تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۰۶ - ۲۳:۲۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 193182

سینماسینما، محمد حقیقت 

در جشنواره ونیز ۲۰۲۳ یک فیلم اولی در بخش افق‌ها که از قبل هیچ چیزی درباره آن نمی‌دانستم مرا سخت شیفته خود کرد. در همان زمان تلاش کردم کارگردان آن، خانم آنائیس تلن را پیدا کرده و حضوری به او تبریک بگویم. تلاشم به نتیجه نرسید. این فیلم فرانسوی سریع به دیگر جشنواره‌ها دعوت شد و کارگردان به دنبال فیلمش مسافرت‌های بسیاری کرد. برای بار دوم فیلم را در جلسه‌ای دیدم و بر شیفتگی‌ام افزوده شد. از طریقی با ایمیل با او وارد ارتباط شدم و قرار ملاقاتی در پاریس گذاشتیم.

داستان فیلم: مرد سفالی: در یک عمارت بزرگ قدیمی خارج از شهر، رافائل مرد تنومند ۶۰ ساله‌ای که یکی از چشمایش معیوب است، با مادرش در آلاچیق واقع در گوشه این ساختمان وسیع زندگی می‌کند. او می‌داند که قیافه‌اش برای مردم خوشایند نیست. رافائل از زمانی که مالکان اصلی آنجا فوت کرده‌اند، زندگی آرامی را می‌گذراند، وی در تنهایی برای خودش موزیکی  هم می‌زند. همه چیز از شبی تغییر می‌کند که خانم گارانس، یکی از بازماندگان وارثان، سرزده در زیر باران خود را به آنجا می‌رساند. به مرور در می‌یابیم که گارانس، که نقاش و مجسمه ساز است، در اثر بحران روحی از محیط کار خود در شهر، فرار کرده و به این مکان پناه آورده، وی  قبلا نیز مخفیانه از همین نگهبان (رافائل) در آتلیه خود مجسمه نیمه تمامی را با خاک رس، ساخته بوده که رافائل کاملا از آن بی خبر بوده است. 

شبی که رافائل دیر هنگام در استخر خالی ساختمان، برای خود موسیقی می‌نوازد، گارانس که از خواب بیدار شده از دور از پشت پرده، متوجه حضور او می‌شود…

گفتگو با کارگردان:

در منطقه هجدهم پاریس با خانم آنائیس تلن در کافه مورد نظر او قراری می‌گذاریم. به او تبرک می‌گویم. وی بسیار خوش برخورد و صمیمی است و برایش جالب است که برای یک رسانه ایرانی می‌خواهد گفت‌وگو کند، می‌گویم موافق هستید گفت‌وگویی خودمانی داشته باشیم؟ بلافاصله قبول می‌کند.

آنائیس تلن کارگردان و بازیگر فرانسوی، متولد ۱۹۸۷ در پاریس. 

فیلم شما دو عنوان دارد، یکی «رویاپرداز» و دیگری «مرد سفالی»، علتش چیست؟

 با تهیه‌کننده‌ام به توافق رسیدیم که برای خارج از کشورهای فرانسه زبان اسم فیلم «رویاپرداز» باشد، وگرنه برای پخش در اینجا، همان مرد سفالی انتخاب شد.

 استفاده بسیار زیبا و هوشمندانه‌ای در صحنه‌ای از فیلم در رابطه با سفالگری کرده‌اید، که به یاد ماندنی است. قبلا در سفال‌گری تجربه‌ای داشته‌اید؟ همچنین برایم جالب است درباره تحصیلات سینمائی‌تان صحبت کنید.

 نه؛ نه سفال‌گری کرده‌ام و نه تحصیلات سینمائی دارم. من ابتدا سال‌ها در تئاتر کار کرده‌ام و تحصیلاتی در این زمینه به‌شکل تئوری و پراتیک داشته‌ام. در زمینه بازیگری طی هفت سالی تجاربی کسب کرده بودم. در ابتدا خیلی احساس خوشبختی می‌کردم، با کارگردانان گوناگونی کار کردم؛ اما روزی خواستم در تلویزیون و سینما شانس خودم را بیازمایم. راستش چندان احساس راحتی نکردم چون حس کردم  می‌خواهم به تنهایی قدرتی را برای امور در اختیار داشته باشم، ولی عملا امکان نمی‌دادند. از اینجا به بعد بود که کارگردانی سینما برایم جالب شد. با دوستانی که در مدرسه سینمائی فمیس بودند آشنا شدم و همچنین شروع به خواندن کتاب‌های سینمایی کردم. یک روز قرار بود به سر فیلمبرداری بروم اما تصادف با موتور مسیر مرا تغییر داد، چند ماهی در بیمارستان بودم! بعدا با کمی پس‌انداز که کرده بودم، دو فیلم کوتاه ساختم. در ۲۰۱۵  ایده یک فیلم بلند مرا افسون کرد و شروع به نوشتن آن کردم. می‌توانم بگویم که «تصادف» باعث شد کارگردان شوم! 

فکر می‌کنم که زیاد به سینما می‌روید، چون از میزانسن فیلم بلندتان می‌شود این را فهمید.

بله، زیاد به سینما می‌روم. بهترین معلم من، مادرم بود. او زیاد مرا به سینما می‌برد. شب‌ها باید زود شام می‌خوردیم زیرا مادرم عاشق سینما بود. هر شب فیلم می‌دیدیم. او در خانه هم با دستگاه فیلم‌های ویدئویی می‌دید. روزهای شنبه و یکشنبه به سینماهای هنر و تجربه می‌رفتیم. می‌توان گفت او معلم سینمایی من بود. فیلم‌های کلاسیک قدیمی هم می‌دیدیم و درباره‌اش صحبت می‌کردیم. فیلم‌های قبل از «موج نو» و بعد از آن را تماشا می‌کردیم. من از هشت، نه سالگی فیلم می‌دیدم.

به فیلم بلندتان برگردیم. دو پرسوناژ اصلی در فیلم هست، رافائل که از مشکلات یک چشم رنج می‌برد و در عالم خودش است و دیگری خانم صاحب‌خانه با بازی امانوئل دووس، یک آرتیست پریشان، که او هم بنوعی در عالم خود است و به تنهایی پناه آورده است. انتخاب شخصیت مرد که یک چشم سالم دارد، بر چه مبنا بوده، آیا منظور خاصی داشتید؟

 من قبلا با رافائل تیری(بازیگر نقش رافائل) دو فیلم کوتاه ساخته بودم، او واقعا یکی از چشم‌هایش بسیار کم سو و معیوب است و مشکل دارد. وقتی داشتم سناریو را می‌نوشتم به او فکر می‌کردم و بنظرم آمد که بهتر است چشم‌بند داشته باشد، با این کار کمی چهره‌اش را نا خوشایند جلو می‌داد و مردم تمایلی به نگاه کردن به چهره‌اش نشان نمی‌دهند، به همین دلیل او خود را در انزوا قرار می‌دهد. البته در پایان فیلم، در رابطه با اتفاق غیره منتظره، او را با دو چشم می‌بینیم. حضور فیزیکی او به من الهام داد و از نظر دراماتورژی، توانستم صحنه گیرایی در فیلم ایجاد کنم. وی در طول داستان همچنان که دارد عاشق مجسمه‌ساز می‌شود، بینایی‌اش را دوباره باز می‌یابد.

چیزی که در اینجا فوق‌العاده است اینکه دو هنرمند، (موزیسین و نقاش/مجسمه ساز) بدون صحبت ارتباط  گفتاری بین‌شان بر قرار می‌شود. دو هنر، موزیک و مجسمه، با هم مکالمه و معاشقه می‌کنند.

دقیقا، خیلی خوشحالم که چنین احساسی به شما دست داده. من قبل از فیملبرداری در ذهنم صحنه‌ها را ساختم. بخش‌هایی از موزیک قبل از فیلمبرداری ساخته شد. رافائل در زندگی واقعی آکاردئون می‌زند. وقتی موزیک می‌نوازد، حرکات بدنش با آن هماهنگ است. او با موزیک احساس خود را بیان می‌کند. وقتی داشتم سناریو را می‌نوشتم، با او برخی موارد موزیک‌ها را هماهنگ کردم. در موزیک بدون بکار کردن کلمات بسیار می‌توان حرف زد. تماشاگر در این مکالمه شریک می‌شود. بد نیست بدانید که موقع مونتاژ، فیلم را بر مبنای موزیک مونتاژ می‌کردیم.

جالب است بدانید من هم هنگام مونتاز فیلم اولم، دو فرشته، کما بیش همین روش را بکار بردم، و بر مبنای ریتم، آواز و موزیک آن را تدوین کردم. به فیلم شما برگردیم. آیا مثل برخی از کارگردانان قبل از فیلمبرداری شما با هنرپیشه‌ها زیاد تمرین کردید؟

بله من زیاد تمرین می‌کنم اما نه با هنریشه‌ها، بلکه با مدیر فیلمبرداری تمام صحنه‌ها را بدون حضور بازیگر به شکل تمرینی، کار می‌کنیم. جدا از این با هنرپیشه‌ها سناریو را همخوانی می‌کنیم. اما برای این فیلم دو هنریشه اصلی (امانوئل دووس و رافائل تیری) اصلا مایل نبودند که عملا تمرینی قبل از فیلمبرداری داشته باشیم. بین خودشان رابطه حسی ایجاد شده بود، آنها مسیر داستان را می‌دانستند و حسی کار کردند.

  امیدوارم فیلمتان در نمایش عمومی بسیار موفق باشد و برای فیلم بعدی راحت بتوانید بودجه پیدا کنید.

= امیدوارم. شاید هم دشوارتر باشد. اگر فیلمتان موفق باشد و مطبوعات بسیار از آن خوب تعریف کنند، انتظارها بالا می‌رود و کار سخت‌تر خواهد شد. اگر هم موفق نباشد، کمتر تهیه‌کننده‌ای سراغتان خواهد آمد!  

 شما که این همه فیلم دیده‌اید، بین فیلمها و کارگردانان مورد علاقه‌تان به چه آثاری می‌توانید اشاره کنید؟ 

 زندگی زیباست (فرانک کاپرا)، سناریو فوق العاده‌ای دارد. دست شیطان(ژاک تورنر) را بسیار دوست دارم. مرد فیلی( دیوید لینچ) ، همچنین آثار لوبیچ را هم دوست دارم. در بین آثار جدید، فیلمهای ژوستین تریه، بویژه سکانس افتتاحیه فیلم آناتومی یک سقوط، و بکار گیری موزیک اول آن. این طوری تماشاگر داخل فیلم می‌شود و تا آخر افسون آن می‌شود. آخرین اثری که دوست داشتم اما هنوز به اکران نیامده راهب و اسلحه از کشور بوتان است.

با ارزوی موفقیت برای فیلم تان که در ماه ژانویه به پرده می آید.

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها