گفت‌وگو با بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم – بخش نخست/ یک اتفاق تاریخی در سینمای ایران

بهتاش صناعی هاامیرحسین ثنائی – «مردی می‌خواهد به‌تنهایی بین ایران و آمریکا صلح برقرار کند! و…» این خلاصه یک خط مستندی به کارگردانی مشترک بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم است که از هفتم اسفندماه اکرانش را آغاز کرده است.

به گزارش سینماسینما٬ این دو کارگردان درباره فیلمشان می‌گویند: «مستندی که هدفش نمایش سلایق گوناگون مردم سرزمینمان است. ما به‌سختی خود را در مسیر ماجراجویی‌های آقای نادری قرار می‌دادیم و همان‌طور که او با ترس فرشش را بافته بود، ما با نگرانی، فیلممان را می‌ساختیم…»

با بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم درباره تهیه و تولید فیلم مستند «دیپلماسی شکست‌ناپذیر آقای نادری» گفت‌وگو کرده‌ام. آنچه در ادامه می‌آید بخش نخست این گفت‌و‌گوست.

ساخت «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» بعد از فیلم سینمایی «احتمال باران اسیدی» برایتان یک پروژه برنامهریزی شده بود؟ منظورم این است که تصمیم گرفته بودید بعد از فیلم سینماییتان، یک مستند بسازید؟

صناعیها: درواقع ما قصد مستندسازی نداشتیم، اما ناگهان با موضوعی مواجه شدیم که احساس کردیم حرف روز جامعه ماست؛ آدمی پیدا شده و برای رساندن پیامی به اسم صلح، از جانب مردم ایران کار جالبی انجام داده بود. در عین حال آدم سختی است و نفوذ به سبک و سیاق خانواده و زندگی‌اش کار راحتی نیست. ولی ما به هر شکلی شده تلاش کردیم به سراغ این شخصیت برویم و حرف‌هایی بزنیم که تکراری و رایج نیستند. سعی کردیم از منظر دیگری نگاه کنیم. بنابراین با کمترین هزینه و در سخت‌ترین شرایط این کار را انجام دادیم. به دنبال این کار رفتیم و با محدودیت‌هایی که داشتیم، فرم دلخواهمان را پیدا کردیم. در آخر به فیلمی رسیدیم که اهمیتش برای خود ما در حرفی است که در این برهه زمانی می‌زند.

پس آن حرف و دغدغه برایتان مهم شد و تصمیم گرفتید که فیلم را بسازید.

مقدم: به‌هرحال هر کار هنری دغدغه‌ای دارد. یک‌سری ممکن است فرمالیست باشند، ولی برای من و بهتاش هیچ‌وقت این‌طور نبوده. همیشه محتوا و دغدغه‌ای که پشت یک فیلم وجود دارد، برایمان مهم‌تر است. من اصلا هنر بدون مفهوم را نمی‌فهمم، همان‌قدر که هنر مفهومی را خیلی خوب می‌فهمم.

صناعی‌ها: آدمی ۱۳ سال پیش فرشی بافته که به وسیله آن پیغام صلح ایرانیان را به دنیا منتقل کند، اما این‌جا کسی برای حرفش تره هم خرد نکرده. حتی کارگاه فرش‌بافی‌اش را هم آتش زده‌اند تا یک وقت کسی پیش‌کشی برای آمریکا نبافد. وقتی من می‌توانم با هزینه حداقلی این قصه را به تصویر بکشم، حتما این کار را خواهم کرد. چرا باید پشت در سازمان‌ها و اسپانسرهای دولتی ساعت‌ها و روزها بمانم و التماس کنم تا در ساخت این فیلم به من کمک کنند؟ من باز هم چنین فیلم‌هایی می‌سازم تا حرفم را بزنم، نه برای این‌که پز کارگردانی و فیلم‌برداری بدهم.

