تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۵/۲۱ - ۱۴:۲۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 62491

«شاعران زندگی»؛ مستندی در مکتب سینمایی رخشان بنی اعتماد

سینماسینما، مینو خانی:

نمای هوایی از یک مزرعه در گرگ و میش سحر با زیرصدای حیوانات اهلی به پشت در خانه ویلایی ای می رسد که خانمی از آن خارج می شود تا به سگ هایی که پشت در بودند، غذا بدهد. بعد مرغ و خروس ها را از لانه بیرون می کند تا در فضای باز و سرسبز مزرعه بگردند. سپس به خانه برمی گردد تا میز صبحانه را آماده کند. به شهر می رود و نان تازه می خرد و بالاخره دوربین از پشت شیشه پنجره آشپزخانه او را با دو مردی که سر میز صبحانه نشسته اند، در قاب می گیرد تا به عنوان فیلم «شاعران زندگی» کات بخورد.

شخصیت اصلی این مستند، شیرین پارسی، فارغ التحصیل ادبیات از دانشگاه نانسی/ فرانسه و عضو هیئت موسس و رئیس هیئت مدیره انجمن زنان کارآفرین است. از همه مهم‌تر، او شالی کاری در روستای شاندرمن در گیلان است و بر زمین های آبا و اجدادی پدر همسرش، محمدعلی مرزبانی (اولین مهندس کشاورزی گیلان) کار می کند. شاید این جملات مختصر و مفید، ساده ترین و دم دست ترین هایی باشد که می توان شیرین پارسی را با آن ها معرفی کرد، اما «شاعران زندگی» زندگی عاشقانه، پرمهر و پرتلاش این بانو را به گونه ای تصویر می کند که بعد از دیدن آن، شیرینی های دنیا زیر پوست ذهن و دل و جان می دود.

دوربین شیرین برق نورد، کارگردان «شاعران زندگی»، شیرین پارسی را در مزرعه و روستای شاندرمن که در حال آماده سازی زمین برای کشت برنج است، دنبال می کند و در لابه لای تصاویر شالی کاری، او را به بیننده همان‌طور که هست، معرفی می کند؛ ساده، صمیمی، صریح، مستقل، کوشا، پرتوان، تعالی  خواه، پرامید و مهربان، مهربان با آدم‌ها، حیوانات و طبیعت، بدون این‌که در این همراهی شعار بدهد تا او را بزرگ تر از آن‌چه هست، تصویر کند.

برای همین شیرین برق نورد نه فقط از صبح تا شب همراه شخصیت داستانش می شود، بلکه بهار و پاییز را هم با او سپری می کند و دل به دل صبوری‌اش می دهد تا بذر کاشتن های او در دل خاک، به بار بنشیند و تبدیل به برنجی شود «که همه دوست دارند». برای همین حتی با او در میان جنگلی از درخت های سر به آسمان کشیده عریان از پاییز که سر شاخه به نوازش باد سپرده اند، روی برگ های خشک و در فضایی رویایی قدم می زند که می خواند: «از تبار بلبلم/ شب می خوانم به شوق/ روز می خوانم به شوق/ شوق زندگی و بودن/ و می اندیشم به مرگ/ زیرا مرگ نوعی زایش است/ …» و وقتی بهار می شود، از پشت پنجره بارش باران را می نگرد و می خواند: «زندگی را برای همه چیزش دوست می دارم/ برای سرما، برای گرما/ برای باران و برف/ برای آفتاب و باد و همه آن‌چه که هست…» و این کلمات را با تصاویر بکر بهاری مزرعه شبنم‌خورده و کوه‌های سرسبز همراه می کند تا تاییدی بر جنبه شاعرانه شخصیت پارسی و وجه مشترک او با همسرش، محمدرضا، باشد که بهانه آشنایی آن دو در سال های زندگی و تحصیل در فرانسه بوده است.

گفت‌وگوی مجازی شیرین پارسی با دوست فرانسوی‌اش، بریژیت، حاکی از آن است که او به‌زودی به ایران می آید و وقتی بریژیت به شاندرمن می رسد، نشریه فرانسوی «کازن» را با خود می آورد که نشان می دهد خبر فعالیت شیرین پارسی به‌عنوان «کشاورز ارگانیک» به آن سوی مرزها نیز رفته است. این بانوی شالی کار در نقش اجتماعی خود تلاش می کند برای زنان روستا برنامه های آموزشی ترتیب دهد تا آن‌ها را با شرایط زیست‌محیطی و جغرافیایی که در آن زندگی می کنند، آشنا کرده و به حفظ محیط زیست کمک کند. وقتی به بازار شاندرمن می رود و انواع برنج های خارجی ناسالم را می بیند، نگاه و تحلیلش درباره اتفاقی که طی دهه گذشته با واردات برنج رخ داده بود، تحلیلی علمی از سوی یک کارشناس است، بدون این‌که حسی از شعار و سیاست زدگی داشته باشد.

شیرین پارسی از روی مهر با همکاران شالی کارش به زبان گیلکی صحبت می کند و به آرزوهای زنانی می اندیشد که با پای برهنه تا زانو در شالیزار قدم می زنند و جوانه های برنج را نوازش می کنند؛ «زنانی که حس زندگی در سرانگشتان زخمی از کارشان جاری است و در طبیعت گسترده با کمرهای خم‌شده از کار سخت، خشم طبیعت را به سخره می گیرند.» و هم‌دلی شیرین پارسی با آن‌ها با قطره های بارانی که بر جوانه های سبز برنج و شالیزار می بارد، حس زندگی و عشق جاری در نگاه همه آن‌ها را دوچندان می کند.

شیرین برق نورد برای تکمیل معرفی شخصیت خود، با او به اتاقی پر از کتاب می رود و به تماشای عکس های یادگاری می نشیند و خاطرات پدر اهل شعر و موسیقی را که نگاهی پیش‌رو داشته، مرور می کند؛ نگاهی که برابری پسر و دختر در همه چیز داشته و برای دختران، معلم موسیقی می گیرد و حرمت ویژه برای «زن» قائل بوده است. شیرین پارسی برخلاف برادر که به فرانسه رفته و ماندگار شده است، بعد از تحصیل به‌خاطر «آبیِ آسمان و بویِ خاک باران‌خورده و بهارِ رنگارنگ» به کشورش برمی گردد تا بر زمینی کار کند که «یک دانه آن، ده دانه می دهد نه صدهزار دانه… چراکه کشاورزی، سیستم سودآوری نیست، سیستم پایدار زندگی کردن است…»

شیرین پارسی دو پسر دارد: پسر کوچک (احمد) همراه مادر در مزرعه است و امور مکانیزه را بر عهده دارد و در بسیاری از نماها در کنار مادر دیده می شود، اما پسر بزرگ‌تر (سروش) که زندگی روستایی را دوست نداشته، به شهر رفته است. برق نورد وقتی او را به داستان شخصیتش وارد می کند که مادر به مناسبت برگزاری شب شعر دوستانه ای که در خانه پسر برپاست، به دیدن او می رود و سروش تاکید می کند که دغدغه های اجتماعی مادرش که «معنی زندگی را در خود زندگی دیده» بسیار بر او تاثیر گذاشته است.

این بانوی شالی کار وقتی در جلسه زنان کارآفرین و در حضور مشاور رئیس جمهور، از دلایل تاسیس انجمن و عقب نگه داشته شدن زنان به‌عنوان یک معضل تاریخی-اجتماعیِ جهانی می گوید، پرقدرت از حضور زنان صحبت و تاکید می کند: «مهم این است که باید از «من» عبور کرد و به «ما» رسید… شانه های ما، نگه‌دارنده های ماست… و این است که ما را پایدار می کند…» برای همین وقتی در مسیر رفتن به جلسه است، با عشق از سختی های کشاورزی و راهی که پیموده، می خواند: «خوش‌بختم از بودنم/ از این‌که این تلاش هایی که تا به امروز انجام داده ام به بار نشسته/ هر چند از سیاهی ها گذر کرده  ام/ من زبان های تلخ را پشت سر گذاشته ام/ من تحقیرها و توهین ها و دل‌شکستگی ها دیده ام/ اما همیشه برای کار بهتر تلاش کرده ام/ هر چند آرزوهای دورم مثل ابرها بر فراز کوه‌ها بودند/ اما پله‌پله کوه‌ها را بالا  رفتم تا خودم و توانایی های جسمی و روحی ام را به چالش بکشم و امروز لذت پیروزی، وصف ناشدنی است». و این اشعار قطعات تصویری پازل «شاعران زندگی» را تکمیل می کند تا حاصل کار، اثری پرامید و پرعشق باشد.

در معرفی شیرین برق نورد ردپای همکاری او با رخشان بنی اعتماد، بزرگ‌بانوی اهل تفکر و صاحب اندیشه سینمای ایران که مشاور هنری پروژه «کارستان» است، دیده می شود. برق نورد در فیلم «آی آدم‌ها»، آخرین ساخته بنی اعتماد، مسئولیت تدوین را بر عهده داشته است و همکاری با چنین شخصیتی، تاثیری قابل تحسین در فرد ایجاد می کند، اگر اهل آموختن و پیشرفت باشد. برای همین است که «شاعران زندگی» مستندی است در مکتب سینمایی رخشان بنی اعتماد؛ مکتبی برآمده از نگاه توام با تامل و تفکر بانوی سینماگری که سیاهی های اجتماعی و تلخی های زندگی را به مهربانی و عشق تبدیل می کند تا هر کدام از شخصیت های داستان هایش نمونه انسانی تعالی طلب، عاشق و مهربان باشند؛ خصوصا وقتی این شخصیت، یک زن، یک «بانو» است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها