تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۳۰ - ۱۷:۰۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 46037

فیلم انتهای زمینطنزمایه تلخی در لایه‌های عمیق‌تر فیلم «انتهای زمین» نهفته است.

سینماسینما، شادی حاجی‌مشهدی:

نمایش تنهایی‌ها و گریز آدمی از دنیای مدرن امروزی و پناه بردن او به آغوش طبیعت دغدغه اصلی فیلم است.

بر آدمی چه می‌رود که او را این‌چنین از امنیت، عشق، تعلق و بالندگی می‌رهاند و در طبقه نخست هرم مازلو نگه می‌دارد؟ چه می‌شود که انسان عُزلت و آسایش را در دوری از هم‌نوعانش می‌جوید؟ فرار آدمی از چنگال مدرنیته سرد و سنگی و پناه بردن او به آغوش مادر طبیعت برای یافتن ماوایی که در آن آرامش یابد، دست‌مایه اصلی فیلم «انتهای زمین» است.

طرح این پرسش تلنگری است که فیلم‌ساز به مخاطب می‌زند تا او را متوجه سازد، که فقدان رابطه و درک متقابل صرف نظر از تنها بودن یا نبودن انسان‌ها مشکل بزرگی است که ما را در دنیای مدرن و پرهیاهوی دوروبرمان رفته‌رفته تنها و تنهاتر کرده است.

ابوالفضل صفاری در اولین تجربه‌اش که پس از ۱۱ سال اجازه اکران یافته است، بدون اشاره به شرایط پیشین شخصیت اصلی فیلم، به نمایش تنهایی‌ها و گریز او از دنیای مدرن و زندگی روزمره در میان جامعه شهری پرداخته است.

حجت مرد تنهای ساحل‌نشینی است که ۱۷ سال از عمرش را در نقطه‌ای مرزی در انتهای زمین سپری کرده است. او که با پای پیاده از شمال ایران به راه افتاده و پس از عبور از دشت‌ها و کوه‌ها و گذر از دره مریخی با مرگ دست‌وپنجه نرم کرده است، عاقبت در ساحل چابهار آرام می‌گیرد. برای حجت امنیت، خانواده، عشق و اعتمادبه‌نفس در کلبه دست‌ساخته کوچکش خلاصه می‌شود و این ماوای کوچک، همه دنیای اوست. روحی که ملول از دنیای ناآرام و دل سخت آدم‌هاست، زخم‌خورده و رهاشده، هم‌نشین آرامش دریا و تنهایی خاک می‌شود.

فیلم‌ساز بیش از حد در خصوصیات فردی چنین شخصیتی جذب شده است و اساسا پرداخت فیلمنامه را که به شکلی کلاسیک پیش نمی‌رود، با اشکالاتی مواجه کرده است. فرم اپیزودیک و مستندگونه روایت‌ها و رویارویی حجت با آدم‌های دوروبرش و کنش‌های او به‌عنوان شخصیت محوری در شکل‌گیری حوادث فیلم، به دلیل عدم پرداخت عمیق و مناسب، بدون جذابیت‌ها و تاثیرگذاری ماندگار است. به‌طور مثال هم‌زیستی حجت با سرباز مرزبان آذری، حضور دو مستندساز فرانسوی‌زبان و مصاحبه با او به‌عنوان رابینسون کروزوئه ایرانی یا مدل شدن برای زن جوان نقاش و شیطنت با توریست عکاس، همه و همه می‌تواند پیرنگ‌هایی باشند که به قصه قوام بیشتری دهند. هم‌چنین، در فصل پایانی فیلم، حضور دختر آفتاب‌سوخته و مهربان بومی که از تعصب کور مردان قومش گریخته و به کلبه حجت پناه برده است، می‌توانست نقطه اوج خوبی برای پایان تنهایی حجت باشد که همانند قبل رنگ می‌بازد.

صدای حجت که به شکل گفتار متن، اتفاقاتی را که بر او گذشته روایت می‌کند، مخاطب را بیشتر به زندگی سوژه‌ نزدیک و همه‌ چیز را شفاف بیان می‌کند.

اگرچه فیلم‌ساز آگاهانه و به ضرورت، این عزلت را برای حجت برمی‌گزیند و تا پایان بر انتخاب تنهایی و دوری از هم‌زیستی با دیگران برای حفظ این آرامش تاکید دارد، اما طنزمایه تلخی که در لایه‌های عمیق‌تر فیلم نهفته است، می‌تواند نقطه قوتی برای آن به شمار آید که کمتر به آن پرداخته می‌شود. به‌طور مثال برای مرد بی‌پیرایه‌ای که با حفظ فاصله از آدم‌ها، در دایره‌ کوچک حیات ساده خویش در گریز از جامعه‌ای شهری روزگار می‌گذراند و با کمترین امکانات و احساس نیاز به داشتن ملزومات زندگی می‌کند، این طنز گزنده و تلخ وقتی ملموس‌تر می‌شود که برای گرفتن ۳۰۰ بلوک سیمانی وعده داده‌شده از سوی نامزد انتخابات شهر به دفتر او مراجعه می‌کند و عاقبت نیز، از خیر گرفتن ۵۰ بلوک آماده‌شده می‌گذرد و زیستن در کلبه چوبی حقیر خود را به مجادله با آدم‌های پیش رویش ترجیح می‌دهد.

زندگی برای چنین شخصیتی مجموعه‌ای از تباین‌هاست. او با شادی‌های کودکانه‌اش در کُشتی گرفتن و شنا کردن یا شکار ماهی و دوباره به آب افکندنش سعی در حفظ روحیه نشاط و رخوت‌زدایی از خویش دارد و در تضاد با این موضوع با یادآوری خانه و خانواده‌اش، گریان بر سر گورهایی که با دست خود از تخته سنگ‌های بزرگ و کوچک، در ساحل دریا ساخته است، مویه می‌کند.

جالب این‌جاست که چنین منشی، شرافت و بزرگواری منحصربه‌فردی به حجت می‌بخشد و اما نگاهی می‌شود برای آرامش یافتن اغتشاشات روحی آدم‌هایی که به او رجوع می‌کنند. هر کسی که آرامش این مرد یگانه را به هم می‌ریزد، ازخلوت او تکه‌ای می‌کَند و به سود خود می‌بَرد. اما او هم‌چنان بی‌نیاز است و خلوت‌گزین!

قاب‌های تصویری بایرام فضلی و غروب‌های زیبایش کارت پستال‌هایی به‌یادماندنی در ذهن بر جای می‌گذارد و کلوزآپ‌های هدف‌دارش در خدمت شخصیت‌پردازی و چهارچوب قصه است. بازی‌ها اما مستندگونه‌اند و فاقد حس زیرپوستی بازیگری حرفه‌ای، اما با حس‌وحال شخصیت‌ها و لحن فیلم تناسب دارند.

تلاش فیلم‌ساز برای معطوف کردن ذهن مخاطب به سوی درک متقابلی از اهالی تنهایی‌طلب و جمع‌گریز در این فیلم جالب است و درک این موضوع اهمیت دارد که عاقبت انسان در آشفتگی و هیاهوی پیش‌رونده زندگی مدرن امروز، به ماهیت یگانه خود و تنهایی وجودی خویش توجه کند و با پرداختن به زوایای نهان درون خویش، رفته رفته موجب آشتی او با خود و پیمودن راه بی‌نیازی و کمال ‌شود.

به قول نیچه- فیلسوف بزرگ آلمانی- که رنج عمیق درون را باعث پالایش انسان می‌داند و ممارست و تمرین در پرداختن به خویش را موجب والاتر شدن روح او، در پلان پایانی فیلم «انتهای زمین»، سرانجام حجت را که با خلوت دیرینه‌اش انس گرفته و دل‌بسته چیزی یا کسی نیست، در میان گورهای خالی از جسد می‌بینیم که بی‌هراس از تنهایی، خشنود آرمیده است و این‌چنین است که این مرد تنها و یگانه، با دلیری کودکانه‌اش و درون‌بینی و هم‌دلی ذاتی‌اش، پالوده و رستگار می‌شود.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها