سینماسینما، مینو خانی
داستان هولوکاست و کشتار دسته جمعی یهودیان مقیم اروپا توسط آلمان نازی که باعث شد حدود ۶ میلیون نفر (مرد و زن و کودک) کشته شوند، همه می دانند. این روایت مسلط در غرب است که می گوید هیتلر معتقد بود که هیچ کودک یهودی نباید باقی بماند. اما ژوزف وایزمنِ نوجوان از یهودیان فرانسوی زنده ماند و مشاهداتش را با کمک رزالین بوش (کارگردان فیلم) در فیلمنامه «دستگیری دسته جمعی» (۲۰۱۰) روایت کرد تا سند تصویری از کشتار دسته جمعی یهودیان مقیم پاریس در محله «وِلدروم د ایو» باشد که در آن روزگار مجبور بودند ستاره زردی با نوشته «یهودی» به سینه بزنند؛ روایتی که به نظر می رسد همچنان در قالب گفتمان مسلط و مواضع غرب درباره کشتار یهودیان است.
این فیلم روایتگر آن بخش از فاجعه هولوکاست است که روز ۱۶ و ۱۷ ژوییه ۱۹۴۲ با مشارکت ۹ هزار پلیس و ژاندارم فرانسوی و در دولت ویشی به رهبری پتن آغاز شد و طی آن ۱۳ هزار و ۵۰۰ یهودی که یا ملیت فرانسوی نداشتند یا به فرانسه پناهنده شده بودند، دستگیر و به بازداشتگاه منتقل شدند. بین این تعداد، ۴ هزار کودک فرانسوی از والدین غیرفرانسوی هم بودند.
دولت ویشی و آلمانهای نازی امیدوار بودند که همه ۲۴ هزار یهودی در منطقه «وِلدروم د ایو» را دستگیر کنند، ولی صبح روز دستگیری، پاریسی ها تلاش کردند بعضی از یهودیان را پنهان کنند. اما آنها که بازداشت شدند به سخت ترین شکل ممکن به بازداشتگاه منتقل شدند. طی ۵ روز هیچ چیز برای خوردن و آشامیدن نداشتند، حتی قضای حاجت هر جا که امکان داشت، صورت می گرفت. تا اینکه از آتش نشانی پاریس برای بازدید می روند و با مسوولیت سرگروهشان، آب به روی آنها باز و حتی نامه هایشان به مقصد رسانده می شود. فیلم با به تصویر کشیدن فضاهایی از زندگی یهودیان چند روز قبل از حمله، پایگاه آلمانی ها و محل استقرار هیتلر در پاریس و فضاهای حکومتی ویشی ها با تاکید بسیار بر بازداشتگاه یهودیان می گذرد.
لحظات سخت و نفس گیر فیلم وقتی است که پدران را از مادران و بعد مادران را از کودکان جدا می کنند. فریاد «مامان، مامانِ» بچه ها و مادرهایی که کودکانشان را صدا می زنند، فضا را پر می کند و سختی جانکاهی را بر مخاطب تحمیل می کنند تا عمق دردی را که یهودیان در آن روزگار کشیدند به تصویر کشیده شود. ژوزف نوجوان با کمک دوستانش و آنت، پرستار صلیب سرخ فرار می کند تا راوی آن روزهای سخت، تلخ و کشنده باشد.
ژوزف بعد از پایان جنگ (سپتامبر ۱۹۴۵) به هتلی می رود که قرار بود هر کس به دنبال گم شده اش برود و آنت را می بیند که در روزگار بازداشت، دستیار پزشکی یهودی (که او نیز به کشتارگاه برده می شود) بود و تلاشهای زیادی برای آنها، خصوصا کودکان کرد، مثل «نونو» که همان ابتدا مادرش را از دست می دهد و تا وقتی که با اشتیاق به سمت قطار به مقصد آشوویتس می رود، تصور می کند مادرش به زودی با برادر تازه به دنیا آمده اش بازمی گردد. نونو و ژوزف دو کودکی بودند که از آن کشتار دسته جمعی جان سالم به در بردند و بعد از طرف خانواده های فرانسوی به فرزندی گرفته شدند.
علیرغم اینکه فرانسویها در زمان این کشتار تلاش می کنند نازیها را متقاعد کنند که کودکان از مادران جدا و کشته نشوند، نازیها آنها را مجبور به همکاری می کنند و جامعه بین الملل همیشه فرانسویها را در این ظلم شریک می داند. برای همین به نظر می رسد فیلم که توسط یک کارگردان فرانسوی و البته توسط فرانسه، آلمان و مجارستان ساخته شده، تلاش می کند کمی وضعیت این انگشت اتهام را به سمت نازی ها هدایت کند، خصوصا که در پایان به مشارکت فرانسویها در پنهان کردن ۱۰ هزار یهودی اشاره می کند، اما این باعث نمی شود از بیان رفتار منفعلانه مسوولان فرانسه در زمان حکومت ویشی ها که اجازه اشغال فرانسه را به آلمانها دادند، پرهیز کند، هر چند دلایلی برای آن ارایه نمی کند و به نظر می رسد به حافظه تاریخی مخاطب از ظلم و رفتار وحشیانه نازیها تکیه می کند. کارگردان مخاطب را در قلب “ول د ایو” قرار می دهد که در آن روزگار به جهنم تبدیل شده بود و به گونه ای صحنه می آراید که ستارگان این درام تاریخی قبل از همه، کودکان و بازیگران آنها باشند . برای درک اوج وحشت حاکم، رزالین بوش تلاش می کند از موضوع فاصله بگیرد و یک فیلم معمولی ولی با احساسات اوج گیرنده بسازد.
منتقد روزنامه نوول ابسرواتور از «دستگیری دسته جمعی» به عنوان سند افتخارآمیزی برای سینمای فرانسه یاد می کند و منتقد روزنامه فیگاروسکوپ نوشت: «چگونه می توان تراژدی “وِل د ایو” را ساخت و آن را از فیلمهایی همچون “فهرست شیندلر”، “به امید دیدار بچه ها”، “گیشه های لوور”، “آقای کلین” یا “پیانیست” جدا کرد و زاویه تازه ای به آن داد؟ رزالین بوش راه حل را با ساخت این واقعه تلخ با تمرکز بر کودکان پیدا کرده است. او روایت واقعی را دقیق بازسازی می کند تا “دستگیری دسته جمعی” بتواند بخشی از تاریخ کم افتخار فرانسه در روزگار اشغال را روایت کند».
با وجودی که منتقد روزنامه لوموند معتقد بود که فیلم وجوه زیباشناسانه ندارد و چیزی جز بازسازی جزییات مبتنی بر واقعیت نیست، منتقد روزنامه دیمانش نوشت: «احساسات در عین هوشیاری مخاطب، لحظه به لحظه زیاد می شود. به نظر می رسد رزالین بوش که نگران غرق شدن احساسات خود در موضوع بوده، فیلمی می سازد که گرچه مبتکرانه نیست، بسیار واقعی است».
فارغ از اینکه موضوع کلی و تاکید بر جزییات روایت خصوصا ظلمی که به کودکان در رخداد اصلی شد چقدر به واقعیت نزدیک است و چقدر ناشی از گفتمان غالب غرب درباره هولوکاست است، «دستگیری دسته جمعی» به عنوان یک فیلم که موضوعی تلخ و لحظه های نفس گیر دارد، می تواند فیلمی امیدبخش در روزهای تلخ و سخت کرونایی باشد. به قول مرتضی سرهنگی، نویسنده و پایه گذار ادبیات جنگ و دفاع مقدس: «ادبیات جنگها، ادبیات امید است»، چون یادآور روزهای سخت تر از امروز است.