سینماسینما: ایمی توبین، ترجمه: مصطفی احمدی
بسیاری از آخرین فیلمها، هر کدام به گونهای طراحی، فیلمبرداری و تدوین شدهاند که گویی ممکن است اثر دیگری پس از آن وجود نداشته باشد. آنونس فیلمی که هرگز وجود نخواهد داشت: «جنگهای ساختگی» به کارگردانی ژان لوک گدار، در سال ۲۰۲۳ در کن به نمایش درآمد. این فیلم در سال ۲۰۲۱ به پایان رسیده بود، اما تا هشت ماه پس از مرگ گدار در سپتامبر ۲۰۲۲ اکران نشد. جنگهای ساختگی تنها فیلمی نبود که گدار در سال ۲۰۲۱ روی آن کار میکرد. به گفته میترا فراهانی – که کمپانی او «اکران نوآر» تهیهکننده مشترک آثار متأخر گدار، کتاب تصویر (۲۰۱۸)، جنگهای ساختگی و آخرین فیلمش؛ سناریوها (۲۰۲۴) بود – گدار همچنین ارائه آنونس فیلم سناریوها (۲۰۲۴) را به پایان رسانده بود. این فیلم ۳۴ دقیقهای ترکیبی است از تصاویر ثابت و متحرک که به نوعی معرفی فیلم بلندی بود که قصد ساختش را داشت. این فیلم چند روز پیش همراه با فیلم ۱۸ دقیقهای سناریوها در کن به نمایش درآمد. وقتی به فراهانی گفتم که متأسفانه نمیتوانم در کن باشم، هر دوی آنها را در ایمیلی برای من تعریف کرد. او نوشت:
«در جشنواره فیلم نیویورک سال ۲۰۲۳، جنگ های ساختگی را دیدید. این فیلم اواخر سال ۲۰۲۱ و در زمان حیات ژان لوک گدار به پایان رسید، اما تا سال ۲۰۲۳ و پس از مرگ او اکران نشد. فیلم به سفارش بنیاد ایو سن لوران، همزمان با وقتی که او در حال ساخت یک پروژه بلند با عنوان سناریو به تهیهکنندگی اکران نوآر بود، ساخته شد. در نتیجه این دو فیلم به موازات هم ساخته شدند و شباهتهایی به هم دارند. در اکتبر ۲۰۲۱، چند ماه قبل از پایان جنگهای ساختگی، ژان لوک گدار ایدههای خود را برای سناریو… یا بهتر بگوییم برای فیلمی که سناریو را تبلیغ میکرد، در یک سکانس لانگ شات توضیح داد؛ نشانههای بیعلاقگی در او دیده میشد. او دیگر مطمئن نبود که بتواند پروژه فیلم بلند را تکمیل کند. این سکانس تک پلان، نمایانگر شفافیت و دقت JLG است. او دید روشنی از آنچه برای ساختن فیلم لازم بود داشت، از جمله آنچه قبلاً شناخته شده نبود و باید در خود فرآیند ساخت به دست میآمد. پس از مرگ او، این فیلم به ارائه آنونس فیلم سناریوها تبدیل شد؛ یکی از دو فیلمی که امسال در جشنواره کن به نمایش درآمد.
اما آنچه که JLG در این سکانس اکتبر ۲۰۲۱ اعلام میکند هرگز قرار نبود ساخته شود. سناریو آخرین پروژه سینمایی او شد؛ و این برایش مسجل بود. اما نمیدانست که فیلمبرداری آن را شروع خواهد کرد یا نه. تابستان بعد، بدنش شروع به تحلیل رفتن کرد. و در نهایت برای ۱۳ سپتامبر جهت قرار با مرگ وقت گرفت. کمی بیش از یک هفته قبل از تعیین تاریخ، برای به پایان رساندن یک فیلم دو قسمتی با عنوان دیانای؛ ویژگیها و امآرآی، ادیسه، به وسواس شدید دچار شد. او با کمک ژان پل باتاجیا و فابریس آرانو (دستیاران دیرینه گدار) این فیلم آخر را ساخت و نامش را سناریوها (با حالت جمع) گذاشت، دستورالعملهای بسیار دقیقی برای تدوین نوشت، و در آستانه مرگ، صحنه را برای آخرین نما از خودش آماده کرد تا فیلم را با آن به اتمام برساند. ژان لوک گدار پروژه خود را دگرگون کرد و شکل جدیدی به آن داد: سناریو تبدیل به سناریوها شد (۱۸ دقیقه) که امسال در کن به نمایش درآمد.
