بهعنوان اولین فیلم خود چه شد که سراغ اجرا از یک فیلمنامه اقتباسی رفتید؟ تعاملتان با ناهید طباطبایی به چه صورت بود؟ آیا پیشنهاد اقتباس از طرف خودتان بود و چقدر سعی کردید که به آن وفادار بمانید؟
پیشنهاد اقتباس از طرف خودم بود. قصه را دوست داشتم و سعی کردم به آن وفادار بمانم. من همیشه قصه و رمان میخواندم و بهدنبال ایدهها و طرحهای تازه بودم، چراکه بهنظرم، ادبیات و جهان رمان پتانسیل بالایی برای روایت در سینما دارد. با خواندن این رمان فکر کردم قصهای را که میخواهم و میتوانم برای دیگران تصویر کنم پیدا کردهام که یکی از ویژگیهای آن تأثیرگذاریاش است. میشود به ساختار اپیزودیک آن، تعلیقها و شخصیتهایش اشاره و اذعان کرد موقعیت اجتماعی- تاریخی ایران در شکلگیری مناسبات فرهنگی در این قصه بهخوبی تبلور یافته است. درواقع داستان خانم طباطبایی پتانسیل لازم را برای این روایت اجتماعی بهخوبی داشت و سعی کردم در اجرا نیز به آن وفادار بمانم. خیلی زود نسخه اول فیلمنامه نوشته شد و خیلی دیر پخته و آبدیده شد. من بارها آن را نوشتم و از نظریات دوستان استفاده کردم و درنهایت با دوست خوبم امیر مهاجرسلطانی بازنویسی نهایی را انجام دادم. میتوانم باقاطعیت بگویم هیچگاه چالش فیلمنامه مرا رها نکرد. هنوز هم خواب میبینم میشود کار دیگری کرد! آنقدر که ظرفیت داستان، لحظههای دراماتیک و وسیعی را میطلبید.
فیلم جامهدران به لحاظ ساختاری بهقدر کافی قوامیافته و پخته است که اصلا نشان نمیدهد یک فیلم اول است. چه از لحاظ میزانسن و دکوپاژ و چه شیوه هدایت بازیگران، راهکارتان برای همکاری بهتر با گروه چه بود؟ کار با بازیگران چهره و سرشناس به چه شکل بود؟
بهعنوان دستیار و برنامهریز با هنرپیشگان طرازاول کار کرده بودم و از سالهای دانشگاه تا همین تجربهها، سابقه همکاری و تمرین با بازیگران ستاره و عوامل حرفهای سینما را داشتم. درباره اجرای نقش و چگونگی ارتباط با شخصیتها، با بازیگران و درباره شکل اجرای داستان با عوامل پشت دوربین تعامل زیادی داشتم. برخی کدها، نمادها و اشارهها برای کسانی که کارشان را میدانند و بهخوبی بلدند، کافی است تا به زبان مشترک و نتیجه دلخواه دست پیدا کنیم که خوشبختانه در این کار، این اتفاق افتاد.
از لحاظ مضمونی، جامهدران سریالها و فیلمهای زیادی را در ذهن تداعی میکند؛ از سریال «پس از باران» گرفته تا انواعواقسام سریالهای ماهوارهای که اغلب هویت نامعلوم و چندگانه قهرمان داستان، روایت را پیش میبرد. چه تمهیدی به کار گرفتید تا روایت خلاقانهای داشته باشید؟
فیلمهای زیادی با موضوع هویت و پیگیری آن میتوانید مثال بزنید که بعضیها در نوع خود شاهکار به حساب میآیند. روایت اپیزودیک و تعلیق هوشمندانه، همراه با درگیرکردن مخاطب در لحظهبهلحظه ارتباط آدمها در زمانها و موقعیتهای مختلف و بر بستر مناسبات اجتماعی و فرهنگی، هدفی بود که احتمالا ما فکر کردهایم میتوانیم آن را خلاقانه و نو ارائه کنیم و همه سعی عوامل نیز در همینراستا بود.
از معدود ضعفهای فیلم میتوان به ریتم و ضرباهنگ کند آن در برخی صحنهها اشاره کرد. مثلا آن همه مکث روی صحنههای عزاداری و نواختن عجیب ساکسیفون، چه ضرورت و کارکردی در درام و آن هم ابتدای فیلم داشت؟ یا استفاده مکرر از کرین و هلیشات در همان صحنههای آغازین؟
ریتم و ضرباهنگ شروع فیلم و صحنه عزاداری، ارتباط مستقیم با نگاه سوبژکتیو و نقطهنظر شیرین به محیط پیرامون، بیگانگی او با دیگران و درنهایت پنهانکاری دارد که اسباب سوءظن او و مخاطب را فراهم میکند. درضمن از این منظر فرهنگ آدمها و محیطی که به آن وابستهاند، نیز معرفی میشود؛ اینکه از دریچه ذهن شیرین، هزارتوی روابط بهتر و بیشتر به مخاطب انتقال داده میشود و همین نوع ریتم و ضرباهنگ را طلب میکند.
میتوان گفت ترکیبی از مؤلفههای سینمای رئالیستی و اکسپرسیونیستی را مدنظر داشتید؟
سینمای موردعلاقهام سینمای رئالیستی است. حضور چند نمای احتمالا سوبژکتیو در مجموعهای با نگاه واقعگرا، نمیتواند آن را به حیطه اکسپرسیونیسم نزدیک کند. باید سالها کار کرد و ممارست داشت تا شاید سبکوسیاق و روشی حاصل شود یا نشود. بههرحال، مهم قصه است که در هر نوع روایتی باید به دل مخاطب بچسبد و از آن لذت ببرد.
فضاسازی زمان گذشته بهخوبی مخاطب را در حالوهوای داستان قرار میدهد. چه منابعی برای این امر مهم در اختیار داشتید؟ تحقیقات شفاهی و میدانی یا خلاقیت در صحنه فیلمبرداری و…؟
بهعنوان دستیار خسرو معصومی در موقعیت مشابه تاریخی و بازسازی لوکیشن آن، تجربه خیلی خوبی در کنار ایشان داشتهام و در این کار سعی کردم از این تجربهها استفاده کنم. ضمن آنکه تلاش کردیم با تنوع بصری و بازسازی موقعیتهای متمرکز، حسوحال اتمسفر فضای گذشته را برای مخاطب حفظ کنیم و بهنوعی او را همراه و همسفر شخصیتها در دورههای زمانی مختلف کرده باشیم.
درهمینراستا یعنی فضاسازی مؤثر در زمان گذشته، یکی از امتیازات مثبت فیلم، فیلمبرداری اثرگذار علیمحمد قاسمی است. چقدر در فیلمنامه به جزئیات این فرم بصری فکر شده بود و چقدر حاصل پیشنهاد ایشان بود؟
در فیلمنامه نه، ولی برای فیلمبرداری روی رنگ و لعاب و اجزای کوچک هر قسمت با آقای قاسمی صحبت کرده بودیم و خوشبختانه ایشان با یک تعامل سازنده و میل به تجربهگرایی با طراح صحنه فیلم، آقای بابک کریمی طاری، فضایی را که باید به لحاظ روشنی و تاریکی یا نوع رنگ انتخاب میشد، ایجاد و بهخوبی اجرا کردند. ضمن آنکه همیشه و همهجا پلانها چک میشد و در همان حال اصلاح رنگ را ایشان انجام میداد. در کل سعی کردم که فرم بصری کار نیز هم سو با شخصیتها به پیشبرندگی روایت کمک کند.
یکی از ابهامات و سؤالاتی که در زمان جشنواره برای برخی منتقدان شکل گرفت، این بود که چرا در پایان داستان به ابتدای روایت، یعنی رابطه برادر و خواهر بازنمیگردیم؟ در نسخه رمان نیز به همین شکل بود؟
اتفاقا در پایان به ابتدای داستان برمیگردیم، ولی ابتدای داستان لزوما رابطه میان برادر و خواهر نیست، بلکه فضای مورد نظر، احساس و موقعیتی است که پس از افشای واقعیت به وجود میآید. آیا حالا ما به پایانی خوش رسیدهایم و همه حرفها گفته شده است؟ آیا چیزی در پس این تنهایی پنهان نمانده و آیا بعد از این، همه میتوانند مثل گذشته زندگی کنند؟ این سؤالها و ایجاد ابهامهای هستیشناسی مد نظر ما بود. مهم پاسخدادن به این سؤالها و به این وصال بعد از فراق است. مناسبات پایان روایت در داستان رمان، مفصلتر و پرآب و رنگتر است، ولی در فیلمنامه، به عمد از نزدیکشدن به خانواده حسین و گوهر پرهیز شد تا معنای آن چیزی که پایان باز و ادامهدار است، تحقق یافته باشد. درواقع به نفع لحظههای سینمایی، کمی از غلظت رنگ و لعاب پایان رمان کم شد و به غنای تعلیق اضافه شد.
برخی سکانسها به نظر میرسد با نوعی شتابزدگی اجرا شده است که در مقایسه با پلانهای خلاقانه، ضعف آنها بیشتر به چشم میآید؛ ازجمله پلان افتادن بچه در حوض. از این پلان راضی هستید؟
همیشه با دیدن فیلم فکر میکنی که میتوانستی اجرای بهتری از یک سکانس یا پلان داشته باشی، ولی در شرایط عملی در صحنه، آنقدر محدودیتها و محذورات وجود دارد که اگر بار دیگر به آن صحنه برگردی، ممکن است همین اجرای کنونی را نتوانی تکرار کنی. بله میشد بهتر اجرا شود. پلان افتادن بچه در حوض لحظهای دلهرهآور است که با بچه و همه حساسیتها اجرا میشود و امکان دارد به قول شما آنطور که میخواهیم شکل نگرفته باشد. بههرحال طبیعی است هر فیلم اولی ضعفهایی هم داشته باشد.
مهمترین گرهافکنی و معمای فیلم سؤالی است که در روایت اول و در چیستی و چرایی رابطه میان برادر و خواهر مطرح میشود. چه ایدهای داشتید که این روایت و گرهافکنی بهدرستی تداوم پیدا کند؟
اگر منظورتان سؤالی است که در پایان قسمت اول از سوی مهلقا عنوان میشود، باید بگویم که این سؤال مبتنی بر اطلاعاتی بود که مهلقا در قسمت دوم از محمود میشنود، راجع به شیرین. به این اعتبار که او فرزند کارمند اداره بوده و پدر و مادرش در تصادف کشته شدهاند. مخاطب ما هم که همراه با کاراکترها پیش میرود به همان اندازه متعجب میشود. با این تفاوت که در انتهای فیلم اطلاعات مخاطب جلوتر از مهلقاست و فضای برزخگونه درون و پیرامون او را بیشتر و بهتر لمس میکند.
بازخورد مخاطبان و منتقدان را چطور ارزیابی میکنید؟
بازخورد مخاطبان خوب و در بیشتر موارد فوقالعاده بود. همکاران و فیلمسازان نیز واکنشی مثبت و درخور یک کار را داشتهاند. از سویی دیگر بسیاری از منتقدان نیز در برخورد حضوری ابراز کردند که فیلم را دوست داشتهاند البته نمیتوانم پنهان کنم که از برخوردهای محافظهکارانه و در برخی مواقع مغرضانه عدهای از آنها نیز آزردهخاطر هستم؛ چراکه به جای دیدن فیلم بهعنوان یک جهان معنایی مستقل به ابعاد فرامتنی و حاشیهای دامن میزنند؛ درصورتیکه باید یک فیلم را به عنوان یک اثر و متن مستقل ارزیابی کرد.
با توجه به موفقیت نسبی جامهدران، آیا باز سراغ اقتباس خواهید رفت؟
درحالحاضر دو رمان «بازی آخر بانو» و «خالهبازی» از نوشتههای خانم بلقیس سلیمانی را به فیلمنامه برگرداندهام و تلاش دارم هرچهزودتر آنها را به تولید نزدیک کنم. این دو اثر از نظر مضمونی به جامهدران نزدیک هستند و وجوه مشترکی با هم دارند. از اینکه قرار است بار دیگر وارد یک چالش اساسی شوم، خوشحال هستم. این دو کار نیز از روایت غیرخطی تبعیت میکنند و به نظرم میتوانند مخاطب را بیشتر به تفکر و تأمل وادارند. در کل سعی میکنم علاوه بر وجه سرگرمی سینما، وجه هنری و تأویلپذیری آن را نیز در نظر بگیرم.
حرف ناگفته…
درباره اکران واقعا تأسفآور است که این همه زحمت و رنج و هزینه باید به پای بیعدالتی و بیتدبیری و نداشتن برنامه برای عرضه کار بسوزد و کسی نمیتواند اعتراض داشته باشد. باید از سینمای مستقل و اندیشهمحور حمایت بیشتر و بهتری صورت گیرد که متأسفانه کمتر این مهم اجرا میشود. به قول شاعر که میگفت: جای آن است که خون موج زند در دل لعل / زین تغابن که خزف میشکند بازارش.
منبع: شرق