سینماسینما، تبسم کشاورز: آرش آقابیک، طراح و متخصص جلوههای ویژه در سینما، تلویزیون و تئاتر است. او بین سالهای ۱۳۷۹ تا ۱۳۹۰ در بیش از ۴۰۰ اثر سینمایی و تلویزیونی به عنوان دستیار حضور داشته و از سال ۹۰ تاکنون کار خود را به طور مستقل ادامه داده و حال پرکارترین طراح جلوههای ویژه میدانی شناخته میشود.
آقابیک در اولین حضور خود در جشنواره فجر برای فیلم «دهلیز» بهروز شعیبی کاندید شد و در سیوپنجمین دوره جشنواره برای فیلمهای «رگخواب»، «یک روز بخصوص» و «خفهگی» سیمرغ بلورین را به دست آورد.
او در جشنواره فجر سال گذشته با ۶ فیلم حضور داشت. در ادامه گفتوگوی سینماسینما، با آرش آقابیک را درخصوص داوریهای جشنواره فجر، دستمزد طراحان جلوههای ویژه و کارهای اخیرش میخوانید.
در جشنواره فجر سال گذشته بخش جلوههای ویژهی ۶ فیلم «روشن»، «بیهمهچیز»، «ابلق»، «رمانتیسم عماد و طوبا»، «خط فرضی» و «ستارهبازی» را برعهده داشتید. خودتان کدام کار را بیشتر دوست داشتید و کدام برایتان بیشتر چالشبرانگیز بود؟
در بین فیلمهایی که در جشنواره فجر حضور داشتند، فیلم «بیهمهچیز» محسن قرایی را به این خاطر که خیلی چالشبرانگیز بود دوست داشتم. مثلا ما یک سکانس در مورد آتشسوزی مزرعه توسط کارگرها داشتیم که سعی میکردند مانع از ورود ملخها به زمین شوند. گرفتن این سکانس از لحاظ اجرایی واقعا کار سختی بود.
این صحنه حدود یک هفته طول کشید، برای اینکه بتوانیم پشت سر هم پلانها را بگیریم حدود صد تا دویست متر کانالسازی کردیم و در هر کانال آتش گذاشتیم. یا مثلا سکانس ورود قطار قرار بود هوا مه و باران باشد. درست کردن چنین اتمسفری در یک فضای لانگشات و خارجی خیلی کار سختی بود که خداراشکر خروجی خوب و موفقی در فیلم داشت.
چرا به بخش جلوههای ویژه کم پرداخته میشود؟ عدهای معتقدند که معمولا جایزههای این بخش به فیلمهای ژانر جنگ تعلق میگیرد…
متاسفانه داوریها را که مرور میکنیم، چه داورهای باتجربه که از افراد قدیمی سینما هستند و چه داورهای جوان و جدید جشنواره، خیلی این بخش را مورد توجه قرار نمیدهند. از قدیم تا به حال، جایزههایی که به جلوههای ویژه در سینمای ایران تعلق گرفته بیشتر مربوط به فیلمهای جنگی بوده است.
خوشبختانه من از سال ۹۰ تا به الان همیشه در جشنواره پرکار بودهام. سیمرغی که من برای فیلم «رگخواب» و «خفهگی» گرفتم تنها سیمرغ جلوههای ویژه بود که بعد از انقلاب به ژانر جنگ تعلق نگرفت. وگرنه شما از زمان فیلم سینمایی «اچ۳» و… اگر دقت کرده باشید میبینید که بیشتر سیمرغها و کاندیداها برای ژانر جنگ بودهاند.
مثلا دایی من (عباس شوقی) در فیلم «اشک سرما» در بخش جلوههای ویژه باعث تحول بزرگی در این صنعت شد. چرا که در این فیلم بیشتر سکانسها در سرما و یخبندان و به صورت میدانی فیلمبرداری شده بود که جلوههای ویژه این سبک کار خیلی دشوار و زمانبری است.
