تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۰۲ - ۱۳:۲۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 46264

عقیل قیومیسینماسینما، عقیل قیومی:

اتوبوس‌های شرکت واحد در خیابان مجاور کلیسای وانک ایستاده‌اند تا مردمی را که برای تشییع پیکر زاون قوکاسیان آمده‌اند، به آرامستان ارامنه‌ی اصفهان ببرند. این حجم از آدم‌های ناهمگون که در آن عصر نه چندان سرد ولی دل‌گیر زمستانی جمع شده‌اند، عجیب فکر را به بازی می‌گیرند؛ آدم‌هایی که بسیاری‌شان هم‌دیگر را نمی‌شناسند ولی دلیل مشترکی برای حضور دارند و بیش‌ترشان هم جوانانی هستند که ربطی با نسل زاون ندارند. البته زاون با وجود کتاب‌های سینمایی که منتشر کرد و معدود گزارش‌ها و نوشته‌‌هایش در مطبوعات، بیش‌تر آدم شفاهی بود؛ اغلب از بزرگان سینما و ادبیات دعوت می‌کرد به اصفهان بیایند و جمع‌های گرم و پرشور هنری را در این شهر رهبری و هدایت می‌کرد و مواجهه‌‌اش با جوانان علاقه‌مند به سینما و ادبیات بیش‌تر به صورت حضورهای رودررو بود. در جلسه‌ها جوانان را تشویق می‌کرد تا نظرشان را ابراز کنند و خود با بزرگان وارد بحث و چالش‌هایی درباره‌ی اثر مورد بحث شوند. البته او با وجود بر عهده گرفتن مسئولیت و اجرای چنین جلساتی سخنور قهاری نبود، ولی چنان صمیمانه، گرم و صادقانه و در پاره‌ای موارد بی‌تعارف ولی با احتیاط حرف می‌زد که به دل می‌نشست و حتی اگر خُرده‌دل‌خوری‌هایی هم پیش‌ می‌آمد، تلاش می‌کرد سوءتفاهم‌ها را برطرف کند. او علاوه بر سینما، در برپایی جشنواره‌ی داستان کوتاه اصفهان هم بسیار فعال بود و با گستره‌ی وسیعی از بزرگان سینمایی و ادبی ایران ارتباط صمیمانه داشت. جوانانی که می‌خواستند نخستین فیلم‌شان را بسازند یا نخستین داستان‌شان را بنویسند از همراهی و مشورت او بی‌نصیب نمی‌ماندند.

با مادرش زندگی می‌کرد؛ مادری که زاون نخستین سینما‌رفتن‌های کودکی‌اش را با او تجربه کرده بود و این‌گونه عشق و مهر مادر با عشق به سینما گره خورده بود و بسیاری از نزدیکان زاون بر این باورند که پس از مرگ مادر، دیگر زاون آن زاون پیشین نبود و فقدان مادر، غم سنگینی برایش بود. زاون همسری نداشت ولی به تعبیر علی خدایی – داستان‌نویس اصفهانی و دوست صمیمی زاون – خانه‌ی زاون پر از سینما، داستان، شعر و موسیقی بود و پر از آدم‌های نازنینی که زاون با مهربانی در خانه‌ی خود پذیرای‌شان بود تا سینما و واژه‌های ناب بر او ببارند. یکی از مکان‌های ارتباط زاون با جوانان، کانون فیلم حوزه‌ی هنری اصفهان بود که اواخر دهه هفتاد و دهه هشتاد اوج فعالیت‌هایش بود ولی برخی سوءتفاهم‌ها که ربطی به طبع حساس و هنرمندانه‌ی او نداشت، باعث شد چراغ کانون کم‌سو و به تدریج خاموش شود ولی با تأسیس دانشگاه سپهر در اصفهان و راه‌اندازی رشته‌ی سینما در آن، بسیاری از جوانان تحت سرپرستی زاون به تحصیل سینما در این دانشگاه مشغول شدند؛ همان‌‌هایی که در روز خاک‌سپاری او، با پارچه‌های بلند سفیدی دور گردن‌شان که مزین به عکس زاون بود از بقیه متمایز شده بودند.

نفوذ و تأثیر و گستره‌ی فعالیت‌های هنری زاون قوکاسیان در اصفهان به حدی بود که می‌توان او را یک نهاد مهم فرهنگی توصیف کرد. جشنواره‌ی کودک اصفهان و جشنواره‌ی سینماحقیقت، هر دو در سال ۹۳ در اقدامی پسندیده، مقام والای او را گرامی داشتند. از یادگارهای او در این اواخر برگزاری جشنواره‌ی حسنات در اصفهان بود که به فیلم‌سازان جوان و مستعد سراسر ایران مجال می‌‌داد تا توانایی‌های خود را در عرصه‌ی فیلم کوتاه با موضوع‌های ناب انسانی و کمک به هم‌نوع عرضه کنند. جشنواره‌ای که امیدواریم چراغش در فقدان زاون عزیز خاموش نشود.

هم‌چنان اوایل دهه‌ی هشتاد، به لحاظ برگزاری نشست‌های فرهنگی/ هنری که زاون قوکاسیان بانی‌اش بود، به تعبیری برای گروهی که به این حال‌وهوا و فعالیت‌ها دل بسته بودند، در حد خودش یک belle époque (روزگار زیبا) بود در اصفهان. هنوز زیرزمین  حوزه هنری اصفهان در خیابان آمادگاه به این سالن شیک‌وپیک کنونی تبدیل نشده بود و صمیمیت بیش‌تری در آن موج می‌زد. در آن زمان لابد واقعاً کسی نمی‌توانست آینده را پیش‌بینی کند؛ آینده‌ای که در آن کافی‌ست اراده کنی تا فیلم‌های مهم کلاسیک و فیلم‌های روز با تصویر پالوده و زیرنویس و متعلقات در اختیارت باشد. پس بی‌راه نیست که فکر کنیم ما سینما‌دوستان چقدر طفلکی و عجول بودیم که توی آن زیرزمین می‌نشستیم و سانست بولوار را به مفهوم واقعی کلمه افتضاح و برفکی و بدون زیرنویس می‌دیدیم.‌ حیف بود وقوع این نشست‌ها در تاریخ در جایی ثبت نشود. دست‌به‌کار شدم و از تیر ۱۳۸۲ گزارش‌های کوتاهی از این جلسه‌ها می‌فرستادم برای صفحه‌ی آخر روزنامه‌ی «اعتماد»؛ جلسه‌هایی متوالی و پربار با ­­­­­حضور بزرگان عرصه‌های مختلف هنری. زاون قوکاسیان به خوبی می‌دانست که شیفتگی کور و خام‌دستانه به تنهایی برای علاقه‌مندان سینما کافی نیست و اهمیت زیادی برای سواد سینمایی و دانش بصری قائل بود. با گستره‌ی وسیعی از بهترین‌های هر یک از رشته‌های تخصصی سینمایی ارتباطی دوستانه داشت و مقدمات حضورشان را در اصفهان فراهم می‌کرد. اگر جلسه‌های تحلیل داستان را با حضور بزرگان ادبیات داستان‌نویسی ایران برگزار می‌کرد، خوشحال می‌شد که علاقه‌مندان به سینما و فیلم‌نامه‌نویسی را هم در این جلسه‌ها ببیند؛ چون به خوبی اهمیت روایت و قصه‌هایی با بنیان‌های درست و پرکشش را در حوزه‌ی فیلم‌نامه‌نویسی در سینمای ایران درک می‌کرد. بزرگان ادب ایران را به اصفهان دعوت می‌کرد تا به ما یاد‌آوری کنند که رمزوارگی، تکنیک تودرتوی بورخسی و رئالیسم جادویی مارکزی پیشاپیش در ادبیات ما وجود داشته است، پس چه شده است که این روزها چنته‌مان خالی شده و چه بسا ایده‌های به ظاهر خوب را هم هدر می‌دهیم. اگر زاون قوکاسیان چهره‌ی مطرح تئاتر ایران را به اصفهان دعوت می‌کرد تا درباره‌ی دراماتورژی سخن بگوید بیش‌تر گوشه‌ی چشمی هم به سینما داشت و این‌که ایرادی هم ندارد که در عصر حاضر به ادبیات کلاسیک جهان پشت پا زد  و به نوعی اعتراض و شوریدگی دست یافت. می‌توان به متن‌های کلاسیک بازگشت و ‌آن‌ها را به دوران خود آورد و هملتی آفرید با شمایلی امروزین.

زاون قوکاسیان عاشق این شهر با طنین آبی کاشی‌هایش بود و به آخرین آرزویش هم رسید؛ در روزهای بیماری که در بیمارستانی در اتریش بستری بود، آرزو کرده بود که به اصفهان بازگردد و در شهر خودش عاقبت گریز‌ناپذیر همه‌ی ما انسان‌های فانی را گردن نهد. پس از این هر جلسه و محفل سینمایی که در اصفهان برگزار می‌شود، هر یک از ما در گوشه‌ای از ذهن داریم به زاون هم فکر می‌کنیم و با خود می‌گوییم کاش بود!

منبع: ماهنامه فیلم

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. پ
    ۳, اسفند, ۱۳۹۵ ۱:۴۳ ق٫ظ

    قلم بسیار عالی و با قدرت . پیروز باشید

نظر شما


آخرین ها