تا آنجا که به من مربوط میشود، هم برای پروژه سینمایی سناریو و هم برای فرمهای حاصل از آن، سناریوها و ارائه آنونس فیلم سناریو، من فقط تهیهکننده بودم و در روند خلاقیت دخالتی نداشتم. اما وقتی در سال ۲۰۲۲ با هم حرف زدیم، درباره یکی از پروژههای شخصی خودم با عنوان سناریوی غیرممکن با شما حرف زدم. یک سال قبل از مرگ ژان لوک گدار، احساس کردم که پروژه سینمایی سناریو تکمیل نخواهد شد. با ژان پل باتاجیا، تصمیم گرفتیم که فرآیند خلاقیت و غیرممکن بودن آن را با نوشتن خاطراتی از زندگی روزانه گدار توسط ژان پل به یک مستند تبدیل کنیم. ژان پل به مدت یک سال یادداشت برداری میکرد. در آنها از لحظات نشاط خلاقانه، پیری که بدن را فرسوده میکند و بازی زمان در برابر کار، چیزهای زیادی وجود دارد. در جولای ۲۰۲۲، پروژه فیلم خود را با نام گدار و سؤالاتش پیرامون فعالیت در اواخر عمر معرفی کردم و نامش را سناریوی غیرممکن گذاشتم. او عنوان فیلم را با نوک نمدی یک خودکار قرمز علامتگذاری کرد، گویی بر ناممکن بودن تأکید میکرد. الآن دارم روی این آفرینش متأخر در زندگی ژان لوک گدار کار میکنم، روی تکههایی از زندگی روزمرهاش، و در حین تولید به سؤالاتی درباره فعالیت در اواخر عمر فکر میکنم.»
من اولین بار در دسامبر ۲۰۲۲ با فراهانی مصاحبه کردم، زمانی که فیلم خارقالعاده او جمعه میبینیمت، رابینسون (۲۰۲۲) در موزه هنرهای مدرن به مدت یک هفته (تنها اکران آن در نیویورک) نمایش داده شد. این یک پرتره دونفره از گدار و ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز فقید ایرانی است. اگرچه گدار نقش خود را در این فیلم در سال ۲۰۱۵ به پایان رساند، اما حاوی سکانسی است که در آن مستقیماً به دوربین نگاه میکند و با چنان شور و حالی توضیح میدهد که سینما چیست که نشانگر این است که از قبل فکر میکرده اینها میتوانند آخرین کلمات ضبط شده او باشند. این میتواند برآمده از ذهنیت من باشد، چون تقریباً در همه فیلمهای گدار این نگاه به گونهای وجود دارد که به خود و تماشاگر علامتی میدهد مبنی بر اینکه اینجا پایان سناریو است.
ارائه آنونس فیلم سناریوها (ژان لوک گدار، ۲۰۲۴)
از کی شروع به ساختن فیلم کردید؟
حدود سال ۲۰۰۰٫ قبل از آن نقاشی میکردم، اما متوجه شدم که در نقاشی به مسائل اجتماعی میپرداختم و فکر کردم که بهتر است این کار را در مستند انجام دهم.
از چه زمانی همکاری با گدار را شروع کردید؟ و آیا در اولین ملاقاتتان ایده ساخت جمعه میبینمت، راینسون را مطرح کردید؟
نامهای برایش نوشتم و پیشنهاد ملاقاتمان با گلستان را مطرح کردم و بخشی از قصدم از ترتیب دادن این دیدار را توضیح دادم. او پاسخ داد: «چرا که نه» و یک هفته بعد در یک کافه با هم ملاقات کردیم.
هیچکدام از فیلمهایی که ساخته بودید را به او نشان دادید؟
فیفی از خوشحالی زوزه میکشد را بهش دادم.
فیفی، مستند شما است که در سال ۲۰۱۳ ساختید و درباره دو ماه آخر زندگی بهمن محصص، نقاش ایرانی است که پس از دهها سال تبعید داوطلبانه، سفارشی برای خلق آخرین اثرش را میپذیرد. هم یک کار درخشان ژورنالیستی است و هم یک پرتره متأثرکننده و صمیمی. گدار درباره آن چه گفت؟
هیچوقت نفهمیدم که او فیلمهایم را دید یا نه.
فیفی به طور مشخص تحت تأثیر گدار است.
راستش مطالعه درباره گدار را از خیلی وقت پیش از آن شروع کرده بودم. یکی از اولین فیلمهای من درباره مسائل جنسی در تهران است. خودم آن را تدوین نکردم و از کار تدوینگر فیلم راضی نبودم. داشتم این صداها را در ذهنم میشنیدم، و حالا که شما این را میگویید متوجه شدم که این صداهایی که داشتند چیزهایی به من میگفتند، همان تأثیرات گدار بود.
در همان جلسه اول، وقتی ایده خود را درباره رابینسون به گدار گفتید – که قرار است یک سری مبادله ایمیلی بین او و گلستان باشد- آیا این موضوع را به عنوان فیلمی که شما کارگردانی خواهید کرد مطرح کردید، یا او این پروژه را به عنوان چیزی کاملاً متعلق به خودش در نظر گرفت؟
فکر میکنم او از ابتدا کاملاً میدانست که من میخواهم با ساخت این فیلم یک سند تاریخی خلق کنم – یک سند تصویری. اما فکر میکنم، از قبل این ایده را در ذهن داشت که از طریق نامههایی که هر جمعه ارسال میشد، فیلمی درباره مکاتبهای بین خودش و کسی که نمیشناخت بسازد. این فیلم به نوعی این فرصت را به او داد. و من این احساس را داشتم که در این مدت – چه در زمان مکاتبات و چه در سالهای بعدی که فیلم تمام شد – واقعاً داشت فیلم خودش را میساخت، زیرا او فقط مطالب را به طور خاص برای گلستان نمیفرستاد، بلکه همزمان داشت محاسبه میکرد که چگونه این متریال در کنار هم میتواند به یک فیلم تبدیل شود.
قبل از اینکه پیشنهاد ساخت فیلم را به او بدهید گلستان را میشناختید؟
او را بیشتر به عنوان یک چهره بزرگ فرهنگی میشناختم. او به خاطر آثارش به زبان فارسی بسیار شناخته شده است.
اما بعد درگیر بازسازی فیلمهایی که گلستان در دهه ۶۰ میلادی ساخته بود شدید.
کار روی رابینسون را در سال ۲۰۱۴ شروع کردم و فیلم در سال ۲۰۲۲ به پایان رسید. در این مدت من نیز زندگی جدا از درگیری مستقیم ساخت فیلم داشتم که در آن با هر دوی این هنرمندان کار میکردم. با گلستان در ترمیم فیلمهای او و با گدار در ساخت فیلمش نقش داشتم. دریافتم که با همکاری مستقیم با هر دوی آنها، میتوانم از طریق درک عمیقتر از اینکه هر کدام به عنوان هنرمند چه کسی هستند، آنها را به هم نزدیکتر کنم. من یک توریست نبودم بلکه کسی بودم که کار آنها را عمیقاً میفهمیدم.
در فیلم کتاب تصویر تهیهکننده بودید.
در کتاب تصویر، و فیلم آخرش؛ سناریوها.
تاریخ آخرین نامهای که در رابینسون مبادله شد، کِی بود؟
نامهنگاریها از اوت ۲۰۱۴ آغاز شد و در مارس ۲۰۱۵ به پایان رسید. طی این مدت، گدار به شدت بیمار و در بیمارستان بستری شد – نه در بیمارستانی که در فیلم میبینید، بلکه در بیمارستان دیگری. این یک دوره بسیار پرمخاطره و نامطمئن بود. وقتی که مرخص شد، برای بهبودی نیاز به زمان داشت. در آن دوره، به عقب برگشتم و به دنبال تصاویری گشتم تا با صداها کنار هم قرار دهم – واقعاً از آنها یک کلاژ درست کنم و سپس یک فتوکپی از آن کلاژها به دست بیاورم. وقتی میگویم فیلم مثل فتوکپی است، به این دلیل است که این نامهها را در اختیار داشتم و بارها و بارها در مراحل مختلف آنها را کپی کردم. خود فیلم هم کلاژ است. همچنین اساساً داشتم با یک آرشیو کار میکردم، که گنجینهای از خود نامهها بر اساس تاریخ ارسال آنها بود، اما پس از آن، آرشیوی هم از حرکات و کنشها داشتم، که ردپایی بود از این نامهها، از وقتی که برای اولین بار نوشته شدند تا زمانی که واقعاً به فیلم تبدیل شدند.
با تماشای فیلم، برایم واضح بود که در مقطعی، گدار به این فکر افتاده که این فیلم خودش خواهد بود، زیرا او این سلف پرترهها را همانطور که در بسیاری از فیلمهایش به کار میبرد چیده است. آیا پروژه در سال ۲۰۱۵ متوقف شد؟
نه، او از من خواست که صحنههای بیشتری را پیشنهاد کنم و من هم همین کار را کردم. فکر میکنم وقتی این صحنههای اضافی را برای من فرستاد، همان مفهوم ارسال نامهها را داشت. گمان میکنم در تمام این مراحل، او واقعاً داشت فیلم را برای خودش میساخت. یکی از چیزهایی که من واقعاً نگران آن بودم این بود که در نهایت اگر نکات مد نظرش آنگونه که او دلش میخواست در فیلم نمایش داده نمیشد، احتمالاً از فیلم خوشش نمیآمد. زمانی از او پرسیدم آیا صدایی برای من ضبط میکند و وقتی درخواستم را دریافت کرد به دستیارش گفت: «این هم یک فیلم دیگر است، او (یعنی من) هم این فیلم را مثل بقیه فیلمها خواهد ساخت.»
که عنوان یکی از فیلمهای او است؛ فیلمی مثل بقیه (۱۹۶۸).
دقیقاً. آن اظهارنظر باعث انسداد فکری من شد تا روزی که نشستم و با خودم گفتم: «فوقش فیلمی مثل فیلمهای دیگر میسازم!» و همین باعث رفع انسداد شد. یکی از عنوانهای فیلم رابینسون: فیلمی مثل فیلمهای دیگر بود، اما آن را کنار گذاشتم. در طول تمام مراحل، هرگز متریالی که برای من ارسال کرده بود را فراموش نمیکرد و با من تماس میگرفت و میگفت: «جمعه چی شد؟» همیشه منتظر بود تا فیلم تمام شود. یک بار با من تماس گرفت و میخواست بداند آیا میتواند از صحنهای که در رختخواب است و درباره ترس صحبت میکند برای خودش استفاده کند. وحشت کردم چون صحنهای بود که میخواستم در فیلمم از آن استفاده کنم. میترسیدم آن را پس بگیرد تا بتواند در یکی از فیلمهای خودش از آن استفاده کند. روزی که تولید کتاب تصویر را تمام کردیم، به من گفت: «یادت باشد، هنوز آن فیلم را تمام نکردهای!»
صحنهای که گفتید جایی است که او در تخت است و درباره ترس حرف میزند، جایی از آن استفاده کرد؟
نه، اما به همه گفت «اگر فیلم را تمام نکند ازش استفاده خواهم کرد.»
موقع فیلمبرداری صحنههای سلف پرتره شما حضور داشتید؟
بعضی از آنها را بله.
آخرین آنها فوقالعاده است.
خوشحالم که این را گفتید، چون در این مورد خاص من از او خواستم که این کار را بکند. این کاری است که او اغلب انجام میداد – آب را با شراب مخلوط میکرد. مشخصاً از او خواستم این کار را با نگاه مستقیم به دوربین انجام دهد. این ایده را از نوشته (لئون باتیستا) آلبرتی در مورد هنر رنسانس در دهه ۱۴۰۰ گرفتم – که نقاشان بزرگ پرتره، ژستی به شخصی که به تصویر میکشیدند میدادند که مستقیماً به بوم نقاشی نگاه کند. انگار مردهها از درون نقاشی به زندگان نگاه میکنند که به نقاشی چشم دوختهاند. و در حالی که من هرگز مستقیماً به آن فکر نکردم (شاید در ناخودآگاهم به آن آگاه بودم)، دلم میخواست آن را ضبط کنم تا پس از مرگ او در فیلم باشد و به ما – زندگان – نگاه کند. آن لحظه که گدار به ما زندگان نگاه میکرد.
چیزی که در این صحنه برای من جالب بود این است که در این نامه او به گلستان میگوید سؤالش چیزی است که پلیسها میپرسند. و سپس گدار به شیوه منحصر بفردی میگوید که سینما چیست. بینظیر است، اما او با یک رفتار احمقانه تیشرتش را بالا میکشد و با آن آشغالهای روی میز را پاک میکند. این حرکت او حتی بیشتر از نگاه کردنش به دوربین، برای همیشه به یادم خواهد ماند. او پرترههای سینمایی عالیای ساخته زیرا معنی و تأثیر یک ژست را درک میکرد. چیزی که آخر فیلم میگوید چی است، آنجا که میخواهد دوربین قطع شود؟
آخرین چیزی که میگوید این است: «حالت خوبه؟ قطع کنیم.» دوست دارید ببینید گدار بعد از دیدن فیلم چه نوشته است؟
پس او در واقع قبل از مرگ فیلم را دید؟ قبل از اینکه آن را در جشنواره فیلم برلین در زمستان ۲۰۲۲ نمایش دهید؟
بله. این بخشی از ایمیل اوست. جلوی موضوع نوشت: «خائنان». و بعد: «میترای عزیز، شاید درک این دو خائن برایت سخت باشد. یا شاید فقط برای اشاره به معنای این فیلم زیبا و خوب. اینها دو پوکرباز هستند که دارند بازی نمیکنند، اما برای اینکه دیگری ادامه دهد، کارتهای خود را نشان میدهند و به این ترتیب، هر کدام به محیط خود خیانت میکنند.» گدار قبل از دیدن کل فیلم هیچ بخشی از آن را ندیده بود. او هرگز گلستان را ندیده بود و اصلاً نمیدانست گلستان چه شکلی است و بعد از گذشت شش سال از مراحل ساخت این فیلم، بالاخره فهمید که گلستان کیست – در واقع ملاقات واقعی آن دو از زمانی شروع شد که گدار فیلم را دید.
الآن مشغول چه کاری هستید؟
آخرین فیلم گدار، سناریوها، که من تهیه کننده آن هستم. و پروژه خودم؛ سناریوی غیرممکن. احساس میکنم که فرسودگی جسم فیزیکی (مقابل دوربین) در فرسودگی خود اثر منعکس میشود. بنابراین ایده من این است که با تصور اینکه این یک فیلمنامه غیرممکن است به آن نزدیک شوم.
صبر کنید، درباره کدام سناریوها داریم حرف میزنیم؟
فیلمی که می خواهم بسازم یک فیلمنامه غیرممکن است، سناریوی غیرممکن. من به کارهای متأخر یک هنرمند علاقه مند هستم. چیزی که زمانی تولید میشود که تقریباً غیرممکن است، زیرا خود بدن در حال متلاشی شدن است. یک ماه قبل از مرگش این را برایم فرستاد: «این که غیرممکن است به معنای شکست نیست، بلکه ستایشی است از ناتوانی در انجام دادن، ناتوانی در گفتن و ناتوانی در بودن، ناتوانی در تبدیل کردن خود به دیگری، حیوان شدن، غیرانسان شدن.» پروژه سناریوی غیرممکن تصور فیلمی است که قدرت ناتوانی را بررسی میکند.
منبع: فیلم کامنت (۲۸ می ۲۰۲۴)