جنگ ایران و توران انتخاب شد تا از بالای کوه دماوند تیری افکند که محل فروافتادنش بشود مرز این دو سرزمین. این بزرگ مرد، تمامِ جان خویش را بر تیر کرد و کمانش را کشید، آنچنان که پیکانِ رهاشده از کمانش جایی در دوردست بر درخت گردویی در کنار رود جیحون فرود آمد و او پای هدفش جانش را نیز داد و این چنین، آرش نماد از جان گذشتگی، استقامت و جان فشانی، در یادها باقی ماند. اما امروز در دنیای معاصر شکلِ این اثر و پیکان تغییر کرده و سلاح قدیمی تبدیل به عناصری دیگر شده است؛ همچون هنرمندِ واقعی که به شیوه ای معنوی قصد به تصویر کشیدن و نمایاندن این معنی از آزادی انسان را دارد؛ نقاش، نویسنده، کارگردان و… فرقی نمی کند، هر یک به نوعی با آثارشان تیری در آسمان درک و فهم جامعه رها می کنند تا شاید کارساز شود.

موسیقی هم از آن دست موضوعاتی بوده و هست که از طریقش می توان با زبانی گویا و خوش الحان، حرف های ناگفتنی -یا سخت گفتنی- را به گوش مستمعان رساند؛ حال آنکه وقتی نوازندگان و خوانندگان این طریق، آدم هایی باشند که درد دوران را خوب بشناسند و حرفهای زمانه خویش را به درستی ترنم کنند، آنگاه موسیقی می شود گویاترین زبان و محرکی عظیم که همچون دستی توانا و مشتی گره کرده، در برابر فوجی از صاحبان قدرت قد علم می کند و نمادی از مرز آزادی می گردد. مستند «چاووش، از درآمد تا فرود» داستان همین شیوه درستِ گوش فرادادنی است، ماجرای دور هم آمدن گروهی از هنرمندان که بی ادعا، همگام با زمانه خویش در تلاش بودند که مسیر هدفداری را آغاز کنند و راه رفته شان اگر به سرمنزل مقصود هم نرسید، لااقل نشان داد جنگیدن همیشه با زور و فریاد اتفاق نمی افتد، گاه تاثیر لحن زیبا از هر مشت گره کرده و تیر تیزی قوی تر است.

وقتی تعدادی جوانِ هنرمند -هنرمند به مفهوم واقعی و اصیل آن- در کنار هم قرار گرفتند و اصلا در ابتدا کارشان را با بازگشت و عقب گرد به شیوه های قدیمی و کلاسیک موسیقی ایرانی آغاز کردند، شاید آن زمان کسی نمی اندیشید که اینان بتوانند خود پرچم داران حرکت های عظیمی در دیارشان باشند. کار گروه با ارائه موسیقی به شکل نوار کاست آغاز شد و کم کم توجه همگان را به خود جلب کرد و اصلا تبدیل به یک مبارزه مدنی در برابر قدرت مسلط و حاکمیت دوران شد. در روزگاری که همه امور به شکل دولتی و حکومتی کار میکرد و ایجاد جایی به شکل غیردولتی در باور کسی نمی گنجید، اینان مستقل و آزاد، با قطعاتی که کم شباهت به مارش های انقلابی نبود، همگامِ حرکت های جامعه شدند.

وقتی قطعه «ژاله خون شد» را بعد از کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ خواندند، همراه با وقایع واقع شده در مملکت به «ایجاد دنیایی بهتر» می اندیشیدند. هنگام اجرای قطعه «دست خود ز جان شستم از برای آزادی»، تلاش این بود که نشان دهند مردم برای آزادی عزم کرده‌اند، آزادی بی قیدوشرط؛ نه آزادی با وعده بهشت یا… آنگاه که می خواندند «شب است و چهره میهن سیاهه، نشستن در سیاهی ها گناهه، تفنگت را بده تا ره بجویم»، انگار قصد داشتند تا مردم را در کنار هم قرار دهند و از برای رسیدن به دورانی بهتر(!) «پای به ره نهند». در زمان هایی که اعتقادشان بر این بود که «درد مشترک، هرگز جداجدا درمان نمی شود»، از چهارچوب های کلاسه شده و دیکته شده خارج گشتند و نمایشی از آزادی را در لحن و نوایشان ارائه دادند. آنچه در مفهوم و عمق آثار این دسته هنرمند قابل مشاهده و درک بود، این بوده که با وجود داشتن تاریخچه ای برای هر قطعه، به جا و متناسب آن را به عنوان زبانی برای شادی و غم، درد و درمان و نصرت و ناکامی زمانه به کار می بردند و همواره هدفی را در آثار دنبال می کردند.