خیلی از سوژهها و موضوعها را اصلا باید به همین شکل مستقل ساخت. اما چقدر میشود تهیه و تولید این شکل پروژهها را در طولانیمدت و با پول توجیبی ادامه داد؟

صناعیها: تا وقتی که پول توجیبی‌ات تمام شود! (با خنده) فکر می‌کنم حتی این مدل فیلم‌سازی هم در حد بضاعت خودش قابلیت برگشت همان پول توجیبی را دارد. وقتی با پول کم فیلم بسازید، طبیعتا ریسکتان هم پایین‌تر است. فیلمی که سرمایه زیادی صرف آن می‌شود، اتفاقا نامطمئن است، آن هم در شرایط امروز جامعه و سینمای مستقل ما. اگر فیلم‌هایی مانند «پنجاه کیلو آلبالو» و «سالوادور» و این‌ها نسازید، تقریبا بالای ۷۰ درصد ریسک برگشت سرمایه دارید. تمام فیلم‌های هنری که در دو، سه سال اخیر ساخته شده‌اند، هیچ‌کدام به سود هنگفتی نرسیدند. همه در این حد هنر کردند که به سرمایه اولیه‌شان برسند. «احتمال باران اسیدی» فیلمی بوده که در ۳۰ جشنواره شرکت کرده و جایزه جشنواره فجر و جشن منتقدان را گرفته. در جشنواره‌های خارجی هم جایزه‌های زیادی گرفته و مطرح شده. ولی در اکران هنر و تجربه و اکران‌های جسته و گریخته خارج از ایران، به‌زور به پول خودش رسیده، یعنی اصلا سودی نداشته. این اتفاق در مورد خیلی از فیلم‌های جشنواره‌ای و موفق دیگر مثل «ناهید»، «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت»، «وارونگی» و… افتاده. بنابراین مطرح شدن فیلمی در جشنواره‌های دنیا و داخلی خودمان، لزوما دلیلی بر پرفروش شدنش نیست. استثنائات فروش زیاد است، فیلم‌هایی هستند که پروپاگاندای بزرگ پشتشان است که بخش عمده‌ای از این پروپاگاندا دولتی است، یا این‌که فیلم‌های کمدی سرگرم‌کننده عوام هستند که سالیان سال است در سینمای ما جواب می‌دهد. اگر این دو بخش را کنار بگذاریم، ۸۰ درصد فیلم‌های مستقل ضرر می‌کنند. بنابراین امیدی به این نیست که بتوانیم در این بخش صاحب سود و سرمایه شویم. به نظر من اگر هزینه تولید را تا جایی که می‌توانیم پایین بیاوریم، طبیعتا احتمال درآمدزایی خودمان را بیشتر می‌کنیم. به همین میزان امکان نمایش در گروهی مانند هنر و تجربه، جشنواره‌های خارجی و رایت رسانه‌ای با قیمت پایین هم‌چنان وجود دارد و اقتصاد سینمای کم‌هزینه می‌تواند از این طریق به سود برسد. در سینمای دنیا هم این اتفاق افتاده و می‌افتد.

مقدم: البته در سینمای دنیا، سینمای مستقل از حمایت دولتی برخوردار است که در ایران برعکس است و سینمای بدنه حمایت دولتی دارد. به همین دلیل سینمای مستقل در دنیا به‌خوبی پیش می‌رود. در اروپا دولت به سینمای مستقل کمک می‌کند و انتظار هیچ سودی هم ندارد.

صناعیها: در خارج از ایران سینمای بدنه و تجاری اصلا از دولت پولی نمی‌گیرد، چون آن‌ها خودشان صاحبان سرمایه‌اند. این فیلم‌های هنری هستند که از یک سازمان دولتی وام می‌گیرند. برای یک فیلم تجاری یا کمدی نمی‌توانید از دولت وام بگیرید. اما این‌جا همه چیز برعکس است؛ دلیلش هم این است که علاقه‌ای به ادامه حیات این سینما وجود ندارد و سینمای هنری را مضر می‌دانند.

مقدم: سینمایی است که حرفی برای گفتن دارد و صرفا محض وقت‌گذرانی و خندیدن و تفنن نیست.

صناعیها: درحقیقت این مدل از سینما با فکر و نگاه مردم کار می‌کند، که ظاهرا خیلی مطلوب بعضی دوستان نیست. البته من همیشه این را گفته‌ام که شکل‌گیری گروه هنر و تجربه را باید به فال نیک گرفت. این یک اتفاق تاریخی در سینمای ایران است و تاثیر بسیار خوبی داشته. امیدی برای طیف فرهیخته و روشن‌فکر و خصوصا علاقه‌مندان به سینمای هنری است که فرصتی برای دیدن این‌گونه فیلم‌ها برایشان فراهم می‌شود. گروه هنر و تجربه باعث درآمدزایی مختصری هم می‌شود که با همان بودجه کم بتوان فیلم دیگری را راه انداخت. به‌هرحال فکر می‌کنم با توجه به شرایط ساخت فیلم در سینمای دیجیتال، هر نوعی از فیلم‌سازی می‌تواند اقتصاد خودش را پیدا کند؛ ازجمله فیلم‌سازی کم‌هزینه.

برگردیم به موضوع ساخت فیلم مستندتان. از کجا با آقای نادری آشنا شدید؟

مقدم: در حال آماده کردن فیلمنامه برای فیلم دوم داستانی بودیم که با آقای نادری مواجه شدیم.

صناعیها: پاییز ۹۳ بود که دوستی به ما گفت آقایی یک‌سری فرش بافته و عکس‌هایی به من داده تا برای آن‌ها فیلم تبلیغاتی بسازم. عکس فرش‌ها را به ما نشان داد و دیدیم یک طرف فرش عکس رئیس ‌جمهورهای آمریکا و طرف دیگر پرچم ایالت‌هاست. یک فرش دیگر ماجرای ۱۱ سپتامبر و… است. این مرد آدم بامزه‌ای به نظر می‌رسید؛ هم می‌خواست حرف‌های سیاسی بزند و هم دوست داشت پیام صلح بدهد. دوست ما گفت خود این مرد هم آدم جالب و عجیب ‌و غریبی است. از دوستمان خواستیم قراری بگذارد تا این مرد را ببینیم. وارد کار که شدیم، فکر نمی‌کردیم این فیلم به این اندازه انرژی و وقت از ما بگیرد. در ابتدا فکر می‌کردیم سه یا چهار ماه درگیر این آدم می‌شویم و فیلممان را می‌سازیم.

مقدم: متقاعد کردن این آقا خیلی هم راحت نبود. چون او دنبال یک فیلم تبلیغاتی بود، اما ما گفتیم این کار ما نیست؛ فقط اجازه بده یک مدت همراهت باشیم.

وقتی برای اولین بار ایشان را دیدید، برایتان قطعی شد و تصمیم گرفتید مستندی دربارهاش بسازید؟

صناعی‌ها: اولین باری که سراغ این آقا رفتیم، مطمئن شدم که می‌خواهم در موردش فیلم بسازم.

چرا؟

صناعیها: چون هم کاراکتر ویژه‌ای داشت و هم کار ویژه‌ای کرده بود. قطعا می‌توانست سوژه مستند باشد. اما خودش راضی به چنین کاری نبود. فقط می‌خواست فیلمی تبلیغاتی از فرش‌هایش ساخته شود و به آمریکا فرستاده شود.

مقدم: این مرد، آدمی بود که راحت اطمینان نمی‌کرد. اولا فکر می‌کرد یک کار سیاسی کرده و کمی احساس خطر می‌کرد، دوم این‌که ما را نمی‌شناخت و نمی‌دانست چه تصویری از او می‌خواهیم نشان بدهیم. ما هم به او حق دادیم و سعی کردیم اعتمادش را جلب کنیم. حتی در اکران فیلم «احتمال باران اسیدی» هم حضور داشت.

پس چطور راضیاش کردید؟

صناعیها: از پاییز ۹۳ تا بعد از عید ۹۴ فقط با این آقا معاشرت کردیم. اول تصور می‌کرد خبرنگارهایی هستیم که می‌خواهیم جنجال به پا کنیم، یا از جایی ماموریت داریم تا از کارش سردربیاوریم. بعد متوجه شد که ما فیلم‌سازیم و فیلممان هم اکران شده. اتفاقا فیلممان را هم خیلی دوست داشت و با کاراکتر آقای شمس هم‌ذات‌پنداری می‌کرد. از این‌جا به بعد سختی کارمان با این آقا نگرانی‌اش در مورد تصویری بود که می‌خواستیم از او ارائه بدهیم.

شما چه توضیحی برای او داشتید؟

مقدم: بیشتر سعی می‌کردیم متقاعدش کنیم که هر کاری با تایید خودش انجام می‌شود. اطمینان کرد که ما واقعا این کار را می‌کنیم.

به نظرم سوژه و موضوع آقای نادری خیلی روی لبه تیغ بوده و ممکن بود به واسطه تصویری که از او و کارش به نمایش در میآید، مورد تمسخر تماشاگر قرار بگیرد.

مقدم: چیزی که از اول خیلی در موردش مطمئن بودیم و حواسمان بود، این بود که به‌هیچ‌وجه قضاوتی در نگاهمان نباشد. چون قضاوت در خیلی از فیلم‌های مستند، سوژه را به مضحکه تبدیل می‌کند. این‌ را که مستندی در مورد یک کاراکتر قضاوت کند، قبول ندارم. این فیلم این‌قدر بدون قضاوت است که نه‌تنها خود آقای نادری دوستش دارد، بلکه جاهایی که مردم می‌خندند هم برای خودش خنده‌دار و بامزه است. در هیچ بخشی از فیلم احساس نمی‌کند در موردش قضاوت بدی صورت گرفته است.

در صورتی که سوژه کاملا این قابلیت را داشته که حتی دست انداخته شود و…

مقدم: و حتی می‌توانست با این کار تماشاگرپسند هم بشود. ولی نگاهی نبود که ما دوست داشتیم. چیزی که بیش از هر چیز برایمان جذابیت داشت، اراده و تلاش آقای نادری بود. حتی این‌قدرها هم مهم نبود که چه عقاید و رفتاری دارد، مهم این بود که یک آدم می‌تواند این‌قدر شخصی با یک موضوع جهانی برخورد کند.

میخواهم بدانم وقتی که تصمیم گرفتید درباره ایشان فیلم بسازید، آن قصه یک خطی که در ذهنتان شکل گرفت، چه بود؟ قرار بود با چه رویکردی و نگاهی ایشان را به تصویر بکشید؟

صناعیها: در اولین مواجهه با او، اولین چیزی که در ذهنم شکل گرفت، این بود که این آقا بستری را ایجاد می‌کند که بتوانیم شرایط سیاسی و اجتماعی امروز جامعه‌مان را نشان بدهیم؛ دغدغه آدم‌ها، نگاهشان به موضوع برجام و توافق هسته‌ای و… این آدم ۱۳، ۱۴ سال تلاش می‌کرد و می‌خواستم بدانم طی این مدت تلاشش به کدام سمت رفته. ویژگی‌ای که در نگاه اول ایجاد کرد، این بود که موضوع می‌توانست بهانه‌ای به ما بدهد که یک‌سری از شرایط را ظرف ۱۰، ۱۲ سال بسنجیم و به امروز برسیم.

مقدم: درواقع با چند کاراکتر می‌خواستیم یک جامعه کوچک را به نمایش بگذاریم و بگوییم این نمونه‌ای از ایران ماست؛ آدم‌هایی با این همه تضاد و تناقض. حتی یک آدم هم درون خودش پر از تناقض است، چه برسد به این‌که با آدم‌های اطرافش مقایسه شود.

صناعیها: بحثی که در مورد اصلاحیه و سانسور این فیلم با دوستان در پروانه نمایش داشتم، این بود که اگر بعضی از دیدگاه‌ها را در این فیلم سانسور کنیم، تبدیل به یک فیلم تک‌بعدی می‌شود. ما همه جور آدمی را در این فیلم می‌بینیم که نظراتشان را در مورد برجام، رابطه ایران و آمریکا، هشت سالِ گذشته، سیاست این مملکت، رئیس ‌جمهور قبلی و اصولا تمام این سی‌واندی سال بعد از انقلاب می‌گویند. این بستر خیلی برایمان جذاب شد. بعضی از دوستان می‌گویند ای‌کاش بیشتر سراغ خانواده این آدم می‌رفتید.

که طبیعتاً فیلم دیگری میشد.

صناعیها: بله، من می‌توانستم سراغ پسر و دخترهای این مرد بروم، اما تبدیل به فیلم دیگری می‌شد.

مقدم: در این صورت شاید فیلمی می‌شد با پرداختن به شخصیت یک آدم و توصیف یک کاراکتر. ولی فیلم ما فقط در مورد این کاراکتر نیست.

صناعی‌ها: اهمیت این فیلم برای خود ما طبیعتا فقط پرداختن به شخصیت آقای نادری نبود. آقای نادری یک شخصیت جالب و جذاب داشت، ولی شخصیت‌های جذاب دیگری هم در فیلم می‌بینیم.

