تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۱۸ - ۱۱:۰۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 15607

 پژمان جمشیدی از دنیای فوتبال وارد عرصه سینما شد. با توجه به ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های بازیگری این سؤال مطرح می‌شود که آیا این فوتبالیست می‌تواند استعدادهای خود را شکوفا کند. هرچند که تا امروز پژمان جمشیدی تلاش کرده دست‌کم حضور حرفه‌ای داشته باشد، اما باید منتظر کارهای بعدی او ماند. به بهانه اکران فیلم «۵٠کیلو آلبالو» با پژمان جمشیدی به گفت‌وگو نشستیم.

‌برای من جالب است که یک فوتبالیست،  وارد دنیای بازیگری می‌شود و این مسیر را ادامه می‌دهد و بازیگر می‌ماند. چطور این اتفاق می‌افتد؟
اصلا قصد بازیگری نداشتم. قبل از اینکه سریال «پژمان» پخش شود کسانی که در جریان کارم بودند اعم از دوستان و خانواده‌ام می‌گفتند این کار را نکن! چون تجربه نشان داده ورزشکارانی که وارد این مسیر شدند، چندان موفق نبودند. اما من به آقای قاسمخانی اعتماد کردم.
‌اما پیش از انقلاب افرادی مانند محمدعلی فردین از دنیای ورزش به سمت بازیگری آمدند و موفق هم بودند؟
بله، ایشان موفق بودند. اما فوتبالیست‌هایی همچون آقایان محراب شاهرخی و عزیزاصلی‌منش وارد دنیای بازیگری شده بودند، اما در حد آقای فردین موفق نبودند. به نظرم کسانی که مرا از این کار منع می‌کردند افرادی را در نظر داشتند که موفق نشده بودند. بعد از اینکه سریال «پژمان» پخش شد، کمی طول کشید تا از حواشی این سریال خارج شوم. پیشنهادهای زیادی داشتم که احساس کردم می‌تواند برایم جذاب باشد که امتحان کنم.
آیا شانس نیاوردید در کنار کسی قرار گرفتید که در کار خودش موفق است؟
کاملا. درست است شانس داشتم. چون اگر پیمان قاسمخانی نبود، من هم وارد این حرفه نمی‌شدم.
‌آیا به تقدیر معتقد هستید؟
بله، اما درادامه دنیای تئاتر تأثیر مثبتی روی من در مسیر کاری‌ام به جای گذاشت. وقتی در تئاتر بازی کردم، اصلا فکر نمی‌کردم هجمه تئاتر ‌هزار برابر کار تلویزیونی باشد.
‌ برای تداوم حضور مثمرثمر در این عرصه چه تصمیماتی گرفتید؟
روزی که تئاتر را شروع کردم در همان مقطع صفحه شخصی‌ام در «فیس‌بوک» را بستم. نه به این دلیل که پیام‌های عجیب‌وغریبی دریافت می‌کردم، بلکه احساس کردم نیازی نیست داشته باشم. فشارهایی که از بیرون برای حضورم در تئاتر بر من وارد می‌شد، باعث شد در مسدودکردن صفحه‌ام مصر هم شوم. به نظرم رسید در آن مقطع «اینستاگرام» فضای مطرح‌تری است.
‌می‌توان این‌طور استنباط کرد فوتبالیست‌بودن شما در ایجاد این فشارها بی‌تأثیر نبوده؟
موافقم. به نظرم فوتبالیست‌بودنم خیلی روی این مسئله تأثیر داشت. چون خیلی‌ها این کار را می‌کنند و کسی هم به آنها ایراد نمی‌گیرد.
‌این تهدیدها چه تأثیراتی روی شما گذاشت؟
این تهدیدها باعث شد فکر کنم درست است که شانس آوردم با پیمان، سروش و آقای چگینی کار کردم، ولی خودم هم تلاش کرده‌ام. پس اکنون که تئاتر بازی می‌کنم باید تا آخر کار بروم. چون خیلی‌ها اوایل به من می‌گفتند نمایشی که در آن حضور ‌داری، قطعا در اجراهای ششم و هفتم تمام می‌شود و به آخر نمی‌رسد! یعنی تماشاگر مرا قبول نخواهد کرد. مجموعه این انتقادها مرا ترغیب کرد کارم را با تمام قوت ادامه دهم و خواستم به خودم و کسانی که مرا تهدید می‌کنند، ثابت کنم هنر و ورزش متعلق به همه است.