ما از سال ۹۰ تا به الان کلی فیلم در لوکیشن برفی داشتیم که من تمامی آنها را انجام دادهام و این به نفع سینما است. چون ما در این سالها جلوههای ویژه ژانر جنگ را داشتهایم و حالا زمان آن رسیده است که در بخشهای دیگر هم پیشرفت کنیم و خلاقیت به خرج دهیم.
نگاهتان به داوری جشنواره فجر سال گذشته در بخش «جلوههای ویژه بصری» چیست؟
گلایهای از داوران دارم، آنها باید حوزه کاری ما را بشناسند که بتوانند درست قضاوت کنند. قضاوت از کجا میآید؟ از شناخت… نباید بدون اطلاع و تخصص داوری کرد. مثلا یکی از گافهای داوری جشنواره فجر فیلم «یدو» بود. یدو اصلا جلوههای ویژه میدانی نداشت و بیشترش کامپیوتری بود. خب این خیلی بد است که در حق دیگران اجحاف میشود.
مثلا در فیلم «ابلق» خانم نرگس آبیار یک سکانس شدید باد و طوفان را داشتیم. مطمئنم هیچکس، نه مخاطبان و نه داورها به آن فکر نکردهاند که این سکانس و فضاسازی کاملا میدانی انجام شده و اصلا طراحی آن کار سادهای نبوده است. در صورتی که امروز جلوههای ویژه یک صنعت است و تفکر ساده نسبت به آن باید پوستاندازی شود. همانطور که گفتم اکثرا فکر میکنند جلوهای ویژه بیشتر مخصوص ژانر جنگ است. در صورتیکه بیست سال پیش ما فیلم «افعی» را در سینما داشتیم که اگر همین کار را با فیلمهای دیگر جنگی مقایسه کنیم تفاوت چندانی را نمیبینیم.
یا در مثال دیگری میتوانم بگویم که من در فیلم «سرخپوست» عظیمترین بارانهای تاریخ سینمای ایران را ایجاد کردم ولی هیچکس متوجه نشد. در حیاط بزرگ آن زندان باید باران مصنوعی ایجاد میشد که خیلی کار سختی بود. ولی متاسفانه نمیدانم که چرا این کارها دیده نمیشود.
من قبول دارم که شاید این نکتههای ریز به چشم یک مخاطب در سینما نیاید ولی یک کارگردان جوان که در این فضا حضور دارد نباید نسبت به جلوههای ویژه بیتفاوت باشد. تمام این حرفهایی که الان دارم میزنم به این خاطر است که دوست دارم نگاهی که هم اکنون بسیاری از ما داریم را تغییر دهم. چرا که من در مورد سینما صحبت میکنم نه در مورد «آرش آقابیک».
این کار ریزبینی، توجه و سختیهای خاص خودش را میطلبد. آیا باتوجه به مشکلات دستمزدها منصفانه است؟
یک گلایهای که دارم این است که بچههای پشت دوربین اصلا مبلغی که باید را نمیگیرند. مثلا آرش آقابیک سر یک کار تلویزیونی است، طرف یک دستگاه مهساز میخواهد که تقریبا چیز سادهای است. به یک آدم خارج از سینما که فقط کارش اجاره دادن لوازم فیلمبرداری است زنگ میزند. طرف هم میگوید ۸۰۰ هزار تومان میگیرم فلان دستگاه را برایتان میفرستم. من، آرش آقابیک ۲۰ سال از عمرم را در این کار گذراندم. ولی باز هم باید برای دستمزدم زور بزنم. دستمزدی که نهایتا میشود جلسهای دو و نیم، سه میلیون تومان. تازه باید بگویم که من پرکار هستم و در فیلمهای خوب کار میکنم. مثلا همان دستگاه مهساز را اگر قرار باشد خارج از فضای سینما از فردی که کارش اجاره دادن وسایل است کرایه کنی ۸۰۰ هزار تومان پول میگیرد. ولی من با بیست سال تجربه و کلی امکانات که خودم درست کردم دستمزدم باید آنقدر باشد؟
من چندین سال پیش با دستمزد خودم بهترین دستگاه برفساز روز دنیا و چندتا دستگاه دیگر را خریدم. حال با داشتن تجربه، چند دستیار و ادوات خودم دو تا سه میلیون تومان پول میگیرم. متاسفانه وقتی این مبلغ را برای اجاره یک دستگاه به یک فرد غیر سینمایی میدهند بدیاش این است که او هیچ سودی برای سینما ندارد ولی اگر من و همکارانم را در این حوزه یا دیگر حوزههای سینمایی مثل صدابردارها، طراحان صحنه، موسیقی، گریمورها و… را حمایت کنند قطعا رشدمان باعث رشد صنعت سینما میشود.
پس در این راه باتوجه به دستمزدهای پایین از جیب هم بسیار خرج میکنید…
همینطور است… مثلاً من تئاتر «مری پاپینز» را کار کردم که در آن حرکات پروازی داشت. برای این نمایش از بهترین برند دنیا (تراسر) روسیه که «تام کروز» هم برای کارهای بدلکاریاش با آنها همکاری میکند نزدیک به ۲۰۰_۳۰۰ میلیون تومان جلیقههای بدلکاری و طناب خریدم. برای چه این کار را کردم؟ برای اینکه بتوانم سطح سینما و تئاتر را در جلوههای ویژه ارتقا دهم و تماشاچی از تئاتر لذت ببرد. در کار ما ادوات و ابزار حرف اول را میزند چرا که من باید ابزار خوب و مناسبی داشته باشم تا بتوانم صحنههای جذابی را بسازم و آنها را طراحی کنم.
یا دوسال پیش سر فیلم «شاه کش» وحید امیرخانی بودم. کل فیلم، دکور یخبندان بود و همهی برف، بوران و یخبندان طراحی شده و کاملا میدانی انجام شد. این کار، کار عجیبی است. باید بگویم که فقط سه جلسهی این فیلم ۹۰ دقیقهای در توچال فیلمبرداری شده و بقیه آن در استودیو ساخته شده است. حقیقتا ساخت این فیلمها به نفع سینمای ایران است. من سر فیلم شاهکش یک چیزی حول و حوش ۱۴۰_۵۰ میلیون تومان دستگاه برفساز خریدم. ولی باید پنج شش سال کار کنم تا پول این دستگاه را بدست بیاورم. من اگر سکه طلا میخریدم الان پنج برابر شده بود ولی این سرمایهگذاری برای کارم نشان میدهد که من عاشق حرفهام و سینما هستم.
مخاطب امروز دسترسی راحتتر و آسانتری به فیلمهای خارجی دارد. به همین دلیل در جایگاه مقایسه قرار میگیرد و سختگیری بیشتری نسبت به کارها دارد. در این شرایط برای ارتقای این بخش و رضایت مخاطب چه کارهایی باید کرد؟
دقیقا همینطور است. متاسفانه ما در کشورمان هیچ برنامهای در مورد صنعت سینما نداریم. مخاطبان جدید سینما، دهه هفتاد و هشتادیها هستند. دیگر نسلی نیست که بتوانی چیزی را که دوست داری به خوردش بدهی چرا که تمامی جوانان ما دارند فیلمهای روز دنیا را میبینند. باید ببینیم ریشه این ضعف در کجاست؟ این قضیه از یکسو به مسائل مالی، بودجهها، ایران و معذورتهایش برمیگردد. و سوی دیگر آن به شخصی که میخواهد فیلم را بسازد یا اشخاصی که در آن بازی میکنند بستگی دارد. البته نباید بخش اصلی که مخاطبان و رسانهها هستند را فراموش کنیم. وقتی به جز بازیگر و کارگردان کسی به عوامل پشت صحنه در بخشهای مختلف نمیپردازد و برای گفتوگو سراغ آنها نمیرود خب معلوم است که ما هرگز شناخته نمیشویم و کارمان مورد توجه، استقبال و پیشرفت قرار نمیگیرد.
مثلا سریال «قورباغه» جدا از بحث سلیقه، یک نقطه ویژه برای همه ببیندههایش داشت آن هم فیلمبرداری و کیفیت خوب سریال بود. اگر به یاد داشته باشید این سریال در قسمت سه و چهار در شمال ایران فیلمبرداری شده بود و به گذشته میرفت. حقیقتا خیلی حرفهای و زیبا کار را در آورده بودند. گریمهای فیلم، فیلمبرداری و سایر حوزهها عالی بودند. اما متاسفانه خیلی به این بخشها پرداخته نمیشود.
سینما نباید از لحاظ ادوات و امکانات معلول باشد. باید در بخش جلوههای ویژه پیشرفت کنیم و سطحمان را بالا ببریم. باید ببینیم در بخش صدابرداری، گریم، طراحی صحنه و موسیقی چه ضعفهایی وجود دارد. چه دستگاهها و ابزارهای پیشرفتهای در دنیا هست که ما از داشتن آن به هر دلیلی محروم هستیم و خودمان را در آن قوی کنیم تا سینما رشد کند. درست است که برای بیشتر خبرنگاران صحبت کردن با بازیگران، کارگردانها و در کل افراد شناخته شدهتر جذاب است ولی این دلیل نمیشود که سراغ بقیه عوامل نرویم. بهتر است یک جایی هم دلمان برای سینما بسوزد.
اینکه طراح جلوههای ویژه از ابتدا و حتی در زمان نگارش در کنار تیم تولید قرار گیرد تا چه اندازه میتواند در تولید یک اثر خوب تاثیرگذار باشد؟
به نظرم کارگردانهای امروز ما باید فیلمبرداری، تدوین، گریم، نور و صدابرداری را بشناسند. تمام شد آن زمانی که کارگردان فقط کارگردانی بلد بود. جدا از این ما در فیلمهایمان پیشتولید خوبی نداریم. در این بیست سالی که کار میکنم شاید فقط چهار_ پنج تا فیلم بوده که به قول معروف چانههایمان را قبل از فیلمبرداریاش زدهایم. مثلا در سکانسی که من باران دارم باید فیلمبردار خوب نورپردازی کند که من کارم درست از آب دربیاید. باید کار در مرحله پیشتولید درست پیش برود نه اینکه من سر صحنه بروم یکدفعه زنگ بزنند بگویند: ما فردا در رودهن یک سکانس برف داریم. خب اینطور که نمیشود. ما باید لوکیشن را از قبل ببینیم و بدانیم که دقیقا از ما چه میخواهند و بعد استوری بورد بخورد. نباید کارگردان بگوید که دکوپاژ را یک روز قبل میدهیم و یا اینکه استوری بورد نداریم، الان داشتن امکاناتی مثل استوری بورد جزئی از ملزومات است. این امکانات است که سینما را هول میدهد. اینها است که صنعت سینمای ما را میسازد.
در حال حاضر مشغول چه کارهایی هستید؟
در حال حاضر «دراکولا» مهران مدیری، «آمستردام» مسعود قراگوزلو، «یاغی» محمد کارت و یک کار با مازیار میری در بخش نمایش خانگی دارم و همزمان مشغول فیلمهای سینمایی علی حضرتی، بهروز شعیبی، سیاوش اسدی و «تفریق» مانی حقیقی هستم.
در انتها اگر کلامی مانده بگویید…
تنها چیزی که دوست دارم در پایان بگویم این است که تلاش کردم این طرز تفکر و نگرش نسبت به کارم و سینما تغییر کند. باید اینها را ببینیم تا بعدا بتوانیم در کنار هم و با کمک یکدیگر سطح جلوههای ویژه را تغییر دهیم و رو به جلو قدم برداریم.