تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۳/۲۴ - ۱۵:۴۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 89317

روزنامه جام جم نوشت :چنان اخمی که خط ها بر پیشانی نهاده، آن موهای پشت لب که زرد از دود است و آن دو انگشت سبابه و کناردستی ا ش که بهمن، سیگار باریک محبوب روشنفکران ایرانی، حنایی اش کرده با پیراهنی کلاسیک و کراواتی برآمده از سنت های دهه پنجاهی محافل ادبی، همه و همه سال ها برسازنده گمان تصویری ما از قصه نویس عنق سبزواری بوده است؛ نویسنده ای که با همین ویژگی های بصری، به عنوان هویت نماترین شمایل بخشی از روشنفکری ایرانی شناخته می شود. روشنفکری ایرانی، با همه ناسازه ها و تناقض ها و با همه فراز و فرودهایش. حالا حتی اگر محمود دولت آبادی مدام بگوید که روشنفکر نیست و هیچ گاه نخواسته رفتارهایش را از این فیلتر بگذراند، ما همیشه قابی از شمایل او را به عنوان راست کارترین پوزیشن دگراندیشی به یاد آورده ایم. حالا گذشته از این که اصطلاح «روشنفکر» دچار چنان تهی شدگی از معنا و استهلاک شده که اغلب کسانی که تا دیروز بر آن مسیر بودند، حالا دست کم سعی دارند از اطلاق آن به خود جلوگیری کنند.
اما تکلیف ما با امروزِ محمود دولت آبادی، فارغ از نسبی که به روشنفکری ایرانی می برد یا فاصله ای که خودخواسته از آن می گیرد، چیست؟ چرا هر خبری از او، دست کم یک دهه است که بر صدر اخبار ادبیات ایران می نشیند؟ چرا حضور او در مراسم مختلف اغلب خبرسازتر از سلبریتی های موسیقی و سینما می شود؟ چرا تازه ترین کتابش، وسط روزگار عسرت و همزمان با شمارگان ۳۰۰تایی کتاب ها با ۳۰هزارتا از چاپخانه بیرون می آید در حالی که رمانی عامه پسند به معنای عام کلمه نیست؟ چرا هر اعلام موضعی از سوی او نسبت به وقایع سیاسی و اجتماعی، همه طیف ها را از اپوزیسیون خارج نشین تا اصلاح طلبان و اصولگرایان به واکنش وامی دارد؟ پیرمرد ۷۸ساله خراسان چطور توانسته، پاسخ این سوال را که «قصه نویس خوبی است یا نه» به تعویق بیندازد و در عوض پرسش های دیگری را جایگزین کند؟ پرسش هایی مثل همین ها که مطرح کرده ایم و سعی می کنیم در چند روایت، پاسخ هایی برایشان بیابیم.

فرق با رفقا
این روزها که درباره محمود دولت آبادی می خوانیم و می نویسیم، تازه ترین اثر داستانی اش یعنی«طریق بسمل شدن» منتشر شده و بلافاصله به بدنه ادبیات داستانی دفاع مقدس افزوده شده است؛ قصه ای درباره هشت سال جنگ از زاویه ای کمتر شناخته شده. اما اگر گمان می کنید در این چندماهه به خاطر انتشار این کتاب است که بارها نام دولت آبادی را شنیده اید، در اشتباهید. یک جست وجوی ساده اینترنتی ما را از ردیف کردنِ تایم لاینی این وقایع می رهاند. بی تردید اما مهم ترین رویدادی که او را در روزهای اخیر بر سر زبان ها انداخته، حضورش در مراسم افطاری رئیس جمهور بود که از جانب تعدادی از هنرمندان تحریم شده بود. این کنش دولت آبادی که البته خودش به نوعی واکنش به آن تحریم ها بود، باز هم از جانب اغلب طیف های سیاسی مورد توجه قرار گرفت و شاید تندترین موضع را فرج سر کوهی، نویسنده و روزنامه گاری که قبای اپوزیسیون بر تن دارد اتخاذ کرد. همین موضع او را که در صفحه هفت امروز روزنامه، بخشی از آن را نقل کرده ایم، می توان نقطه فصل محمود دولت آبادی با رفقای پیشینش در نظر آورد؛ گو که از لابه لای سطور همین نامه و پاسخ نویسنده «کلیدر» به آن، می توان وجوه افتراق نگرش و منش دولت آبادی و امثال سر کوهی را بیرون کشید.
حالا که کتاب جدید او با موضوع روایتی از جنگ و دفاع مقدس بیرون آمده و احتمالا بعید هم نیست یکی دیگر از از پرفروش ترین آثار ادبیات داستانی معاصر تبدیل شود و از سوی دیگر هم طیفی که دولت آبادی، عمری آنها را مقابل خود دیده، امروز برای صدور مجوز برای آثار او شاید اندکی تساهل به خرج می دهند، رفقای سابقش، تغییر در مواضعش را برنمی تابند و آن را به منفعت طلبی های شخصی تعبیر می کنند. خواندن حرف های اخیر او به خبرگزاری مهر و گلایه ها و تمجیدهای توامانش هم به قوت این مدعا کمک می کند.
امروز اگر در روش دولت آبادی، تغییر و تحولاتی احساس می کنیم، شاید از این روست که او اقتضائات روز رفتار حرفه ای به عنوان یک نویسنده منتقد را بهتر از همفکران سابقش بلد است و سعی دارد زندگی اش را با زمانه اش مطابق کند.

پای میز مذاکره
عمده ترین تفاوت رفتار محمود دولت آبادی با دیگر نویسندگان طیف همسو با او در پهنه ادبیات ایران، در تغییر و تحولی است که او در مسیر کنش های اعتراضی اش صورت داده و سعی کرده به جای پاک کردن صورت مساله، پای میز مذاکره بنشیند. اما این مذاکره، شامل چه سویه ها و چه پیش زمینه هایی است و دولت آبادی برای مهیاکردن این پیش زمینه ها چه تلاش هایی صورت داده است؟
در سال هایی که برخی دوستانش، جزئی ترین موازین مترتب بر اداره کتاب را برنمی تافتند و البته راه اعتراض به آن را هم بلد نبودند، این او بود که پای ممنوع بودن ده ساله مهم ترین رمانش یعنی «کلنل» ایستاد و نگذاشت ناشران خارجی که نیازی به مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نداشتند، اثرش را منتشر کنند، هر چند که رمانش به انگلیسی و عبری و آلمانی ترجمه و منتشر شوند. پای میز مذاکره منتظر ماند و سعی کرد به جای این که غر بزند، راهی برای اثبات حقانیت خود بیابد و مسئولان امر را متقاعد کند که روایت او هم برآمده از تجارب یک شهروند ایرانی است. اینها همه در حالی بود که انتشار غیرمجاز رمان «کلنل» او در داخل کشور، صدمات مادی و معنوی فراوانی به او وارد کرد و شاید ساده ترین راه این بود که طی قراردادی نان وآب دار با ناشران خارج نشین، زیر میز بزند و دوباره قبای اپوزیسیون داخلی غرغرو را بر تن کند که اتفاقا بسیار هم کم هزینه و سهل الوصول است. انتظار و چانه زنی منطقی در درون سیستم، به جای خروج قهرمانانه از آن، سلوکی است که آقای نویسنده مدتی است در پیش گرفته و از این رو هم به تعداد هوادارانش افزوده و هم آرام آرام توانسته انتشار کتاب هایش را یک به یک جشن بگیرد.

قدم زدن روی شکاف
دولت آبادی در عین تاکید بر هویت متمایز خودش نسبت به حاکمیت و قرار گرفتن در شمایل یک نویسنده معترض اما سعی کرده روی این شکاف، قدم و قلم بزند. او ابایی ندارد از این که بر روایت خاص خود از سال های جنگ در «کلنل» تاکید کند تا جایی که حتی وزارت ارشاد دولت روحانی هم ریسک مهر تائید زدن بر آن را نپذیرد. در همان حال، کنار وزیر وقت ارشاد می نشیند و از سیگارش کام می گیرد و موقعیتی تاریخی در کنار یک مسئول حاکمیتی خلق می کند. ابایی ندارد که در عین تحریم افطاری رئیس جمهور با هنرمندان، کروات قرمز جیغ بزند و در ردیف اول مراسم با رئیس جمهور روحانی عکس یادگاری بگیرد. شاید بشود گفت دولت آبادی در همه این سال ها در عین تمایز و اختلافاتش با مدیریت فرهنگی، دولت و منش و مشی خود را تشکیل داده است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها