تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۸/۲۱ - ۱۵:۱۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 99657

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی:

 

یکی از اصلی ترین نشانه های متفاوت بودن یک فیلم مستند، در مقایسه با نمونه های مشابه آن، وجود بارقه هایی از خلاقیت و نوآوری های بدیع در کار است. چیزی که در فیلم مستندی مثل «ناپدید» به سادگی می توان از وجود نمودهای چنین خلاقیتی پرده برداشت.

فرحناز شریفی به عنوان مستندسازی که صد البته در کار تدوین فیلم و نوشتن نیز توانمندی های انکارناپذیری دارد، این بار به ساخت مستندی روی آورده است که شاید در نگاه اول، با توجه به مواد و مصالح اولیه کار، تولید چنین اثری را تا حدودی هم ناممکن جلوه می دهد. فیلم مستندی که قرار است تنها با استفاده از چند آگهی چاپ شده در روزنامه ها درباره گمشدگانی از دهه های ۴۰ و ۵۰، ساخته و پرداخته شود و در عین حال بکوشد تا روایتی امانت دارانه از زبان بازماندگان برخی از این گمشدگان باشد.

مجموعه ای از عکسهای سیاه و سفید، از آدم هایی مثل صغرا، زن جوان محمد، گرفته تا دختر گمشده یا داماد ناپدیدشده و آن دخترکی که درست سه روز پیش از برگزاری مراسم عروسی اش ناپدید می شود، تا فرار دختر۱۹ ساله دیگری از خانه، یا گم شدن همسر محبوب سیدعلی اصغر، پیرمرد ۹۷ ساله یزدی، که روزگاری دربان کارخانه ای در یزد بوده است و حالا در یک عکس دسته جمعی ۱۶ نفره، درحالیکه پیراهن گلدار آویخته به چوب لباسی همسر گمشده اش را در دست گرفته و در میان آن عکس جمعی دیده می شود، تا عکس هایی از پویا، کوهنورد، یا خسرو که عاشق صادق هدایت و گربه اش بوده است و ژوبین که به جست و جوی حقیقت گمشده می رود، همه و همه در کنار برخی اشیا و یادگاری هایی که از یکایک آنها باقی مانده است، به همراه چند فیلم کوتاه و رنگ و رخ باخته ۸ میلیمتری یا ویدیویی قدیمی از همین آدم ها در میان دیگر اطرافیانشان، دستمایه کار فرحناز شریفی می شود تا با استفاده از پس زمینه سبز رنگ کروماکی، فضایی متفاوت، از همان تصاویر ارائه دهد که صد البته با ادغام مناسب برخی صداهای شاهد و نیز افکت های موثر و گفتار متن کم حجم و خوانش متن آگهی گمشدگان (با صدای صابر ابَر و  پناهی ها) و گاه صدای موسیقی های موجود در نوارها یا صفحه های قدیمی، آشکارا بر میزان تاثیرگذاری هر یک از آنها افزوده می شود. با این همه، نباید از یاد برد که بازماندگان در فیلم، حضوری پررنگ تر از گمشدگان دارند و اشیا و یادگارهای باقی مانده از آدم های گمشده – از یک کفش کوه رنگ و رو رفته گرفته تا لباس و ساعت و کلاه و کوله پشتی، همه و همه در غیاب گمشدگان، تشخص ویژه ای پیدا می کنند و برای مخاطب چنین اثری نیز به مثابه شخصیت های قابل اعتنا، هویتی تازه پیدا می کنند!

وجود میان نوشته هایی در آغاز هر فصل تازه از فیلم، که گویی به شکل بیانیه کوتاه و فشرده از سوی فیلمساز صادر می شود، به نوعی چکیده فکر و نظر فیلمساز را مطرح می کند که بر محور مفهوم گم شدن، گم گشتگی، رفتن و بازنیامدن، فرار و گریز از خانه، گم شدن به بهانه پیدا کردن خویش و رفتن با هدفِ رهایی باشد! رفتن و بازنیامدنی که گاه ممکن است از ترس رویارویی با دشواری هایی باشد که آدمها، حل آنها را ناممکن می یابند و گاه نیز ممکن است نوعی عمل شجاعانه در رها کردن همه دلبستگی هایشان باشد. کاری که البته از همه آدم ها به سادگی هم برنمی آید!

ساخت این فیلم مستند که گویا از سوی صابر ابر در راستای نمایشگاهی به نام «از مردم استمداد می کنم» پیشنهاد شده است، به نحوی جذاب، از زوایای مختلف به گمشده ها می پردازد و تصاویری پرتنوع از صحنه های کوهنوردی، گردش در طبیعت، پرسه زدن ها، رانندگی ها و گردش در کنار دریا، حضور در جشن تولد و… ارائه می دهد.

کارگردان فیلم «ناپدید» توانسته است با ظرافت از لبه تیز تیغِ دو دمِ خطر استفاده از تصاویر آرشیوی به خوبی عبور کند و با کاربُرد درست برخی صداها – ازجمله حرف زدن گنگ و نه چندان مشخص چند نفر با هم، با تلفیق موسیقی مناسب با همان فضاها – از تکراری بودن این گونه فضاهای کلیشه ای جلوگیری کند. ضرباهنگ کُند اثر نیز با توجه به مضمون و درونمایه تلخ آن می تواند با فضای آن هم خوانی مناسبی داشته باشد.

«ناپدید» به دلیل نوع نگاه سازنده آن، در فضاهایی که می کوشد تا خرده داستانک ها و پیرنگ های فرعی متعددی را بر تنه اصلی اثر پیوند بزند، تا حدودی از فضای یک مستند ناب فاصله می گیرد که صد البته این ویژگی فیلم را نمی توان به حساب ضعف آن گذاشت. هرچند نباید فراموش کرد که به همین دلیل، فیلم «ناپدید» تا حدودی از فضای یک مستند اجتماعی دور می شود و ما را با دلبستگی های داستان پردازانه کارگردان چنین اثری آشنا می سازد!

منبع: ماهنامه هنروتجربه

 

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها