تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۱۵ - ۱۱:۳۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 50682

محمدرضا مقدسیانسینماسینما، محمدرضا مقدسیان:

«وارونگی» به سیاق دو اثر قبلی بهنام بهزادی، یعنی «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» و «قاعده تصادف» بیش از آن‌که وجه بیرونی داشته باشد، به دنیای درونی شخصیت‌ها و تب و تاب و تحولات ذهنی و روانی آن‌ها می‌پردازد. درواقع در دنیای فیلم‌سازی بهزادی بیش از آن‌که رخدادهای بیرونی و کشمکش شخصیت با گره‌افکنی‌های فیزیکی و جهان اطراف تعیین‌کننده باشد، شیوه مواجهه خود شخصیت با خودش، کشمکش درونی‌اش و مدل اتخاذ تصمیم و تغییر رویه برای ادامه زندگی است که اهمیت پیدا می‌کند.

«وارونگی» به سیاق «قاعده تصادف» اثری مهندسی‌شده است و از چندین و چند نقطه عطف بهره می‌برد. درواقع نقطه عطف اولیه (گره‌افکنی) و نقطه عطف ثانویه (گره‌گشایی) به شکل کلاسیک در این فیلم رعایت شده و نشده است. به بیان بهتر، باید گفت نقاط عطف اصلی و فرعی در کار نیست و تقریبا تمام نقاط عطف در فیلمنامه «وارونگی» هم‌وزن و هم‌قواره هم هستند. این همه اما حول یک نقطه عطف اساسی‌تر شکل گرفته‌اند. حرکت از نقطه آرامش اولیه به نقطه آرامش ثانویه توسط نیلوفر. این ویژگی است که رگ و ریشه‌های روان‌شناختی فیلم را پررنگ‌تر می‌کند. نیلوفر (سحر دولت شاهی) در کنار فرهاد (علی مصفا)، هما (رویا جاویدنیا) و مادرشان (شیرین یزدان‌بخش) یک نظم اولیه از زندگی و روابط را تجربه می‌کند. اما داستان فیلم داستان وارونه شدن این نظم رو به زوال اولیه است. نقطه عطف جدی فیلم، نقطه عاصی شدن نیلوفر و میل به تغییر سبک زندگی در اوست. ایستگاه اوج گرفتن بیماری مادر و لزوم خارج شدن او از تهران و در ادامه تصمیم گرفتن برای نیلوفر توسط خواهر و برادر بزرگ‌تر در غیاب خودش، نقطه انفجار و طغیان نیلوفر و رفتن به سمت وارونگی شرایط است. در مبحث روان‌شناختی اصلی تحت عنوان اصل «آونگ» وجود دارد که معمولا اساس رفتارهای ریز و درشت ما را شکل می‌دهد. این اصل این‌طور تعریف می‌شود که تمام رفتارها و تصمیم‌های ما به نوعی زاییده کنش و واکنش‌های دم به دم نسبت به تصمیم‌ها، تفکرات و احساساتی است که چند لحظه قبل تجربه کرده‌ایم. در این مسیر ما به شکلی ناخودآگاه و مستمر در حال ارضای میل به واکنش دادن‌هایی هستیم که ذهن ما از ما طلب می‌کند تا وضعیت تازه‌ای را ایجاد کند؛ وضعیت تازه‌ای که تصور می‌کند نسبت به وضع قبلی بهتر و راه‌گشاتر است. حال آن‌که این وضع تازه هم به محض ایجاد شدن ناآرامی‌های مختص خودش را رقم می‌زند و به سمت تبدیل شدن به موقعیتی می‌رود که ذهن تمایل به ترک آن دارد و برگشتن به وضع قبلی یا چیزی شبیه به آن را طلب می‌کند. به همین دلیل است که این روند را به روند حرکت «آونگ» تشبیه می‌کنند. در دل همین نظریه نقطه سالم و سلامت نقطه «تعادل» میانی تلقی می‌شود و تمام هدف روان‌شناسی و روان‌درمانی نزدیک شدن بیش از پیش به این نقطه است. رخدادهای اطراف نیلوفر و تصمیم‌هایی که او می‌گیرد، نماد این مدل از رفتار است. نیلوفر از نقطه تسلیم بودن محض و همیشه در مقابل عمل انجام‌شده قرار گرفتن، که البته برایش بسیار پرفشار و طاقت‌فرسا بوده است، به نقطه‌ای می‌رسد که به سمت دیگر آونگ حرکت می‌کند و تصمیم می‌گیرد نه‌تنها از زیر یوغ تصمیم‌های برادر و خواهر بزرگ‌ترش بیرون بیاید، بلکه با محکم‌کاری کردن نقطه تازه‌ای را برای خودش دست‌وپا کند. اجاره کردن کارگاهی تازه برای ادامه فعالیت‌هایش، ترک خانه و تصمیم به مستقل شدنش به لحاظ مالی از برادر و خواهرش و البته اعلام رسمی این‌که دوست دارد تمام میراث پدری فروخته شود و سهم او تمام و کمال پرداخت شود، ریشه در همین رویکرد دارد. درواقع نیلوفر با تغذیه کردن از نقاط عطف رنگ به رنگی که در دل داستان ایجاد می‌شود، انگیزه و انرژی انفجاری لازم برای واکنش نشان دادن را می‌یابد. تصمیم به رفتن نیلوفر به شمال بدون سوال کردن از او، واگذاری ساختمان کارگاه بدون مشورت با او، بی‌توجهی به وابستگی‌های عاطفی احتمالی او در تهران، گروکشی برای مجبور کردن او به مهاجرت به شمال کشور و… همگی نقاط عطفی است که به مرور در فیلمنامه نمایان می‌شود و انگیزه‌ای برای طغیان نیلوفر می‌شود.

اما همه چیز در رفتار نیلوفر صفر و صدی نیست. جنسی از تعادل را در رفتار او می‌توان یافت، یا حتی برخی نشانه‌ها را می‌توان جست‌وجو کرد که نشان از احتمال نزدیک‌تر شدن به نقطه تعادل رفتاری دارد. از یک سو، این‌که درنهایت نیلوفر بعد از تعیین تکلیف با خواهر و برادرش، مادر را فراموش نمی‌کند و با او همراهی می‌کند، نشانی از این ماجراست. از سوی دیگر، ملاقات نهایی‌اش با سهیل (علیرضا آقاخانی) و تلطیف و واقعی‌تر شدن رابطه میان این دو نشان دیگری از احتمال بروز تعادل بیشتر در رفتار نیلوفر است.

روند رفتارهای آونگی در شخصیت نیلوفر را در ریزترین حالت هم می‌توان جست‌وجو کرد. برای نمونه مدل کوچک‌شده همین رفتار در مواجهه با سهیل هم وجود دارد. در ابتدا همه چیز در امن و آرامش است، ولی بعد از مشخص شدن وجود یک بچه که با سهیل زندگی می‌کند، ورق برمی‌گردد و نیلوفر که تصور کرده سهیل هم بنا دارد به سبک خانواده‌اش، خواسته‌های او را نادیده بگیرد و در مقابل عمل انجام‌شده قرارش دهد، طی یک رفتار آونگی از سهیل دور می‌شود و نقطه عزیمت تازه‌ای را می‌یابد. در انتها اما اندکی فضا تلطیف می‌شود و هم سهیل و هم نیلوفر به نقطه متعادل‌تری نسبت به هم می‌رسند.

«وراونگی» را از وجوه روان‌شناختی بسیاری می‌توان بررسی کرد و حتی از منظر شیوه روایت و کارگردانی نیز می‌توان بسیار گفت. اما در این مجال پرداختن مبسوط به یک رگه، آن هم به شکلی کامل و مشخص را بهتر دیدم تا بیان تیتروار برخی ویژگی‌ها بی‌آن‌که کلام منعقد شود.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها