سینماسینما، محدثه واعظیپور؛
مستند «حمید هما» ساخته محمدعلی سجادی، گفتگویی دلنشین درباره تئاتر ایران و دو چهره جذاب آن است.
«حمید هما» بهترین فیلم محمدعلی سجادی است، نگاه هنری و دغدغههای سینمایی او، در این مستند فرصت بیشتری برای جلوهگری داشته است. سجادی سینماگری است که فعالیتش را در دهه ۶۰ آغاز کرد و از امیدهای سینمای جوان آن روزها بود. تجربهگر است، در «شیفته» و «رنگ شب» کوشید فضاهایی تازه را در سینمای دلهره ایران تجربه کند، در سینمای پلیسی و فضاهای ترسناک و دلهرهآور فیلم ساخت و شاید به دلیل همین تغییرهای مداوم در کارنامهاش به یک فیلمساز محبوب برای نویسندگان سینمایی و منتقدان تبدیل نشد، بیتوجهی به فیلمهایش در گیشه، فیلمسازی را برایش مشکل کرد و در سالهای اخیر کمکار شد. اتفاقی که برای اغلب فیلمسازان متولد سینمای دهه ۶۰ رخ داد و طبیعی هم بود.
اما «حمید هما» در کارنامه او یک اتفاق و یک نقطه درخشان است. سجادی، ساختار فیلمش را بر گفتگویی صمیمی میان هما روستا و حمید لبخنده استوار کرده، لبخنده به واسطه نزدیکی با هما روستا و حمید سمندریان، علاوه بر اشراف به کارنامه روستا، از سیر تغییر و تحول در تئاتر ایران باخبر بوده، فضای گفتگوی دو نفر، مثل یک گپ دوستانه، گرم و صمیمی است. اشارهها و کنایههایشان شیرین است. جایی که حمید لبخنده، با زیرکی به رابطه هما روستا و قاسم سیف (بازیگر) اشاره میکند و روستا با هوشمندی به او جواب میدهد که میداند بین آنها دلخوری بوده است.
این که سجادی، با توجه به روحیه و سن هما روستا، تشخیص داده از لبخنده استفاده کند، اولین عامل موفقیت فیلم است. در مسیری که روستا و لبخنده پیش میروند، فقط زندگی هما روستا، یا عشقش به حمید سمندریان و کارنامه هنری این زوج گرانقدر روایت نمیشود، بخشهایی از تاریخ تئاتر ایران، مسائل ممیزی، بحرانهای پس از پیروزی انقلاب و … هم رخ مینماید. روستا، که کم مصاحبه میکرد در این فیلم، شخصیت بذلهگو و صریحش را عیان کرده، بیآنکه خشمگین باشد، گذشته را مرور میکند، حتی به همکارانش خرده میگیرد که در مقطعی او و سمندریان را برای بازگشایی رستوران، نکوهش کردهاند.
«حمید هما» تلخ نمیشود، شخصیت هما روستا، اجازه چیرگی تلخی بر فیلم را نمیدهد. شاید این خاصیت آن نسل بوده، نسلی که طوفانهای بسیاری را پشت سر گذاشت و سرفراز باقی ماند. روستا کودکی سختی داشت و درگیر مهاجرت شد، اما تا آخر عمر، مقاوم بود و دست از آرزوهای حرفهایاش نکشید. ساختار فیلم، نشان از جستجویی وسیع دارد. سجادی به منابع و تصاویر دسترسی پیدا کرده و از آنها درست استفاده کرده است. بیننده گویی دفتر خاطرات یک زندگی هنرمندانه را ورق میزند سیمای مردانه و دوست داشتنی سمندریان جوان، جشن تولد کاوه، عکسها و یادگارهایی از منوچهر فرید، احمد آقالو، جمیله شیخی، محمدعلی کشاورز و … «حمید هما» را تبدیل به یک سند تصویری از تئاتر ایران و چهرههایش کرده است. نقطه تمرکز حمید و هما هستند اما در شعاع این همراهی، نسلی درخشیدهاند، فیلم به آنها هم ادای دین کرده است.
تعدادی از گفتگوها و لحظات کارگردانی سمندریان را هم میشود در فیلم دید که جذابند، فیلم منعکس کننده شوخ طبعی و صراحت هوشمندانه اوست، او که استادی همیشگی برای دوستداران تئاتر ایران است. هما روستا در سکانسی از فیلم به قطعه هنرمندان میرود و اشاره میکند که زیاد دوست ندارد به مزار همسرش سر بزند، گویی که همچنان او را زنده و سرحال میبیند. در هیچ کجای گفتگوی او و لبخنده، روستا از غیبت همسرش متاثر نمیشود. سعی میکند اندوه این از دست دادن را مخفی کرده و به نمایش نگذارد. این هم بخشی از شخصیت روستاست، که «حمید هما» آن را عیان میکند.
تماشای «حمید هما» دریغ برانگیز است، بسیاری از چهرههای حاضر در فیلم دنیای ما را ترک کردهاند. گویی سجادی ما را به جهانی دیگر دعوت کرده، جهانی که در آن حمید سمندریان در پلاتو، با شاگردانش شوخی میکند، هما روستا همان طور که چایش را مینوشد، میگوید چند سال خودخواسته از بازیگری دور بوده تا ببیند، بلاخره فضا امن میشود. لبخنده سیب سرخ توی دستش را گاز میزند و از اجرای «مردههای بیکفن و دفن» صحبت میکند. احمد آقالو، در «تمام وسوسههای زمین» با رضا کیانیان حرف میزند، داود رشیدی و عزتالله انتظامی روی صندلیهای سالن ایرانشهر نشستهاند و بازیگران روی سن را تشویق میکنند.
حالا دیگر از آن آپارتمان، از درختهایی که شیشههای ساختمان را پوشاندهاند خبری نیست. صدای سمندریان در هیچ سالنی موقع هدایت بازیگرانش شنیده نمیشود، هما روستا به بازیگران تعظیم نمیکند، نامها به تاریخ پیوستهاند. باورش سخت است که انسان، اینچنین بیپناه است، آن همه شور و نبوغ در خاک، آرام میگیرد و زندگی ادامه دارد.