‌آیا نقطه مشترکی میان هنر و ورزش می‌بینید؟
مهم‌ترین مورد در هنر و ورزش خمیرمایه، استعداد، تحصیلات و تجربه است. اگر پدری پول‌دار پسرش را با همه امکانات وارد مدرسه فوتبال کند و من مربی آنجا باشم، اگر آن بچه استعداد نداشته باشد، نمی‌توانم از او یک فوتبالیست بسازم، حتی اگر پاهایش را طلا بگیرند! به نظرم استعداد اولین گزینه است. حتی اگر کسی غیر از استعداد چیز دیگری نداشته باشد، قطعا موفق خواهد شد. هرچند اعتقاد دارم شانس نقش بسزایی دارد کمااینکه افراد بااستعدادتر از من در ایران هستند، اما من مقصر کشف‌نشدن یا کارنکردن‌شان نیستم. یا خیلی‌ها در سینما و تئاتر باتجربه هستند، اما کار نمی‌کنند. اما به این دلیل که من کار می‌کنم بی‌کار نیستند. آنها سال‌هاست کار نمی‌کننند. بنابراین من مقصر نیستم، فقط زندگی خودم را می‌کنم.
کسانی که بازی‌هایتان را در فوتبال دنبال کرده‌اند، معتقدند انگار بازیگری در سرنوشت شما بوده.
چطور؟!
‌مثلا شاهد بودند در زمین فوتبال در حال نمایش حرکات آرتیستی بودید. به دوربین علاقه داشتید و به نظر می‌رسید تمایل داشتید تک‌پلان نمای نزدیک از شما پخش شود؟
کاملا تکذیب می‌کنم. من آدم صادقی هستم و اگر چنین نیتی داشتم حتما راحت آن را بیان می‌کردم و می‌گفتم این اظهارات درست‌ هستند. یادم نمی‌آید در کل بازی‌هایی که داشتم، به خودم رسیده باشم و به آرایش صورت و مو پرداخته باشم.
‌خب، واکنش‌های هیجانی‌تان ناشی از چه بود؟
من آدم احساسی‌ای هستم. به‌همین‌دلیل وقتی توپی را اشتباهی به اوت می‌زدم، ناخودآگاه موهای سرم را می‌گرفتم. من حرفی که واقعی و در ذاتم است را می‌گویم و هرکس بسته به میزان صداقتی که در گفتار من می‌بیند، برداشت می‌کند. اتفاقا بعد از سریال «پژمان» نقدی نوشته شد که نمی‌دانم علیه یا له من بود! در این نقد گفته شده بود پژمان با اینکه فوتبالیست اسطور‌ه‌ای نبود، اما شومن خوبی بود و در زمین هر وقت ضربه‌ای می‌زد موهایش را می‌گرفت و می‌چرخید و ما پرسپولیسی‌ها حرص می‌‌خوردیم! معتقدم آن نقد را با بغض نوشته بودند و نقد منصفانه‌ای درباره فوتبال من نبود. به دلیل احساساتی‌بودنم، واکنش‌هایم کمی مبالغه آمیز‌ند. همیشه درباره خودم می‌گویم اگر روزی ناراحت یا خوشحال بودم کل استادیوم آزادی متوجه می‌شدند. سخت است بتوانم احساساتم را بپوشانم.
‌با اینکه بازیکن سخت‌کوشی بودید، اما به نظرتان در زمان فوتبالیست‌بودن مقداری کم‌شانسی آوردید؟ مثلا افرادی مانند آقای مهدوی‌کیا هم‌دوره شما بودند که فرصت کمتری در اختیار شما قرار گرفت؟
به طور اخص بله، بدشانسی‌های دیگری هم آوردم. یکی نرفتنم به المپیک که برای خیلی‌ها اتفاق افتاد. ولی وقتی به جام‌جهانی نرفتم واقعا بدشانسی آوردم. مطمئنم ما به دلیل مسائل فوتبال یعنی ورزشی از آن جام حذف نشدیم و هنوز هم بازی بحرین برایم سؤال است. اولین نفری بودم که گفتم غذا را در هتل نخوردیم و می‌توانید آرشیو «خبر ورزشی» را ببینید که اولین نفری بودم که این را گفتم. افتخار نمی‌کنم. اما نمی‌دانم چرا برای کسی عجیب نبود که ما روز بازی در بیرون از هتل غذا خوردیم! سفارت ایران در بحرین هم گفت اینها میهمان ما نبودند. نمی‌خواهم وارد حواشی فوتبال شوم، اما درنهایت ما آن جام‌جهانی را نرفتیم و سرنوشت من و خیلی‌های دیگر را تحت‌تأثیر قرار داد؛ افرادی مانند نیکبخت‌واحدی، مجاهد خضیراوی، حامد کاویانپور و حتی علی کریمی. درست است که علی کریمی دوره بعد به جام‌جهانی رفت، اما اگر در آن سن‌وسال وارد ویترین جهانی فوتبال می‌شدیم، شاید اتفاقات خیلی خوبی برایمان می‌افتاد.
‌نظرتان درباره بلاژِویچ چیست؟
عاشقش هستم. کلا برایم جالب است هر زمان که مربی خارجی وارد ایران شده بهترین زمان فوتبالی‌ام بوده و به حقم رسیده‌ام اما با مربی ایرانی کمتر. مثلا «دنیزلی» مربی «پاس» شد و من اوج فوتبالم بود با اینکه از «پرسپولیس» خارج شده بودم و بدترین حالت روحی را داشتم، اما یکی از بهترین سال‌های فوتبالم را تجربه کردم. با آقای بلاژویچ در تیم ملی بزرگسالان به آنچه دوست داشتم و فکر می‌کنم حقم بود، رسیدم. با «کردس» آلمانی در تیم ملی امید فیکس بازی کردم. البته بخشی از این اتفاقات ناشی از اشتباهات خودم هم بوده.
‌چرا از فوروارد به هافبک، تغییر پست دادید؟
در تیم ملی زیاد فوروارد بازی می‌کردم. تنها بازیکنی هستم که در فوتبال ایران همه پست‌های فوتبال را در بازی‌های رسمی بازی کرده‌ام. دفاع آخر، هافبک وسط، فوروارد، دفاع جلو و… پست اصلی‌ام فوروارد بود. وقتی به تیم ملی امید دعوت شدم به‌عنوان یکی از چهار فوروارد انتخاب شدم. اما در بازی با بحرین، «کردس» من را هافبک دفاعی گذاشت و حامد کاویانپور روی دست من بازی می‌کرد، با اینکه پست تخصصی حامد هافبک دفاعی بود. یکی از خصوصیاتم این بود که خودم را با پستی که بازی می‌کردم وفق می‌دادم. اما تغییر پست خیلی به من لطمه زد. چون معمولا مربی می‌خواهد برای تیم ملی بازیکن دعوت کند دوتا دفاع چپ، دو تا دفاع راست، چهارتا وسط برمی‌دارد و تو وقتی پست‌های مختلف بازی می‌کنی آلترناتیو می‌شوی و برای افرادی که فیکس بازی هستند، خیلی خوب نیست. عامل این اتفاق آقای پروین بود که اول که ٢-۵-٣ بود من را پیستونِ کناری گذاشت. بعد مرا به دفاع برد و عقیده‌اش این بود که تو خیلی سخت دریبل می‌خوری و من کسی را می‌خواهم که نتوانند دورش بزنند. البته درست می‌گفت. اما خیلی از خصوصیات تهاجمی و تکنیکی خودم را به‌مرور از دست دادم.
‌آیا آقای پروین به شما توپیده؟
بله، زیاد در رختکن به من توپیدند. ناسزاگفتن آقای پروین مانند ارتباط ما مردها با دوستان‌مان است. اما تنها زمانی که دیدم ایشان واقعا عصبانی شد و از کوره در رفت، بازی پرسپولیس و برق شیراز بود. دو، سه هفته قبل از اینکه قهرمان شویم در آزادی یک بر صفر به برق شیراز باختیم. درست است که همه می‌گویند پرسپولیس آن سال شانس آورد و استقلال به ملوان باخت و قهرمان شد، اما اگر ما آن بازی را به برق شیراز نمی‌باختیم در هفته آخر خیلی چیزها روشن شده بود. آن نتیجه خیلی دور از ذهن بود. به‌همین‌دلیل آن روز آقای پروین من، کاویانپور و فنایی را از همه بیشتر مورد لطف قرار دادند!!
‌دلخور نمی‌شدید؟
نه، ایشان مربی من بودند. البته جوان‌تر که بودم مقداری افسارگسیخته بودم اما الان کمتر.
‌الان حس نوستالژیک به فوتبال ندارید؟
می‌میرم برای فوتبال. یعنی اگر خدا به من بگوید یک روز به تو می‌دهم چه‌کار می‌کنی؟ می‌گویم می‌خواهم در بازی استقلال- پرسپولیس حضور داشته باشم.
مربیگری می‌کنید؟
یک سال بعد از فوتبالم، کلاس‌های مربیگری را رفتم و مدرک B آسیا را گرفتم و فقط مدرک A مانده است. دو سال مربیگری کردم. یک سال در تیم پایه بودم و یک تیم زیرگروه آسیاویژن را به لیگ یک آوردم. سال دوم تیم بزرگسالان را در آسیاویژن مربیگری کردم به نام «پاراک» که به رتبه ششم رسیدیم و در حذفی تهران قهرمان شدیم و بعد دیگر مربیگری نکردم. سال گذشته هم قهرمان آسیاویژن شدند و الان به لیگ سوم کشور آمدند که ممکن است به لیگ دو بیایند که این اتفاق خوشایندی است چون به لیگ‌برتر نزدیک می‌شوند.
از بازیکنی به بازیگری تغییر پست دادید، فرصت مربیگری هم دارید؟
اصلا نمی‌شود. آنها مایل بودند به‌عنوان مدیرفنی کنارشان باشم. اما خیانت بود. چون واقعا فرصت نمی‌‌کردم. می‌شد هفته‌ای دو، سه بار به آنها سر بزنم برای اینکه بتوانم پولی بگیرم، اما واقعا خیانت بود. به نظرم مربیگری کاری است که در زمان انجامش نباید کار دیگری قبول کرد. مربیگری بی‌نهایت نیازمند تمرکز است. بازیگری هم همین‌گونه است.
‌به عبارت دقیق‌تر این روزها بازیگری شغل و فوتبال عشق شماست؟
بازیگری را هم دوست دارم. خب فوتبال عشق بچگی من است. من با فوتبال بزرگ شده‌ام. مثل کسی که تو با او بزرگ شده‌ای و ممکن است در بزرگسالی با کسی دیگر آشنا شوی. ولی دوست دوران کودکی‌ات حتی اگر در خارج از کشور زندگی کند، ولی بازهم همیشه جایی ماندگار برایت دارد.
‌فوتبال در ایران بازی کاملا مردانه است و زنان در اندازه تماشاگر هم نمی‌توانند در ورزشگاه حضور پیدا کنند و اصلا مشارکتی ندارند! اما برعکس، در سینما بانوان حضور مؤثر و  پررنگی دارند. این تفاوت را چگونه تحلیل می‌کنید؟
طبیعتا من در جامعه زندگی می‌کنم و جامعه هم تلفیقی از زن‌ها و مردهاست. موقعیت چنین است. اما ورزشکاران عاشق زن و بچه‌هایشان هستند و اصلا نگاه متحجرانه ندارند. درنهایت رفتار هرکسی – چه زن و چه مرد – نشئت‌گرفته از تربیت خانوادگی اوست.
‌نظرتان درباره فیلم‌سازان زن چیست؟
فیلم‌سازان زن ما جزء بهترین‌ها هستند.
‌ظاهرا در گل‌زدن هم کم‌شانس بودید. چون در بازی سپاهان، یک گل حساس زدید. اما برق رفت و کسی نتوانست آن گل را ببیند؟
(می‌خندد) بعد از بازی در اتوبوس تیم نشسته بودم با پدرم تماس گرفتم تا ببینم چقدر به من افتخار می‌کند. ایشان از من پرسید نتیجه بازی چی شد؟ گفتم یعنی چی؟ مگر بازی را نمی‌دیدید؟ گفتند دقیقه ٨٧ برق قطع شد! گفتم من گل زدم و بازی را بردیم. فکر کردم فقط برق منزل ما قطع شده. به دوستانم هم زنگ زدم و آنها هم ناراحت بودند پرسیدند نتیجه چه شد! این چه مسخره‌بازی‌ای بود که تلویزیون درآورد!
‌چگونه به فیلم «۵٠کیلو آلبالو» پیوستید؟
باید از کمی قبل‌تر شروع کنم. آقای صحت با من برای ساخت سری جدید «شام ایرانی» تماس گرفت و گفتند می‌خواهم تو، سام درخشانی و دو نفر دیگر حضور داشته باشید. به دفتر آقای شایسته رفتیم و صحبت کردیم. بعد که بیرون آمدم پشیمان شدم. به دلیل اینکه با آقای صحت خیلی رودربایستی دارم مانده بودم که چه کنم. به پیمان زنگ زدم و ایشان گفت اگر دوست نداری نرو. به آقای شایسته پیامک زدم که نمی‌آیم و ایشان گفتند اگر مشکل مالی است ما تو را راضی می‌کنیم. گفتم با اینکه عاشق همه شما هستم اما مشکل این نیست. سال ٨۶ کلیپی برای جام‌جهانی با میناوند و نکیسا خواندیم که دفتر هدایت‌فیلم تهیه کرد و سامان مقدم کارگردان و محمد شایسته تهیه‌کننده بود و از همان زمان ایشان را دوست داشتم ولی سال‌ها بود که ایشان را ندیده بودم. بالاخره توانستم سروش را راضی کنم که حضور نداشته باشم. «شام ایرانی» ضبط و آماده شد و من فکر می‌کردم آقای شایسته از من ناراحت است که نرفته‌ام. تا اینکه در دماوند نزد آقای احسان خواجه‌امیری در حال بازی پلی‌استیشن بودیم. آقای شایسته با من تماس گرفتند و گفتند می‌خواهم درباره فیلم مانی حقیقی با تو صحبت کنم. مطمئن بودم آقای حقیقی می‌خواست مرا ببیند و مطمئن شود می‌خواهد من در فیلمش باشم یا نه. چون سریال «پژمان» را هم ندیده بود و به دلیل دوستی پیمان به من فکر می‌کرد. مانی حقیقی گفت شرطم برای حضور تو این است که پیمان قاسمخانی کاملا راضی باشد و نخواهد در آن مقطع فیلمش را بسازد چون اولویت با اوست.
‌منظورتان بازی در فیلم «خوب، بد، جلف» پیمان قاسمخانی است؟
بله، خوشبختانه  تداخلی میان فیلم ها به وجود نیامد.
‌از اول نقش «مانی» به شما پیشنهاد شده بود؟
بله، از اول هم نقش «مانی» را برای من در نظر گرفته بودند و اگر خودم هم می‌خواستم نقشی انتخاب کنم حتما «مانی» را انتخاب می‌کردم. چون شخصیت جالبی بود؛ فردی احمق اما بامزه. جالب بود که آقایان مانی حقیقی و فرهاد توحیدی این فیلم‌نامه را نوشته بودند و نام این شخصیت هم مانی توحیدی و مشخص بود خودشان هم این شخصیت را دوست دارند. آقای حقیقی را در جشنواره سه سال قبل دیده بودم که فکر کنم ایشان اصلا حواسشان به من نبود. فیلم «پذیرایی ساده» او را دیده بودم و همین‌طور «ورود آقایان ممنوع» هم که فیلم خوبی بود. اتفاق خوشایندی بود که ایشان از من دعوت به کار کردند و با افتخار سر کار ایشان حاضر شدم. گروه حرفه‌ای و همه عالی بودند. فیلمبرداری هم ۴١ روز بیشتر طول نکشید. به نظرم حال خوبمان هم در فیلم مشخص است و به این دلیل فیلم همچنان خوب می‌فروشد.
‌چرا به کار طنز علاقه دارید؟
دوست نداشتم. اما الان به نظرم باید طنز کار کنم. اگر نقش جدی‌ای هم دارم، می‌خواهم نقشی باشد که مقداری شیرین باشد. در «۵٠کیلو آلبالو» تلاش کردم کمتر تیپ باشم. اصلا بلد نیستم تیپ بگیرم. احساس می‌کنم اگر توانایی دارم بیشتر در بخش کمدی است. دوست دارم کار جدی کنم اما برای مردم ایران که سخت‌گیر هستند، کار سختی است. مانند فیلم «استراحت مطلق» آقای کاهانی که شخصیت مجید صالحی در آن جدی است اما قابلیت کمدی دارد.
‌برای توانمندشدن از نظر ذهنی و فکری چه کارهایی انجام داده‌اید؟
برای بازیگری کارهایی کرده‌ام که نمی‌خواهم درباره‌شان صحبت کنم.
‌دست‌کم یکی از آنها را نام ببرید؟
مهم‌ترین کاری که کرده‌ام، تئاتر است. مثلا من وقتی کنار ژاله صامتی بازی می‌کنم، اگر زرنگ باشم باید از ایشان یاد بگیرم. یا کسانی مانند بهاره رهنما یا خسرو احمدی. از علی نرگس‌نژاد درباره بازیگری یاد گرفته‌ام، هرچند ارتباط نزدیکی با هم نداریم. اما نگاهش به بازیگری به نظرم خیلی جهانی است. درکل تلاشم را برای بازیگری انجام می‌دهم اما اینکه بگویم به خاطر بازیگری بیشتر کتاب می‌خوانم، درست نیست. قبلا هم کتاب می‌خواندم و الان هم همان ‌اندازه مطالعه دارم. کتاب‌هایی که علاقه دارم، می‌خوانم. آخرین کتابی که خواندم «فوتبال علیه دشمن» سایمون کوپر بود که آقای فردوسی‌پور ترجمه کرده و کتاب خوبی بود. سروش صحت و سام در مسافرت من را مسخره می‌کردند و می‌گفتند کتاب‌هایی که می‌خوانی هم فوتبالی است. اما به نظرم این کتاب اصلا فوتبالی نیست و به نظرم نویسنده فوتبا‌‌ل‌دوست نیست و نگاه تحقیرآمیز به فوتبال دارد.
مانی توحیدی آدم مدرنِ ابلهی است که نمی‌داند در جامعه خودش چگونه عمل کند.
این بلاهت را در فیلم «خوب، بد، جلف» هم دارم. اما مانی باسواد است. بلاهت او از ندانستن قوانین موجود در ایران است. تحلیل من از نقش این بود که مانی آن دختر را دوست داشت. اما درعین‌حال همه‌چیز زندگی برایش حل‌شده بود. علت اصلی بهت مانی و اینکه مدام می‌گفت من نمی‌دانم چرا این مملکت این‌طور شده، این بود که قوانین و عرف جامعه را نپذیرفته بود. البته صادقانه بگویم می‌توانستم بهتر بازی کنم.
‌چه چیزی هنگام بازی، شما را اذیت می‌کند؟
مقداری بی‌نظمی سر کار اذیتم می‌کند چون یک عمر در فوتبال بودم و همه‌چیز با نظم انجام می‌شد.
‌در سینمای ایران فیلم‌ساز موردعلاقه‌تان کیست؟
آقای فرهادی که مورد علاقه همه است. به آقای روستایی هم علاقه دارم.
‌بازیگر ایرانی مورد علاقه‌تان کیست؟
بازیگران زیادی داریم.
‌نظرتان درباره الگو‌برداری چیست؟
من هیچ‌گاه الگو نداشته‌ام. آدم خودخواهی نیستم، اما نمی‌دانم الگوبرداشتن چطور است. مثلا من عاشق مارادونا هستم اما چطور می‌توانم از او الگو بگیرم؟ در این حد که منظم باشم و ببینم افراد بزرگ چه کرده‌اند که موفق شده‌اند. اما اینکه شبیه یک نفر شوم نه. در «خوب، بد، جلف» آقای فرخ‌نژاد حتی یک روز هم دیر نیامد این رفتار برای من الگو است. خانم ژاله صامتی در تئاتر همیشه این‌طور بود. اینها برایم الگو هستند.
‌مایل هستید در فیلم بعدی چه نقشی داشته باشید؟
دوست دارم یک فیلم جدی اما با کاراکتر کمدی بازی کنم.

منبع: شرق

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها