تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۲۹ - ۰۲:۵۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 104035

جواد محرمی
یک ذهنیت غالب در میان سینماگران و البته مدیران سینمایی ما این است که به دلیل ضعف سینمای ایران در خلق صحنه‌های میدانی اساساً باید رویکرد غالب سینمای ما به سمت سینمای اجتماعی شهری باشد یعنی همان چیزی که در آن مقداری می‌شود عرض‌اندام کرد و به واسطه آن در جشنواره‌های خارجی جولان داد.
رامبد جوان، اما بار‌ها نشان داده که دوست دارد اتفاقاً در همان حیطه‌ای که خیلی از مدیران اعتقاد دارند عرصه جولان ما نیست و به عبارتی دیگر میدان «ما نمی‌توانیم» سینمای ایران است دست به تجربه بزند.
او پیش از این در فیلم «نگار» دست به تجربه‌ای موفق زده بود و در عرصه جلوه‌های ویژه میدانی و حتی دیجیتال توانمندی‌های فیلمسازی‌اش را به رخ کشیده و همه را به ستایش واداشته بود، اما همان جا هم اگر برای فیلمنامه هزینه بیشتر و در کل اهمیت بهتری قائل می‌شد قطعاً توفیقات بیشتری حاصل می‌کرد.

یک افول سینمایی
رامبد با فیلم نگار انتظار‌ها را از خود بالا برد و همه منتظر بودند تا جسارت و تهور او در سینما گام‌های رو به جلوتری را درنوردد و اتفاقات رو به رشدتری را رقم بزند، اما قانون مورفی با این انتظارات فاصله زیادی دارد و شاهد یک افول در سینمای او هستیم. اساساً در سینمای ایران در مقابل فیلمسازانی که سعی می‌کنند دایره تنگ سینمای اجتماعی را بشکنند و طرحی نو دراندازند باید کلاه از سربرداشت.
حاتمی‌کیا یکی از این فیلمسازان است. او در هر فیلم سعی می‌کند به لحاظ تکنیکی و فنی سینمای ایران را ارتقا دهد. هر چند به دلیل اینکه او یک فیلمساز مؤلف در سینمای ایران محسوب می‌شود و جایگاه فیلمنامه را خوب می‌شناسد، نتیجه تلاش‌های تکنیکی‌اش به خلق اثری قابل ستایش و ماندگار تبدیل می‌شود. تجربه او در فیلم «چ» مؤید همین مسئله است، اما‌ای کاش رامبد جوان هم که تمایل زیادی به دریدن پیله تنگ سینمای آپارتمانی و شهری افسرده و تلخ دارد و این گرایش را با شجاعت دنبال می‌کند می‌دانست که یک فیلمنامه خوب می‌تواند مکمل مناسبی برای زحمات او در کارگردانی و خلق اثری ماندگار شود. او در قانون مورفی به لحاظ کارگردانی گام‌های زیادی رو به عقب برداشته و خیلی سرسری‌تر از آن چیزی که بشود فکرش را هم کرد فیلمی عجولانه و بدون دقت با بی‌نظمی سرسام‌آور ساخته است.
زدوخورد‌های پی‌در‌پی و مختلف در فضاسازی‌هایی که متفاوت هستند به عنوان صحنه‌هایی اکشن صرفاً می‌تواند چاشنی خوبی برای یک فیلم خوب باشد، اما وقتی همه آنچه قرار است در معرض دید تماشاگر قرار داده شود به همان صحنه‌های زد و خورد خلاصه می‌شود، چیزی جز دلزدگی ایجاد نخواهد کرد.
سینمای اکشن، کمدی و پرتحرک به خودی خود باید شخصیت داشته باشد و قرار نیست کله پوک بازی‌های کاراکتر‌ها در خود فیلم و ساختار آن نیز رسوخ کند. توی سروکله زدن‌ها و بامزه‌بازی‌ها و بالا پایین پریدن‌ها باید در خدمت اصل دیگری به نام سناریو باشد.

فاصله زیاد بین ایده تا اجرا
مشکل این است که برای اسم مسمای فیلم هم مابه‌ازایی درون فیلم یافت نمی‌شود. گویی فیلمساز برداشتی سطحی و عامیانه و البته اشتباه از قانون مورفی داشته و مانند فیلمنامه که به آن بی‌اعتنا بوده سعی نکرده برای فهم بهتر و درست‌تر از قانونی که با عنوان مورفی در غرب شناخته می‌شود تلاش و وقت بیشتری اختصاص بدهد. مسئله این است که بین پرداخت و تبدیل یک ایده جالب به یک فیلم جالب فاصله زیادی وجود دارد. اول باید فهم دقیق و درستی از مفاهیمی که قرار است در اثر جانمایی شود وجود داشته باشد و در وهله بعدی باید برای این منظور از تخصص و زمان لازم بهره برد. رامبد جوان قطعاً می‌تواند کارگردان خوبی باشد، اما تجربه نشان داده او به طور قطع فیلمنامه‌نویس خوبی نیست، اما این مشکل اصلی او نیست، مشکل اصلی آنجا رقم می‌خورد که یک کارگردان خوب استعداد پیدا کردن یک متن خوب یا نویسنده خوب را هم نداشته باشد و بنای کار خود را بر متنی بی‌ارزش بگذارد.
این درحالی اتفاق می‌افتد که رامبد جوان به طور قطع برای هزینه کردن روی سناریو مشکلی ندارد و فقط احتیاج به این دارد که پیدا کردن متن خوب را هم مانند برون سپاری جلوه‌های ویژه آثارش به دست متخصصان بسپارد.
کولاژ کردن چند صحنه و سکانس اکشن پشت سر یکدیگر فیلم نمی‌سازد. اینکه تماشاگر ۴۰ دقیقه صحنه‌های ماشین‌سواری که می‌توانست خیلی کوتاه‌تر باشد را در مقیاسی کشدار مشاهده کند و منتظر بماند که داستان شروع شود و هر قدر جلوتر برود ناامید‌تر شود، می‌تواند کم‌لطفی فیلمساز باشد؛ فیلمسازی که به واسطه برندی که برای خود در تلویزیون کسب کرده به تنهایی توان جذب تماشاگر برای تضمین فروش را دارد، اما این کمترین انتظاری است که از رامبد جوان می‌رود.

تضمین گیشه و دیگر هیچ
انتخاب امیر جدیدی در یک تجربه تازه انتخاب درستی است و کاراکتر او در کنار امیر جعفری به ایجاد یک زوج بامزه کمک کرده است، اما این زوج به دلیل ضعف سناریو و شخصیت‌پردازی هرگز نتوانسته‌اند تاثیری ماندگار در ذهن تماشاگر و البته سینمای ایران برجای بگذارند.
بدترین انتخاب رامبد جوان در قانون مورفی نقشی است که برای خود انتخاب کرده است. معمولاً کارگردان‌های باهوش وقتی خودشان را در فیلم خودشان جلوی دوربین می‌برند که فکر کنند دست‌کم نقش مورد نظر را هیچ فیلمساز دیگری به آن‌ها پیشنهاد نخواهد داد، اما نقشی که رامبد به ایفای آن پرداخته دقیقاً همانی است که هر کارگردان دیگری نیز ممکن است آن را به او پیشنهاد کند. کاراکتری که مدام ورجه وورجه می‌کند چیزی نیست که برای او تجربه جدیدی باشد.
البته از رامبد جوان با وجود مشغله زیادش نباید انتظار زیادی هم داشت. معلوم است که با وجود بالا و پایین پریدن‌ها و «ما خیلی باحالیم» گفتن‌ها در تلویزیون دیگر وقت و رمقی برای خلق یک فیلم خوب باقی نمی‌ماند.
ظاهراً دلیل ساخته شدن قانون مورفی این است که سینمای ایران نشان داده ساخت چنین فیلمی می‌تواند حداقل‌های گیشه را به همراه داشته باشد، اما تلقی‌ای که از رامبد جوان وجود داشت این بود که او از انگیزه‌های مالی عبور کرده و سعی می‌کند در سینما به چیزی فراتر از پول فکر کند. خودش هم دو سال پیش و در جریان ساخت فیلم نگار قریب به همین مضامین را بر زبان آورده بود. اینکه سینما برای او جدی است و سعی می‌کند به تماشاگر احترام بگذارد، اما اینجا واقعاً دیگر رامبد جوان و دوستانش خیلی هم باحال نیستند.

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها