مواجهه با «آذر» در فیلم «من» حسی دوگانه ایجاد میکند، دچار تردید میشوی که او را دوست داشته باشی یا سری به تاسف تکان دهی که «وای عجب دختری!» اما سرانجام لااقل بهزعم خود من با هر متر و معیاری هم که او را محک بزنیم، نمیتوانیم دوستش نداشته باشیم، هرچند خلاف جهت آب شنا میکند، اما اینکه چطور میشود یک آنارشیست به تمام معنا را دوست داشت به هنر کسی برمیگردد که خودش هم ناآرامی است به دنبال آرامش. تصویر لیلا میگفت برای این نقش اشتباهم!
به گزارش سینما سینما ،سهیل بیرقی خالق شخصیت «آذر» جوانی است خوشذوق و حرفهای که با نگاه متفاوتی که به جهان پیرامونش دارد، تمامقد پای فیلم و البته کاستیهایش ایستاده و از آن دفاع میکند. «من» داستان زنی است به نام آذر؛ زنی قانونگریز، باهوش، خودرأی و جدی که خلاف میکند و اتفاقا در تمام خلافهایش هم موفق است. او الگوهای اخلاقی رایج را میشکند، دست به کارهایی مثل شرخری، قاچاق انسان، تلکه کردن، دور زدن قانون و… میزند، اما به کسی باج نمیدهد. با بیرقی درباره «من» که با وجود تم خاصش توجهات زیادی را به خود جلب کرده، گفتوگو کردهایم که البته طولانیتر از این حرفها بود و به خاطر کم بودن جا خیلی از آنها بیرون ماند.
شروع و هسته اولیه فیلم متفاوت و ساختارشکن «من» از کجا و چطور در ذهن شما شکل گرفت؟
عصر یک روز جمعه بود و من در سینمای حرفهای در بخش برنامهریزی کار میکردم. آن روز احساس کردم هر چقدر هم در این سینما با قراردادهای عالی کار کنم، اما در نهایت چیزی به عنوان یک اثر به نام خودم ثبت نمیشود. بنابراین فکر کردم باید فیلم بسازم، اما اینکه فیلمی که ساختم متفاوت است! خب شاید به این دلیل است که خودم هم متفاوت هستم و این شخصیت فردی، ناخودآگاه در فیلمم هم تاثیر گذاشته. راستش را بخواهید اصلا طراحی نکردم که فیلمم را چطور و چگونه بسازم و ایده این فیلم در ذهن من به شکلی کاملا شهودی شکل میگرفت و انگار بخشی از خودم را در این سوژه میدیدم.
یعنی خودتان هم انسان ناآرامی هستید؟
بله، خیلی.
ژانر پلیسی و کارآگاهی چطور وارد داستان شد؟
آذر (شخصیت اصلی داستان) تنهاست و تنهایی بدبینی میآورد. آذر هم پارانوئید است؛ یعنی بدبینی افراطی. طوریکه در پیادهرو با تردید راه میرود و مدام به اطرافش نگاه میکند و… به نوعی من خیلی اتفاقی در اواسط فیلمنامه دیدم که فیلمنامه ناخودآگاه به سمت ژانر پلیسی میرود. در صورتیکه هیچکدام از مولفههای ژانر پلیسی را نداشت.
آدمی با تناقضات شخصیتی آذر یکجا ممکن است مثل یک دختر آرام موسیقی تدریس کند و یکجا درست مثل یک دلال تمامعیار دست به کلاهبرداری بزند. قطعا کارهای ناهمگونی که این آدم انجام میدهد، ریشه در عواملی مثل فقر اقتصادی، تحقیر اجتماعی، خانواده و… دارد، اما به نظرتان شما به عنوان یک هنرمند که وظیفهاش آسیبشناسی است، با پررنگ نشان دادن وجه معصومانه این آدم او را تا حدی در رفتار آنارشیستش محق جلوه ندادهاید؟
کاملا این کار را کردم، چون حق با اوست، چون از همه باهوشتر، نخبهتر، باعرضهتر و… است و جامعه او را طرد کرده. او انتقام تواناییهایش را از آدمهای بیاستعداد اطرافش میگیرد و میشود یک آنارشیست؛ یعنی جامعه او را با استعدادهای فروخوردهای که دارد، به سمت یک آنارشیست هل میدهد. او میداند در چه جامعهای زندگی میکند و با علم به اینکه اتفاقا روزی دستش رو میشود، میماند و مبارزه میکند، چون آدم فرار نیست. در آذر یک حس رابینهودی و کمک به مردم وجود دارد. درواقع او را به سمت خشونتطلبی پیش بردند، اما او دوستداشتنی است، چون کار مردم را راه میاندازد. به عنوان مثال در مورد خودم میگویم، اگر شرایط فیلمسازی برایم به عنوان فیلمساز جوانی که دوست دارد در کشورش کار کند، مهیا نشود، من هم میشوم یک آنارشیست و اگر نهادهای ذیربط با من با لبخند مهربانتری برخورد کنند، حس امنیت بیشتری میکنم و همه چیز خیلی بهتر و آرامتر جلو میرود. اتفاقا در این صورت است که فیلمهای جسورتر و بهتری میسازم و مردم شبکههای ماهوارهای را کنار میگذارند و به تماشای فیلمهای خودمان میپردازند.
با تمام این تفاسیر بعضیها معتقدند در این فیلم به یک آدم بزهکار حق دادهاید!
به هیچ وجه. من به عنوان یک فیلمساز اصلا وظیفه ندارم به کسی حق بدهم یا ندهم. من فقط در مورد زندگی کسی که خلاف جریان رایج جامعه میرود فیلم ساختم، همین.
خودتان این شخصیتها را چقدر از نزدیک میشناسید؟
من آذر را از یک نمونه مستند برنداشتم، اما این مدل زن را که علیه وجاهت یک زن، آبرو، قضاوت، خوشنامی و… حرکت میکند خیلی خوب میشناسم. آذر تنهایی خودش را پذیرفته. او کاری به کار کسی ندارد و فقط دیگران را به دلیل نبوغی که دارد به خودش نیازمند میکند. هیچ شادی و ذوقی در زندگی او وجود ندارد و این کارها را انجام میدهد تا از تنهایی بیرون بیاید.
شاید بتوان گفت خواستید علت اصلی بروز هر مشکل و اتفاقی را دوری از کانون خانواده نشان دهید؟
کاملا همینطور است و این مساله هنگام نگارش در ناخودآگاه من بود. همیشه دغدغه خانواده را دارم و دقیقا متوجه فرق بین کسانی که با خانواده زندگی میکنند با کسانیکه تنهایند هستم.
نظر خانواده خودتان راجع به فیلم چه بود؟
برای خانوادهام خیلی خوشحالکننده بود که یکی از آنها فیلم ساخته، اما در عین حال نگرانی را در چشمانشان میدیدم، چون از آن طرف برایشان ناراحتکننده بود که در ذهن من چه میگذرد که ماحصلش شده این فیلم، اما به هر حال با اینکه از آنها دورم، ولی به شکل خودشان تشویقم کردند.
کلا به نظرم شخصیتهای فیلمتان دارای شناسنامه و هویتی مستقلاند. از بهنوش بختیاری که نقش یک خانم متدین را دارد تا امیر جدیدی که نقش یک هنرمند زیرزمینی را بازی میکند. چطور به این شخصیتپردازی دقیق رسیدید؟
من به آدمها خیلی دقت میکنم و همین دقت در نوشتن به کارم میآید. هر آدمی برای من مثل یک سرزمین ناشناخته است و به همین خاطر است که اتفاقا همیشه در روابطم با آدمها به مشکل برمیخوردم، چون بعد از مدتی که میشناسمشان تصویری که در ابتدا از آنها داشتم، فرو میریزد. شخصیتهای «من» باورپذیرند و همه ما در زندگی روزمرهمان آنها را دیدهایم و میشناسیم.
به نوعی شخصیتهای خاکستریای که فصل مشترک همهشان تنهایی است و اینطور میشود که نام فیلمتان میشود «من»!
تمام اینها از خودم میآید. خودم هم تنهام. همین تنهایی باعث شد من ریسک کنم و حتی به قیمت از دست دادن خیلی چیزها این فیلم را بسازم. الان اما راضیام، چون حتی کسانیکه فیلم را دوست نداشتند، شخصیتپردازی «آذر» را میپسندند و این یک برد است. من به قهرمانان سینمای ایران «آذر» را اضافه کردم. مردم ما خیالپردازی در فیلم یا سریال را دوست دارند، اما ما به عنوان فیلمساز خیلی وقت است که به این علاقه توجهی نمیکنیم.
فکر میکنید دلیل این بیتوجهی فیلمسازان چیست؟
ترس. نمیدانم چرا آدمها از هرگونه کلیشهشکنی و حرکت علیه جریان رایج فیلمسازی میترسند! شاید ترس از عدم بازگشت سرمایه در گیشه را دارند که آن هم اگر فیلم را با اعتقاد بسازند، حتما این اتفاق میافتد. همانطور که برای خودم یا «اژدها وارد میشود» مانی حقیقی یا خیلی از فیلمهای دیگر افتاد. من فریم به فریم فیلمم را با تمام باورها، کینهها، اعتقادات و… خودم ساختم و درواقع در «من» تمام من نهفته است.
از شرایط اکرانتان راضی هستید؟
از مردمی که پشت فیلمم ایستادند راضیام و افتخار میکنم که مردم از فیلمم حمایت میکنند، چون مطمئن باشید اگر غیر از این بود، نابود میشدم. ادامه حیات من، تهیهکننده و… منوط به فروش فیلم بود که خوشبختانه با وجود عدم برخورداری از تبلیغات محیطی، بیلبورد، بلیت ارگانی و… نهتنها فروخت، از هفته دومی که اکران شد به سوددهی هم رسید و حتی در کنار «فروشنده» تنها فیلمی بود که بسیار کم افت کرد.
با توجه به بازتابهایی که تاکنون دریافت کردهاید، اگر الان بخواهید دوباره این فیلم را بسازید چه تغییرهایی در آن میدهید؟
به نظرم جاهایی از فیلمم (مثل انگیزههای آذر برای کارهایی که میکند و…) برای تماشاگر عام گنگ است و اگر بخواهم الان دوباره آن را بسازم، کمی واضحتر و گویاتر فیلم را میساختم که همه فهمتر شود.
برای فیلم بعدیتان چه برنامهای دارید؟
این روزها برای فیلم بعدیام در راهروهای وزارت ارشاد میدوم و الان حدود دو ماه است که در نوبت پروانه ساخت هستم. آن فیلم هم اتفاقا داستان زنی است که کارهای به مراتب عجیبتری نسبت به آذر انجام میدهد.
درباره کارگردان
سهیل بیرقی متولد ۶۲ و فارغالتحصیل رشته مهندسی صنایع است. بیرقی تاکنون در بیش از ۳۰ پروژه سینمایی کار کرده که از آنها میتوان به سابقه دستیار کارگردانی و مدیر برنامهریزی در فیلمهای «اسب حیوان نجیبی است»، «کیفر»، «تردید»، «بیخود و بیجهت»، «استراحت مطلق»، «زندگی با چشمان بسته»، «هر شب تنهایی» و «من دیهگو مارادونا هستم» اشاره کرد. او همچنین تئاتر «چاله» را در سال ۹۱نوشته و کارگردانی کرده و فیلم کوتاه «تعطیل» را هم ساخته است.
لیلا درستترین بود
برای نقش آذر نمیخواستم انتخابی را که همه برای این نقش دارند، داشته باشم. لیلا خودش هم وقتی فیلمنامه را خواند، نقش را خیلی دوست داشت، اما میگفت من برای این نقش اشتباه هستم و من به او گفتم اتفاقا شما درستترینی. برای من جذابترین بخش این فیلم کار با لیلا حاتمی بود، چون با او راحت بودم و در نهایت توانستیم هر دو با هم آذر را خلق کنیم.
منبع: چام جم ـ ساناز قنبری