درواقع آقای نادری بهانهای شد تا بخشی غیررسمی از آن روزها و سالها به تصویر دربیاید.

صناعیها: دقیقا. و یک تحلیل سیاسی-اجتماعی از شرایط روز جامعه. درحقیقت تاثیر سیاست روی جامعه. به‌هرحال توافق ایران و آمریکا یک اتفاق تاریخی بود و قطعا در تاریخ ما ثبت خواهد شد.

امثال آقای نادری به شکل رسمی هیچوقت در فضای تاریخی ما صدایی ندارند.

صناعیها: اولا آقای نادری بهانه‌ای بود برای بررسی تاثیر سیاست بر جامعه ما، و دوم این‌که ثبت تاریخی برجام و تاثیری که روی مردم می‌گذارد.

مقدم: صدای روشن‌فکران و سیاستمداران همیشه شنیده می‌شود، اما توده مردم را نمی‌بینیم. درواقع این فیلم درباره نگاه توده مردم است.

صناعیها: مردمی که شب برجام به خیابان‌ها ریختند و شادی کردند، باید جایی در سینمای ما ثبت می‌شدند. خیلی برایم عجیب است که فیلمی در مورد ثبت این واقعه ندیده‌ام. ما در این یک سال‌ونیم چیزی ندیدیم. ثبت این وقایع برایمان اهمیت داشت و احساس کردیم می‌توانیم نقش کوچکی در این زمینه داشته باشیم.

چند ماه گذشت تا اعتماد آقای نادری را جلب کردید و کار را شروع کردید؟

صناعیها: از زمان آشنایی اولیه، چهار ماه طول کشید.

شما کارگردانی این مستند را به صورت مشترک انجام دادهاید. چطور بهصورت مشترک کار میکنید؟

مقدم: در کارگردانی دو نفره باید قبول کنیم که نقاط قوت و ضعفمان چیست و در آن حیطه عمل کنیم. وقتی با هم می‌نوشتیم، خیلی بحث و گفت‌وگو می‌کردیم و سختی می‌کشیدیم. ولی کارگردانی این‌طور نبود. در کارگردانی برعکس فیلمنامه‌نویسی که هر دویمان مدعی هستیم، می‌دانم که بهتاش کارگردان بهتری است و از لحاظ فنی و تکنیکی از من واردتر است. اما من در حیطه خلق ماجرا و روایت بیشتر ورود می‌کنم. جاهایی فقط ناظر می‌شدم و کارها را به بهتاش می‌سپردم. درواقع این بهتاش است که هدایتمان می‌کند. به همین دلیل هیچ مشکلی با هم در کارگردانی نداشتیم.

صناعیها: چه فیلمنامه‌نویسی و چه کارگردانی مشترک، نیاز به یک جهان‌بینی مشترک دارد. ما در جزئیات همیشه اختلاف نظر و اختلاف سلیقه داریم و این طبیعی است، ولی سراغ موضوعی می‌رویم که قطعا جهان‌بینی مشترک و توافق داشته باشیم. از این‌جا به بعد هر کدام بر مبنای قابلیت‌هایمان سعی می‌کنیم آورده‌ای در کار مشترکی که انجام می‌دهیم، داشته باشیم. خیلی اوقات مریم در قصه‌پردازی و تخیل، بار بیشتری را نسبت به من به دوش می‌کشد.

فکر میکنم به دلیل ویژگیهای سوژه باید این کار با گروه کوچکی تولید میشد، و حتی کارهای فیلمبرداری و… را هم خودتان انجام میدادید. اینکه کار به صورت مستقل تهیه شده و مسائل اقتصادی هم تاثیری روی این انتخاب داشت؟

صناعیها: یکی از دلایلش طبیعتا محدودیت مالی بود. برای چنین موضوعی از هیچ جایی نمی‌توانستیم کمک مالی بگیریم؛ نه نهادهای دولتی و نه بخش خصوصی. همان‌طور که آقای نادری ۱۴ سال پنهانی فرش می‌بافت، ما هم پنهانی این فیلم را می‌ساختیم. با هیچ‌کس هم در این مورد صحبت نکرده بودیم و اطرافیانمان دائم می‌پرسیدند چرا شما فیلم بعدی را نمی‌سازید. از طرفی موضوع و حواشی آن خیلی به ما اجازه نمی‌داد که چیدمان کنیم. یکی‌ دو جلسه فیلم‌بردار آوردم، اما دیدم شدنی نیست. در وضعیتی که خیلی جاها بحث و تنش سیاسی بود، امکان هماهنگی و برنامه‌ریزی وجود نداشت. خیلی از دوستان فیلم‌بردارم هم‌زمان سر پروژه‌های دیگر بودند و غیر از این‌ها به فیلم‌برداری دیگری هم اعتماد نداشتم. یک‌بار با فیلم‌بردار دیگری کار کردم، اما حال‌وهوایی که می‌خواستم، به وجود نیامد. با توجه به این‌که همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتاد و غیرقابل پیش‌بینی بود، احساس کردم عقب مانده‌ایم و خیلی چیزها را داریم از دست می‌دهیم. بعد با مریم فکر کردیم بهترین کار این است که خودمان فیلم‌برداری کنیم.

مقدم: فهمیدیم که هر سوژه‌ای یک نوع فرم طلب می‌کند. این سوژه، فرم چیده‌شده سینمایی طلب نمی‌کرد. باید نگاه جست‌وجوگر در آن وجود می‌داشت.

صناعیها: با نگاه جست‌وجوگری که می‌خواستیم همه چیز را در لحظه، کامل و البته چیده‌نشده ثبت کنیم، چیدمان و قاب‌بندی آن‌قدر اهمیت نداشت، همان‌طور که مدل دوربین و لنز. همیشه موضوع، فرم خودش را مشخص می‌کند.

صدا را هم خودتان ضبط کردید؟

صناعیها: بله، با هاش‌اف. غیر از جلساتی که خیلی پرشور بودند و صدا زیاد بود که مجبور بودم به دوست صدابرداری بگویم با بوم برایمان صدا ضبط کند. خلاصه تصمیم گرفتیم اگر حتی فیلم‌برداری خودمان دارای ضعف‌هایی باشد، اما ثبت لحظه‌ای وقایع را فدای کادر قشنگ و تروتمیز نکنیم.

مقدم: حتی جاهایی که در ماشین بودیم، هاش‌اف هم در کار نبود و فقط از میکروفون دوربین استفاده کردیم. نمی‌توانستیم به دکتر منافی بگوییم اجازه بده هاش‌اف وصل کنیم، بعد صحبت کنید.

صناعیها: وقتی دکتر منافی داخل ماشین نشست و دوربینم را از زیر بغلم درآوردم و برای فیلم‌برداری اجازه گرفتم، کلی به من تکه انداختند که از کجا آمده‌ای؟ از بی‌بی‌سی یا وی‌اواِی؟

آقای نادری به دکتر منافی نگفته بود شما در حال ساخت فیلم هستید؟

صناعیها: نه، نگفته بود. وقتی سوار ماشین شدند، دوربین را روشن کردم که این حرف‌ها زده شد. بعد یک لحظه کات دادم و برایشان توضیح دادم و سپس باقی فیلم را گرفتیم. دوستانی که در ارشاد فیلم را بازبینی می‌کردند، می‌گفتند تا به حال فیلمی سیاسی- اجتماعی مانند این ندیده بودیم که این‌قدر صراحت بیان داشته باشد و همه راحت حرفشان را بزنند. وقتی قرار باشد خودمان را سانسور نکنیم و حرفمان را بزنیم، به نظر من اهمیت در این است که اتفاقات و روایات کامل ضبط شود و در اولویت قرار بگیرد. در فیلم «احتمال باران اسیدی» به تک‌تک فریم‌ها به لحاظ استاتیک فکر شده بود و شاعرانگی و مینی‌مالیسم به بهترین نحو در تمام پلان‌ها رعایت شده بود. پس من بلدم این کار را به‌خوبی انجام بدهم. اما در چنین مستندی نیامدم بگویم من بلدم قشنگ قاب ببندم، رسالتم این است که در دل جمع بروم.

مقدم: این موضوعی نبود که بخواهیم برایش فضا را شاعرانه یا اگزوتیک کنیم.

منبع: ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 57530 و در روز جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت 22:24:03
2024 copyright.