انقلاب واقع شد، آنچه زمانی کعبه آمال قسمت اعظمی از جامعه بود که پس از وقوع آن منتظر شکل گیری مدینه فاضله ای موعود بودند، اتفاق افتاد؛ اما «دریغ! ای دریغ». گروه هنرمندان که همراه با مردم، انقلاب را تجربه کردند، کم کم مکان مشخصی را برای خود ایجاد کردند تا به شکلی اساس مند و برنامه ریزی شده، کار خود را از سر گیرند. در ابتدای امر قصد بر آن بود که «کانون چاووش» به شکلی دموکراتیک و با رأی اعضا، بدون جهت گیری سیاسی، کارش را انجام دهد. از این روی در آثارشان به ندرت تک نوازی شنیده می شد و همه نوازندگان و خوانندگان، گرد هم در ساختن نواهای ماندگار سهیم بودند. تیراژ نوار کاستها هم رو به افزایش بود، ولی مانند خیلی از مسائل دیگر، این دموکراسی و آزادی، کمرنگ و کمرنگ تر شد و آنچه بسیاری به عنوان تلقی خود از آزادی برایش جان برکف نهاده بودند، زیر سوال رفت. موسیقی حرام اعلام شد! و مشروط گشت به عدم وجود زنان، مرقص نبودن، شش و هشت نبودن و… چوب و چماق شد پاسخ سازهای خوش نوای گروه. از این روی برخی از اعضا -همچون سایر موج های جامعه- با وجود قید «عدم وابستگی به گروه های سیاسی» در اساسنامه، سوگیری سیاسی پیدا کردند و کم کم اتفاق نظر اولیه که در کنار تفاوت های اعضا وجود داشت، جای خود را به اختلاف دیدگاه های عدیده داد.

ناگهان جنگ آغاز شد؛ موضوعی که شاید در ابتدا فقط مشکلی بود در کنار سایر مسائل، اما یواش یواش تبدیل به دهشتی عظیم در میان تک تک اعضای جامعه شد. باز هم گروه با هر دیدگاهی که افراد عضوِ آن داشتند، همگام مردم شدند. مسئله مهم مملکت شد «برخیز که دشمن به دیار آمده امروز» و شور جنگ و دغدغه «سرو شهیدان جوان» همه را در حزنی عمیق فرو برد. هنگامی که گروه هم فکر و هم اندیش با مردم رنجور و جنگ دیده بودند، قوانین و تصمیماتی اتخاذ شد که اصلا موسیقی را به کل زیر سوال برد؛ صدای گلنگدن تفنگها و تصویر کریه پوتین های روی صحنه ها قدرت تصمیم گیری پیدا کرد و اینچنین گروه را به پایان ماجرا نزدیک کرد. اختلاف نظر میان اعضا از یک سو و بستن محکم درها به روی موسیقی از سوی دیگر را میتوان علل اصلی پاشیدن این جمعِ هنرمند دانست؛ مجموعه ای که تک تک افراد آن با هزار آمال و آرزو کنار هم قرار گرفته بودند و زبان سازشان و نوای آهنگشان، چنان تکاپویی در میان مردم ایجاد میکرد که از هر شعار و شب نامه ای قویتر بود، بنا بر جبرِ شرایط موجود از هم جدا شدند و هر یک به سویی رفتند. دغدغه و اوضاع سخت و دشوار معیشت، آن چنان بسیاریشان را گرفتار کرد که اندیشیدن به هنر شد قسمت فراموش شده زندگی.

بعدتر، جنگ که تمام شد و فضا هم کمی منعطف تر و لطیف تر گشت، با بازگشت اعضای کوچک رده گروه تلاش شد تا دوباره کنار هم قرار گیرند، اما جفایی که به برخی رفته بود، اجازه نداد که صورت اولیه و منسجم آن، دوباره شکل بگیرد و این چنین بود که پرونده یکی از مهم ترین و شاخص ترین گروه های موسیقی ایرانی، بسته شد!

امروز که برخی از دنیا رفته اند و بسیاری هم مسیرشان را تغییر داده اند، یادگارهای شنیدنی از دوران اوج «چاووش» بر جای مانده است که هنوز تفکر شنونده را برمی انگیزد و مستمع را وادار به اندیشه می کند و فکری محزون را در ذهن بیننده این مستند «چاووش از درآمد تا فرود» ایجاد می کند که آن جمع درخشان که در آن دوران، آنقدر زیبا، خواستنی و آزادطلب شروع کرد، پایانی نه چندان خوش فرجام داشت؛ پس چیزی که امروز، در این ازدحام و بی بندوباری شکل بگیرد، لاجرم هیچ، هیچ امیدی به آینده اش نیست و بی گمان هیچ تیری به مقصود و هدفِ درست و انسانی اصابت نخواهد کرد.

منبع: ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها