«خواب ابراهیم» از انگشتشمار آثاری است که برخلاف سنت رایج، به جای ثبت خام تصاویر پشت صحنه یک اثر سینمایی، تلاش کرده با انتخاب قالب مستند اثری ماندگار خلق کند.
سینماسینما، علیاصغر کشانی: محمود کریمی که با کارگردانی بخش مستند و گزارش برنامه خندوانه شناخته شد، پس از تجربههای متنوع در عرصه سینمای مستند فرصت تولید مستندی درباره فیلم پُر پروداکشن «چ» ساخته ابراهیم حاتمیکیا را یافت. او که به گفته خودش، در این اثر بیش از هرچیز بر جنبههایی از رویا و تخیلات حاتمیکیا متمرکز است، تلاش کرد زوایای دیدهنشدهای از فیلم و کارگردانش را به ثبت برساند.
شما مستندهای مختلفی ساختهاید، علاقهتان به مستند از کجا آمد و تا الان دنبال طرح چه مضامینی بودید؟
سینمای مستند هیجانانگیز است، به شرطی که به تکرار نیفتد. من ناخواسته وارد سینمای مستند شدم. اول با مستند صنعتی از اواخر دهه ۷۰ شروع کردم و بعد سراغ گونههای دیگر رفتم. به نظرم درام در فیلم مستند خیلی متفاوت است. در فیلم مستند باید جای درست و زاویه خوب را پیدا کرد. با مونتاژ درست درام ایجاد میشود و تفاوتش با داستانی در همین چیزهاست. مستند بلند سه اپیزودی «ایرانی/آمریکایی» اولین تجربه من بود درباره اشتراک دغدغههای یک ایرانی بزرگشده در آمریکا و یک ایرانی بزرگشده در ایران. آنجا هم سعی کردم فرم نویی داشته باشم. مستند بعدیام به نام «عزت» درباره روز تولد و بزرگداشت استاد انتظامی است که از قاعده متداول مصاحبه پرهیز کردم و به یک حس خاص رسیدم. مستند بعدیام «زمان به وقت موسیو ستبون» هم درباره عکاسی فرانسوی بود که از نزدیک روزهای انقلاب را ثبت کرده بود. او بعد از سالها به ایران میآید و با ایرانی متفاوت روبهرو میشود. مستند «میزبان» را هم در عراق ساختم.
چرا در تیتراژ مستند «خواب ابراهیم» نوشته میشود این نه یک مستند است نه یک فیلم داستانی، این یک خواب است؟
میخواستم از ابتدا خودم را به رویاپردازیهای ابراهیم حاتمیکیا نزدیک کنم. میخواستم تماشاچی هم خودش را رها کند، با فیلم همراه شود و فرض را بر این بگیرد که دارد خواب و رویا میبیند.
شما وارد یک پروژه در حال تولید شدید، چقدر امکان دخل و تصرف داشتید؟
هیچ امکانی برای دخل و تصرف نداشتم. قرارم این بود که مستندی از روند تولید «چ» بسازم، اما با وجود یک لشکر عریض و طویل، هیچچیز در اختیارم نبود. درحقیقت چیزی برای من آماده و چیده نشده بود و من باید خودم دنبال زاویه میگشتم و لحظاتی را پیدا میکردم که من را به ایدهای که میخواستم، برساند و این سخت بود.
شما بارها از خلوت حاتمیکیا و از نزدیکترین حرفهای او با عواملش تصویر گرفتید، چطور به توافق رسیده بودید که کجاها باشید، کجاها نباشید؟
دستم باز بود تا اجازه حضور در همه جا را داشته باشم، اما اجازه دخل و تصرف در چیزی را نداشتم. آنها کارشان را میکردند و من هم کارم را میکردم. برای همین هیچ نمایشی در فیلم اتفاق نیفتاده است.
در اتاق گریم چطور، دوربین مستقیم روبهروی آدمهاست و همه جوره حرف میزنند، به کسی نگفتید تو بنشین، تو بیا، تو برو؟
نه، آنجا هم من فقط دوربین را کاشتم. دوربین عین اتفاقات معمولی را که در آنجا میافتد، ضبط میکند. سکانس اتاق گریم طی ۱۰ روز فیلمبرداری شد. من فقط از آقای میرکیانی اجازه گرفتم دوربینم آنجا روشن باشد. بعضی زمانها خودم هم آنجا حضور نداشتم، چون میخواستم خود عوامل آنجا راحت باشند. بازیگرها هم میدانستند دوربین در حال ضبط است و خب طبیعی بود که خیلی چیزها هم از دستشان درمیرفت و میگفتند.
در نمای لانگشاتی که از محیط وسیع در حال ساخت در بیابان میبینیم هم همین کار را کردهاید. دوربین با نمای ثابت شبانهروز تصویر گرفته، منظور سکانسی است که با دور تند اجرا میشود؟
ساخت آن دکور حدود یک ماه طول کشید و ما هم دوربینمان را در یک زاویه مشرف به محیط کار گذاشتیم و فیلم گرفتیم.
برای همین فکر کنم خیلی راش در اختیار داشتهاید، درست است؟
نزدیک به چهار ترابایت راش شد. ما از دوره پیشتولید یعنی چهار ماه قبل از شوتینگ مشغول ضبط شدیم. و تا یک سال بعد از پایان فیلمبرداری هم به صورت پراکنده که پست پروداکشن انجام میشد، ضبط میکردیم. برای همین حجم خیلی زیادی از راش به دست آمد.
ساختار مشخصی از اول داشتید که چه کار میخواهید بکنید، یا همینطور راش میگرفتید و میگفتید بگیریم ببینم این راشها را روی میز تدوین چه میشود کرد؟
نه، من سالها بود که مستند میساختم و میدانستم اگر اینطور بروم سمت موضوع، یعنی همینطور تصویر بگیرم تا ببینم سر تدوین چه میشود، روزگارم سیاه است. برای همین از اول در دوره پیشتولید میدانستم اسم فیلم «خواب ابراهیم» است و من میخواهم از این زاویه به آن نزدیک شوم. خطوط کلی کار دستم بود و باقی ماجرا هم این بود که عین شکارچی با دوربین تصویر میگرفتم که صحنههایی را که به ایده من کمک کند، شکار کنم.
شما خودتان فیلمهای پشت صحنه هم میبینید؟ کار دیگران در این زمینه را دنبال میکنید؟
من به واسطه نزدیکیام به سینما از نوجوانی همیشه فیلمهای پشت صحنه برایم مسئله بود. برای من سوال بود که این فیلمها برای چه مخاطبی ساخته میشود. چون در اغلب فیلمهای سینمایی، تله فیلم و حتی فیلمهای کوتاه سِمتِ فیلمبردار پشت صحنه در عنوانبندی میآمد. برای همین همیشه برای من سوال بود که چرا این موضوع هـیچوقت به جز این اواخر که فیلمها به نمایش خانگی آمد و بهعنوان یک گزینه روی فیلمها قرار گرفت، آنچنانکه باید، جایگاهی نداشت. البته پشت صحنه همیشه برای مردم جذاب است. من فکر میکردم که ما از این فرصت خوب استفاده نمیکنیم. هم آن بخش که کارکرد فنی و آموزشی برای بچههای سینما دارد و هم آن بخش که مردم توقع دارند و از آن لذت میبرند. با تجربههای قبلی هم که در ارتباط بودم، میدیدم این فیلمها ضبط و درنهایت انبار میشود. دفاتر فیلمسازی اغلب در انبارشان کلی فیلمهای ویاچاس و هایایت داشتند که هیچوقت به مونتاژ نمیرسید. زمان ضبط پشت صحنه یک شور و حالی سر صحنه بود و یک نفر با دوربین میچرخید و عوامل برایش دست تکان میدادند، یا حرف و لبخند میزدند، اما همه این تصاویر همیشه در حد راش میماند.
کار جدی در این زمینه ندیده بودید؟
جدیترین کاری که قبل از پروژه خودم دیده بودم، پشت صحنه فیلم «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی کار شاهد احمدلو بود. همین که یک فیلم بود، سروته داشت و شاهد برای کارش ارزش قائل شده بود را میتوان بهعنوان کاری جدی یاد کرد. فیلمهای «رنگ خدا» و «روبان قرمز» که آقای مددی تصاویر پشت صحنهاش را گرفته بود هم همین ویژگی را داشت. بااینحال ندیدم کسی خیلی در این رابطه جدی به این موضوع نگاه کند. این همیشه برای من دغدغه بود، من حتی ایده بزرگتری داشتم و معتقد بودم همین مستندهای پشت صحنه میتواند در جاهایی یکسان شود، مثل بخش جنبی جشنوارهها بهعنوان فیلمهایی که هم جذاب و هم آموزشدهنده هستند.
همکاری و پیوستن تو به پروژه «چ» برای تصویربرداری پشت صحنه پیشنهاد چه کسی بود؟
وقتی من با برنامه پارک ملت آقای محمدرضا شهیدی فرد همکاری میکردم، آقای مهدی کریمی و ابراهیم حاتمی کیا پیشنهاد گرفتن تصاویر پشت صحنه «چ» را به من دادند. من ابتدا قبول نکردم و گفتم الان پشت صحنه گرفتن برای من جذابیتی ندارد، ولی وقتی از من خواستند مستندی از این فضا بسازم، قبول کردم و چون بخشی از علاقهام ساخت مستند بود، از این فرصت استفاده کردم.
شروع پروژه «چ» از کجا و بهطور مشخص از چه هنگامی بود؟
برادرم، مهدی کریمی، در شرکت وراهنر چند تجربه تولیدی با آقای حاتمیکیا داشتند. «چ» سومین تجربه فیلم سینمایی بلند آنها بود. سالها پیش از ساخت «چ» درباره زندگی شهید چمران یک پروژه تحقیقاتی به مدیریت آقای حاتمیکیا در وراهنر راه افتاد. من هم در آن پروژه از هفت، هشت سال پیش دخیل بودم و بعد که شنیدم قرار شده فیلم سینمایی در این رابطه ساخته شود، من به پروژه «چ» پیوستم.
با ابراهیم حاتمیکیا به واسطه برادرتان مهدی کریمی آشنا شدید؟
برادرم آشنایی طولانیمدتی با حاتمیکیا داشت، او سر صحنه «دیدهبان» بهعنوان خبرنگار رفته بود و رفاقت ایشان با آقای حاتمیکیا از خیلی سالها پیش شروع شده بود. اما آغاز همکاری حرفهای آنها از «آژانس شیشهای» شروع شد که تهیهکننده آن آقای کریمی و کارگردانی آن به عهده آقای حاتمیکیا بود. بههرحال ایشان با برادر من همکار بودند و من هم حتی قبل از «آژانس شیشهای» در دفتر او را میدیدم و در کنارشان بودم. یادم است قبل از پروژه «چ»، قرار شده بود من کارگردان مستندی با ایده آقای حاتمیکیا درباره شهدای جنگ ایران و عراق باشم. ولی آن پروژه به نتیجه نرسید تا زمانی که قرار شد «چ» ساخته شود.
یادتان است اولین فیلم که از حاتمیکیا دیدید، کدام فیلم او بود؟
فیلم «مهاجر» بود. آن فیلم را با برادرم در سینما پیوند دیدم.
کدام فیلمش را بیشتر دوست دارید؟
اولین فیلمش «دیدهبان» و همینطور «روبان قرمز» جزو فیلمهای مورد علاقهام است. من همه فیلمهای او را دیده و کارهایش را دنبال کردهام. علت علاقهام به این دو فیلم این است که «دیدهبان» خیلی فیلمنامه محکم و خوبی دارد، در عین سادگی بسیار عمیق و پیچیده است. «روبان قرمز» هم نمونه موفق سینمای هنری و فرمگراست و کارگردان از پس یک وضعیت سه نفره خیلی هنرمندانه برمیآید.
به نظرت فیلمهای پشت صحنه قرار است چه چیزهایی را به مخاطب منتقل کند؟
به نظرم رویکرد اصلی فیلمهای پشت صحنه آنچنانکه در دنیا متداول است، این است که تماشاچی مشتاق را که همیشه دوست دارد بداند آن پشت چه خبر است و آدمهای مشهور در حالتهای عادیشان چه شکلی هستند و این فیلمها چطور ساخته میشوند، آگاه کند. این موضوع همیشه برای مردم جذاب بوده و هست. این کارکرد بیشتر برای مخاطب عام است، درحالیکه این فیلمها به علاقهمندان تخصصی فیلم، چه خارجی و چه داخلی، تجربههای بکری آموزش میدهند.
یک جایی در مستند، حاتمیکیا میگوید: «بریم تو این فیلمه تا قدهامون بلندتر شه!» به نظرت این فیلمها وظیفه دارند حرفهای نشنیده عوامل را به ما منتقل کنند و شناخت مخاطب را از فیلم و دنیای ذهنی کارگردان بیشتر کنند؟ اصلا به نظرت فیلم شما شناخت ما را از حاتمیکیا و فیلم «چ» بیشتر کرده است؟
این چیزی که تو میگویی، در این مستند ناخودآگاه دارد اتفاق میافتد. اما من به دنبال طرح این موضوع نبودم. من سالها پیش دغدغهای داشتم که بخشی از آن را در پایاننامه دانشگاهیام انعکاس دادم. عنوان پایاننامهام «جستاری در سیر و مکاشفه هنرمند حین خلق اثر ادبی» بود. درحقیقت دغدغه من این بود که خود هنرمند بهعنوان اولین کسی که با ایده و جهان ماجرا و شخصیتها مواجه میشود، از خلق اثر چه عایدش میشود و چه چیزی را تجربه میکند. در مستند «خواب ابراهیم» میخواستم همچین حسی را برای مخاطب ایجاد کنم تا همراه با خالق فیلم حس شکلگیری ذره ذره یک فیلم را به دست بیاورد. چون طبیعتا به ابزار حداقلی خودم محدود بودم و اجازه دخل و تصرفی نداشتم. برای خودم چالشی شده بود که جذاب بود.
شیوه مستند «خواب ابراهیم» یک شیوه مستقیم و مشاهدهگر است. فکر نمیکنی این باعث شده گستره مخاطب تو محدود شود به مخاطبی که باید از قبل بداند حاتمیکیا کیست، فیلمهای حاتمیکیا را بشناسد، جایگاه و ماجرای فیلم «چ» را بداند و به واسطه اینکه هیچ لیبلی برای معرفی آدمها دیده نمیشود، باید از همه عوامل فیلم شناخت داشته باشد. بداند اینجا ایران است، این فیلم اثری در زمینه سینمای جنگی یا دفاع مقدس در ایران است و از اینجور چیزها… فکر میکنم پیشفرضت این بود که مخاطبت صرفا ایرانی است و همه این چیزها را میداند. درست است؟
من خیلی سعی کردم در این مستند تصویری حرفم را بزنم. حتی اوایل فیلم به غیر از نامهای که در ابتدا آقای حاتمیکیا میخواند، اگر یادتان باشد، تا یک جاهایی فیلم با سکوت، تصویر، افکت و موسیقی پیش میرود. سعی کردم تا حد امکان تصویر پیشبرنده باشد. من تجربه این را که یک آدم غیرایرانی این فیلم را ببیند و نظرش را بگوید، هنوز نداشتهام تا ببینم چیزی دستگیرش شده یا نه. اما ساختار من برای این فیلم اینگونه طراحی شد: ما آدمی داریم که از ابتدا مشخص میشود فیلمساز و شخصیت اصلی ماست و ما داریم در کنارش تصویرسازی میکنیم. زبان فیلم من نیاز به ترجمه ندارد. منظورم از ترجمه این است که این آدمها شناختهشده باشند، یا معرفی شوند برای اینکه بشود با آنها ارتباط برقرار کرد. مستندم را پیش از اکران «چ» به چندین نفر از دوستانم که به سوادشان اطمینان داشتم، نشان دادم. آنها هنوز «چ» را ندیده بودند و جالب اینجاست حس عدم ارتباط با این مستند را نداشتند. یعنی ندیدن فیلم «چ» باعث نمیشود این فیلم کارکردش را از دست بدهد، چون اصلا این مستند از یک زاویه دیگر دارد به ماجرا میپردازد. در «خواب ابراهیم» کارگردانی را میبینیم که دارد تلاش میکند فیلمی بسازد و ما داریم به حال و احوالش نزدیک میشویم و اینکه چه بر سرش میآید. خب من هم سعی کردم آنقدر که از دستم برمیآمد، به او نزدیک شوم.
ساختار مستند «خواب ابراهیم» جلو رفتن تدریجی برای تولید یک فیلم از زمان پیشتولید تا آستانه اولین روز فیلمبرداری است و شما برای این فرایند یکسری سکانس معروف از فیلم را انتخاب کردید، مثل سکانس برخورد بالگرد برای طرح جلوههای ویژه، دیدار چمران با رهبر کردها برای طرح مسئله نورپردازی، سکانس خداحافظی چمران با خانوادهاش برای پرداختن بیشتر به موسیقی و… چرا این ساختار را انتخاب کردید؛ ساختاری که با یک نامه شروع میشود و بخش معرفیاش با موسیقی و بیدیالوگ پیش میرود و بعد جلسات تمرین با بازیگران و بعد تماشاچی یکی یکی با گروه تولید از ساخت موسیقی و گریم و صدا گرفته تا طراحی صحنه و لباس و جلوههای ویژه آشنا میشویم.
این ساختار چه ویژگیای داشت؟ چرا ساختارهای دیگری را انتخاب نکردید؟ مثلا ساختاری که در آن بازیگران هر کدام درباره برداشتشان از نقش و ارتباطشان با فیلم حرف میزدند تا برای جذابتر شدن شناخت بیشتری از بازیگران و دنیای آنها پیدا میکردیم، مثل بخش اتاق گریم که تا حدودی در مورد دو سه بازیگر سعی کردید این کار را بکنید. یا چرا در فرم روایی شما لحظاتی از دیگر فیلمهای حاتمیکیا که به درونمایه شخصیت و حالوهوای «چ» نزدیک باشد، یا سکانسهایی از پشت صحنه دیگر فیلمهای حاتمیکیا خبری نیست. اصلا به ساختارهای دیگری هم فکر کردید؟
نمیدانم آنقدر دانسته این کار را کرده باشم که دانسته بتوانم دلایلش را به تو بگویم. اما چیزی که درنهایت بهنظرم میآید، این بود که خیلی سعی داشتم در این مستند هیچکسی به غیر از کارگردان بهعنوان خالق فیلم برجسته نشود. کسی که مستند «خواب ابراهیم» را ببیند، متوجه میشود که کسی بهغیر از ابراهیم حاتمیکیا بیشتر دیده نمیشود و این هدف من بود. در صورتی که فیلم این استعداد و آمادگی را داشت که من را به سمت بازیگرانی که هر کدام شهرت خودشان را دارند، بکشاند، یا به سمت مسئولان بخش فنی که اغلب آدمهای مشهور و حرفهای بودند. اما هدف من این بود که چیزی ایده اصلیام را تحتالشعاع قرار ندهد. و از این طرف هم همه آنها، از صداگذار و فیلمبردار گرفته تا آهنگساز و بازیگران را ابزاری برای خلق ایده کارگردان میدانستم. در مورد اینکه میگویی چرا از لحظاتی از فیلمهای قبلی او استفاده نکردم، باید بگویم موضوع من فقط همین پروژه بود. من داشتم ایده هنرمندی را که داشت اثری را خلق میکرد، میساختم و اصلا به ذهنم نرسید که استفاده از آن پلانها یا فیلمهای قبلی میتواند کمکی به این ایده بکند یا نه. حتی از هیچ جای فیلم از پلانهای اصلی استفاده نشده و برای همین هم حس نکردم به آنها نیاز دارم. اگر نیازی احساس میکردم، حتما سراغشان میرفتم.
خیلی هم تلاش کردید از تکنیکهای سینمایی مثل سوپرایمپوز، فست موشن، اسلوموشن و… استفاده کنید. به نظرم این خیلی کمک کرده فیلم به سینما نزدیک شود؟
من سکانس به سکانس سعی کردم هر سکانس ایده مجزا به خودش را داشته باشد و در خدمت ایده اصلی باشد. نمیخواستم تکنیکها به رخ کشیده شود و تلاش کردم همه چیز فقط در خدمت درونمایه فیلم باشد.
در سکانس خداحافظی چمران و خانوادهاش یک آهنگ عربی پخش میشود، چرا از میان آهنگها این آهنگ انتخاب شد؟
برای شکستن فضا و بازسازی فضای لبنان در ایران بود، چیزی شبیه به والس عربی، منتها خیلی به خوانندهاش تعلق خاطری نداشتم.
شما برای مستند «خواب ابراهیم» بههرحال به حاتمیکیا بیشتر از گذشته نزدیک شدید و ساعتهای زیادی با او بودید. شناختت از این کارگردان سینمای ایران نسبت به گذشته بیشتر شد؟
ببین، من در عین این که به نظر میآمد در خیلی جاها بسیار به او نزدیک هستم، اما یک قراری با خودم گذاشته بودم که خلوت او را به هم نریزم و کاری نکنم که حواس او به من پرت شود. او داشت فیلمش را میساخت، من هم داشتم مستندم را میساختم. یعنی او داشت یک پروژه چند میلیاردی میساخت و من داشتم یک پروژه چند میلیارد و چند صد تومانی میساختم. (خنده) همه آن لشکر درحقیقت همه عوامل و عناصر فیلم من هم بودند. قرار من این بود که آرامشی را به هم نریزم تا به این واسطه خودم را از این حضور محروم نکنم. باید از او تشکر کنم که خیلی جاها، بهخصوص در شلوغیها اجازه داده اچافام را به او وصل کنم و بینابین گروه باشم. او هم جزو معدود کارگردانانی است که با کسی در این مسائل کنار نمی آید و جزو کارگردانانی است که حریمی برای خود میسازد و اجازه ورود به دیگران را نمیدهند، ولی من کاملا آزاد و راحت بودم. میخواستم از این فرصتی که به من داده شده، استفاده کنم نه سوءاستفاده! خیلی چیزها را هم ممکن بود دوستان به من پیشنهاد بدهند، مثل تصویر گرفتن از حواشی کار و اتفاقات پیشبینینشده که همه اینها میتوانست مرا فریب دهد و فیلمم را به سمت و سویی که نمیپسندیدم، ببرد. اما چون از پیش از شوتینگ ایدهام مشخص بود، همه سعیام در ضبط تصاویری بود که میتوانست ایده خواب را برای من ایجاد کند.
به نظرت حاتمیکیا تغییر کرده، یا همان آدم قبلی است؟
من پیش از این آنقدر او را نمیشناختم. بعد از این مستند هم آنقدر با او رفاقت نکردم که بدانم قبلا او چگونه بود و الان چگونه شده است.
از شنیدهها چطور؟
اظهار نظری نمیکنم؛ نه به این معنی که چیزی میدانم که باید بگویم. بههرحال آدمها در کنار هم به یک شناخت و دریافتی از هم میرسند، اما این تجربه شخصی است و خیلی گفتنی نیست.
فیلمهایش چطور، به نظرت فیلمهایش هم تغییر کرده؟
همه تغییر کردهایم، ایشان هم دورههای فراز و فرود داشته. من نه منتقدم، نه در قد و قوارهایام که بخواهم ایشان را نقد کنم. من فقط میتوانم فیلمهای ایشان را دوست داشته باشم، یا نداشته باشم و اظهار نظرم خیلی درونی و شخصی است و به درد کسی نمیخورد.
«خواب ابراهیم» با سوار شدن ابراهیم حاتمیکیا روی موتورسیکلت و حرکت او برای فیلمبرداری روز اول فیلم «چ» پایان مییابد. یادم است بهناز جعفری هم مستندی ساخته بود درباره حاتمیکیا که زمان ورود حاتمیکیا برای گفتوگو، او را سوار بر موتور دیدیم. استفاده از این وسیله نشاندهنده این است که حاتمی کیا هنوز همان حاتمیکیای دهه ۶۰ است؛ تغییری نکرده و جزو طبقات توده مردم است.
نمیدانم که ایشان دلیلی غیر از رهایی از ترافیک تهران در نظر دارد که از این وسیله استفاده میکند یا نه. اما همه آنها که ایشان را میشناسند، میدانند که او غیر از اتومبیل، موتور هم دارد و برای اینکه از ترافیک فرار کند، مثل خیلیهای دیگر از آن استفاده میکند و از دهه ۶۰ به این طرف هم از آن استفاده کرده است. بههرحال خیابانها شلوغ است و امکان دارد من هم از فردا فقط برای رسیدن سریع به کارهایم سوار موتور شوم. انتخاب من برای سکانس پایانی هم در لحظه اتفاق افتاد و چون سکانس تصویری بود و من میدانستم ایشان با سرویس و آژانس سر صحنه نمیآید، با او هماهنگ کردم، دوربین را جلوی موتور قرار دادم و پلان را گرفتیم.
چرا نمای تعقیبی نگرفتید؟
آن زمان این پلان نو و بدیع بود و برای همین از دوربین ثابت روی موتور استفاده کردم. تصویرش خاصتر و شخصیتر است.
خیلیها دکتر چمران را میشناسند و میدانند او چه جور آدمی بوده، اما تو فکر میکنی حاتمیکیا دنبال طرح چه چیزی یا چه اندیشهای در این فیلم بوده است؟
در اینکه ابراهیم حاتمیکیا به شخصیت شهید چمران علاقهمند بود، شکی نیست. ارادتی به او داشت و برای همین هم سالهایی از عمرش را برای شناخت او صرف کرد و دستآخر هم منتهی به ساخت فیلم سینمایی «چ» شد. اما او دوست داشت آنچه را باعث محبت چمران در دلش شده، بهعنوان ارادتی که به او پیدا کرده بود و درحقیقت از شخصیت درونی و بیرونی چمران شکل میگرفت، در قالب ساخت یک فیلم بیان کند. حاتمیکیا تمام تلاشش را کرد، و این بزرگترین پروژه سینمایی او بود که تمام و کمال و با جان و دل برایش مایه گذاشت تا در این فیلم بتواند این ارادت را ابراز کند و این را که چقدر موفق بوده، تماشاچی باید بگوید.
میدانید به دنبال چه اندیشهای است؟
من هم مثل بقیه. خب هر کسی برای خودش نظریاتی دارد و من هم مانند باقی مخاطبها هستم و برای خودم نظریاتی دارم. ولی به نظرم اندیشههای شهید چمران بهعنوان یک مبارز سیاسی و یک عارف جاهایی به ابراهیم حاتمیکیا بهعنوان فیلمساز جنگ پس از انقلاب نزدیک است. تعلق خاطر آنها یک جاهایی مشترک است. هر دو، هم مقید به مذهب هستند و هم به جنگ (منظورم دوره هشت ساله دفاع مقدس است)، هر دو به نظام ارادت دارند و حاتمیکیا به همین خاطر سراغ او رفته و بخشی از زندگیاش را برای معرفی او گذاشته است.
شما مستند پشت صحنه ساختهاید، درحالیکه اولین روز فیلمبرداری و کلید خوردن فیلم «چ» پایان فیلمبرداری کار شماست، یعنی شما فقط محدوده زمانی پیشتولید را گرفتهاید. چرا این محدوده را انتخاب کردید؟
خب یک موقع برای فرار از کلیشه یا ساختار تکراری سراغ این ایدهها میرویم.
شما کارگردان بخش مستند و گزارش برنامه خندوانه هم هستید. برنامه و کارهای آیندهتان چیست؟
من بر اساس دوستیام با رامبد جوان، از همان ابتدای خندوانه دعوت به همکاری شدم و سعی کردم در جهت علاقههایم کار کنم. در حال حاضر شش ماه است که پیگیر ساخت فیلم سینمایی با محوریت یک درام اجتماعی هستم و با یکی از دوستان فیلمنامهنویس مدتی روی طرح کار کردهام و در انتظار فرصتی هستم که با یک سرمایهگذار و تهیهکننده کار کنم.
ماهنامه هنر و تجربه