تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۱۱ - ۲۰:۰۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 91054

سعید مروتی  در همشهری نوشت :

از میان موج نویی‌های سینمای ایران در دهه ۵۰، علی حاتمی، سهراب شهید ثالث و فریدون گله از دنیا رفته‌اند، پرویز کیمیایی سال‌هاست در فرانسه حضور دارد، امیر نادری از اواسط دهه ۶۰ به سودای جهانی‌شدن سر از آمریکا درآورده، بهرام بیضایی چندسالی است در آن سوی مرزها به پژوهش و تدریس و کارگردانی تئاتر می‌پردازد و ناصر تقوایی هم عملا بازنشسته شده است.

فیلمسازان جوان و خوشفکری که از انتهای دهه ۴۰ به میدان آمدند و حدود یک دهه کوشیدند خون تازه‌ای در رگ‌های سینمای ایران جاری کنند، اغلب یا از دنیا رفته‌اند، یا به انتهای خط رسیده‌اند و یا افق‌های خود را در سرزمین‌های دیگر جست‌وجو می‌کنند.

از آن نسل طلایی فقط ۳ نفر باقی مانده‌‌اند که هنوز چراغشان در این خانه می‌سوزد و تن به کنار رفتن نداده‌اند: مسعود کیمیایی،‌داریوش مهرجویی و بهمن فرمان‌آرا؛ فیلمسازانی که پس از حدود نیم‌قرن هنوز از نفس نیفتاده‌‌اند و با سماجتی تحسین‌برانگیز همچنان می‌کوشند در دل همین سینما و همین مناسبات موجود، فیلمشان را بسازند و حرفشان را بزنند. برخلاف کیمیایی و مهرجویی که فیلمسازی در دهه ۶۰ را هم تجربه کرده‌اند و اتفاقا بهترین آثارشان در ۴ دهه اخیر را در این دوران ساخته‌اند («سرب» و «دندان مار» از کیمیایی و «اجاره‌نشین‌ها» و «هامون» از مهرجویی)، فرمان‌آرا از دهه ۷۰ امکان بازگشت به سینمای ایران را یافت. از نیمه دوم دهه ۷۰ و بعد از تغییرات گسترده سیاسی – اجتماعی، کارگردان «شازده احتجاب» و «سایه‌های بلند باد» پس از ۲ دهه غیبت با «بوی کافور، عطر یاس» بازگشتی موفقیت‌آمیز را تجربه کرد. حالا حدود ۲۰ سال از آن دوران گذشته و فرمان‌آرا در این فاصله «خانه‌ای روی آب»، «یک بوس کوچولو»، «خاک آشنا»، «دلم می‌خواد» و «حکایت دریا» را ساخته است؛ فیلم‌هایی که هم به شدت شخصی‌اند و هم نمایانگر واکنش فیلمساز به رخدادهای اجتماعی این سال‌ها. اگر در ابتدای بازگشت فرمان‌آرا به سینمای ایران، با اهدای ۸ سیمرغ بلورین هجدهمین جشنواره فیلم فجر به بوی کافور، عطر یاس و اهدای جایزه بهترین فیلم جشنواره بیستم فجر به خانه‌ای روی آب شاهد پهن‌کردن فرش قرمز برای این فیلمساز بودیم، در ادامه هم دشواری‌‌ها و چالش‌ها بیشتر شدند و هم از قدرت متقاعدکنندگی فیلم‌ها کاسته شده است. فرمان‌آرا بهترین آثار دوره دوم فیلمسازی‌اش را در دوران اصلاحات ساخت. مشکلاتش هم از همین دوران آغاز شد و با فشار مخالفان سیاست‌های فرهنگی دولت وقت، خانه‌ای روی آب با ممیزی فراوان روی پرده آمد. یک بوس کوچولو به عنوان یکی از شخصی‌ترین فیلم‌های سازنده‌اش چنان که باید نتوانست انتظارات دوستداران آثار فرمان‌آرا را برآورده کند. خاک آشنا که با تأخیر و جرح و تعدیل‌های زیاد و در شرایطی نامناسب اکران شد، تنها فیلمی بود که فرمان‌آرا در دولت اول احمدی‌نژاد کارگردانی کرد.

در فاصله‌ سال‌های ۸۸ تا ۹۲ که جواد شمقدری سکان هدایت سینمای ایران را بر عهده داشت، ‌فرمان‌آرا رسما اعلام کرد که فیلمی نخواهد ساخت و به عهد خود نیز وفادار ماند.

«دلم می‌خواد» که این روزها بر پرده سینماهاست، در دولت اول تدبیر و امید ساخته شد و محصول امیدواری به تغییر شرایط و رسیدن به نشاط اجتماعی در دوران «فرج بعد از شدت» است؛ ماجرای بهرام فرزانه، نویسنده‌ای افسرده و منزوی که چشمه خلاقیتش خشکیده و دیگر نمی‌تواند چیزی بنویسد؛ نویسنده‌ای که پس از یک تصادف ذهنی، موسیقی‌‌ای را می‌شنود که او را وادار به رقصیدن می‌کند. فرمان‌آرا در دوره دوم فیلمسازی‌‌اش از بوی کافور، عطر یاس و خانه‌ای روی آب تا یک بوس کوچولو و خاک آشنا و همین دلم می‌خواد و فیلم آخرش حکایت دریا، همواره زندگی روشنفکران را دستمایه خلق آثارش قرار داده است. اغلب شخصیت‌های فیلم‌های این دوره فرمان‌آرا، نویسنده و هنرمندند؛ روشنفکرانی که دچار انزوا شده‌اند و در محاصره اخبار و رخدادهای تلخ قرار گرفته‌اند. در «دلم می‌خواد» این نویسنده تلخ‌اندیش با شنیدن موسیقی در ذهنش، روحیه‌اش عوض می‌شود و می‌کوشد حال و هوای خوشش را به نشاطی عمومی تبدیل کند. فرمان‌آرا در «دلم می‌خواد» بیشترین ارجاع را به فیلم‌های قبلی‌اش می‌دهد. برخورد با دختر سی‌دی‌فروش که سی‌دی موسیقی را در ماشین بهرام فرزانه می‌اندازد ما را یاد فرشته‌ای می‌اندازد که دکتر سپیدبخت در ابتدای خانه‌ای روی آب با او تصادف می‌کرد. زنی که با بچه‌ای در بغل در خیابان ایستاده و نویسنده سوارش می‌کند صحنه مشابهی را در بوی کافور، عطر یاس  به یاد می‌آورد. نام همسر درگذشته نویسنده هم ژاله است، همچنان که نام پسرش نیماست. این نام های آشنا با همین نسبت‌ها با کاراکتر اصلی را در فیلم‌های قبلی فرمان‌آرا دیده‌ایم. مشکل از جایی شروع می‌شود که فرمان‌آرا دقت نظری را که در پردازش شخصیت‌ها و پیشبرد روایت داشت فدای زدن حرف‌‌هایش کرده است. به این ترتیب فیلم با وجود ایده اولیه جذابش، پس از ۲پرده اول، از نفس می‌افتد و ورود مهناز افشار و محمدرضا گلزار به قصه هم نمی‌تواند کمکی به ماجرا بکند. رضا کیانیان هم از دوران اوجش که با خانه‌ای روی آب فرمان‌‌آرا رقم خورد، فاصله زیادی گرفته و اجرای اغراق‌آمیزش را می‌شود کنار دیگر ناکامی‌های این سال‌‌هایش قرار داد. (هر چند که در فیلم فرمان‌آرا بسیار بهتر از «کفش‌هایم کو؟» ظاهر شده است.)
در «دلم می‌خواد» مرز خیال و واقعیت داستانی که نویسنده در حال نوشتنش است و واقعیت‌های عینی کنار گذاشته می‌شود. لحن فانتزی فیلم در پرده آخر با امیدواری‌های فراوان همراه می‌شود. مهناز افشار قید مهاجرت را می‌زند و جایش داستان بهرام فرزانه را منتشر می‌کند. نیما و همسرش هم آشتی کرده و صاحب فرزند می‌شوند. در نمای پایانی فرمان‌آرا با نمایش نوزادانی که در بیمارستان به حرکات موزون جمعی روی آورده‌اند، فیلمش را با امید می‌بندد؛ امید به اینکه نسل‌های بعدی بانشاط‌تر و شادتر از ما باشند.

این سرخوشی پایانی، کمی هم یادآور کمدی‌های خوشبینانه فرانک کاپراست. با این تفاوت که کاپرا در بهترین فیلم‌هایش با مقدمه‌چینی‌های دقیق و حساب‌شده تماشاگر را به پایانی امیدبخش، سرخوش و امیدوار به زندگی می‌کرد. در این ساخته فرمان‌آرا، چنین دقتی به ندرت دیده می‌شود. آنچه امیدبخش است این است که فرمان‌آرا با تمام دشواری‌ها و ناکامی‌ها، همچنان فیلم می‌سازد، همچنان به دنیای خویش وفادار است و به آنچه پیرامونش رخ می‌دهد واکنش نشان می‌دهد. اینجا این صاحب اثر است که به پشتوانه کارنامه ای معتبر، از اثر پیش می‌افتد و تماشاگر پیگیر و علاقه‌مند را همچنان امیدوار نگه می‌دارد.

   انفجار بزرگ

فکر اولیه دلم می‌خواد از داستان «انفجار بزرگ» هوشنگ گلشیری می‌آید. در داستان گلشیری راوی از زندگی ملال‌آور و خسته‌کننده روزمره به ستوه آمده و علاقه‌مند به شادی مردم است  و حالا شنیده ۲ جوان قرار است در میدان ونک برقصند: «یک بابایی همین یک ساعت پیش تلفن کرد که امروز عصر ۲تا جوان ساعت ۵ می‌آیند توی میدان ونک که برقصند. تو رفتی بیرون تلفن کرد. مطمئن نیستم که گفته باشد ونک، اما مطمئنم که گفت می‌خواهند برقصند. من هم زنگ زدم به اصغر گفتم: عمو شنیدی که ۲ تا جوان خیال دارند ساعت ۵عصر توی میدان ونک برقصند؟ گفت: که چی؟ گفتم: چیش را نمی‌دانم اما مطمئنم که می‌رقصند.» (نیمه تاریک ماه، مجموعه داستان‌های کوتاه هوشنگ گلشیری، داستان انفجار بزرگ، انتشارات نیلوفر) داستان گلشیری لحن پیشگویانه‌ای دارد. انفجار بزرگ اولین بار در فروردین ۱۳۷۳ چاپ‌شده است. چند سال قبل از دوم خرداد و بروز شادی و نشاط عمومی در رخدادهایی چون بازی ایران و استرالیا و پیروزی‌های سیاسی در چند انتخابات.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها