وارد که میشوم، خانم «شین» آمده است برای کار نظافت. همین که مینشینیم و بساط گفتوگو را آماده میکنم، مرضیه برومند از او میخواهد بهخاطر کمترشدن سروصدا دورتر از ما کارش را انجام دهد. پیشنهادش شستن تراس است.
خانم برومند شرط میگذارد( ظاهرا شرط همیشگی است) به این شرط که نخواهی همه تراس، برگها و گرد و خاکش را به زور آب تمیز کنی. گویا دیالوگ تکراریای برقرار است.خانم شین معتقد است که خانم برومند مدام درباره آب سختگیری میکند و خانم برومند گله دارد که با وجود سختگیریها وقت نظافت، آب هدر میرود. خانم برومند موضوع بستن آب هیرمند را پیش میکشد؛« هیرمند رو هم که به رومون بستید، دیگه چرا انقدرآب هدر میدی؟». خانم شین که اتفاقا افغانستانی است، جواب میدهد:« اون موقع که نبسته بودیم هم نمیذاشتید تراس رو با آب بشورم.» میخندیم و پایان این صحبتها همانجا در ذهنم شروع ورودی گفتوگوی ما میشود؛ گفتوگویی که قرار نیست درباره کارگردانی، برنامهسازی، بازیگری و فهرست بلندبالای آثار محبوب او در سینما، تئاتر و تلویزیون باشد بلکه قرار است درباره زندگی و شهر باشد.
- حالتان چطور است؟
حال روحی یا جسمی؟
- حال روحی
حال روحیام را خوب نگه میدارم. اگر بخواهم فکر کنم به مشکلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و … که چندان امیدوارکننده پیش نمیروند، قطعا حالم بد میشود اما از آنجا که آدم خوشبینی هستم، سعی میکنم امیدوارانه به مسائل نگاه کنم. اتفاقا علاوه برحال خودم باید حال اطرافیان را هم خوب نگه دارم که این کمی سختتر هم میشود.
- چرا اغلب میشنویم که حال همه خوب نیست؟ اطرافمان اغلب از بد بودن حالشان گله دارند.
در مورد همه نمیدانم اما چیزی که بیشتر از همه مرا ناراحت میکند، بیاخلاقی است. زیاد شدن بیاخلاقیها باعث شده اگر در زندگی دارای چهارچوب اخلاقی باشیم، اذیت شویم.
- چقدر از این احوالات بد واقعی است و چقدر اغراقشده بهنظر میرسد؟
اتفاقا اغراق نیست. بگذارید با یک مثال توضیح بدهم؛ سالها پیش با دوستان برای تئاتری به کارگردانی خانم صابری مشغول تمرین بودیم. خانم پروین دولتشاهی از بازیگران این کار بود که سر تمرینها در فرصت فراغت بافتنی میبافت. هربار که ایشان برای تمرین اجرا میرفتند، من و یکی از دوستان شیطنت میکردیم و میرفتیم چند ردیفی را که ایشان بافته بودند، میشکافتیم و ایشان دوباره از نو میبافتند. تا اینکه بالاخره گفتند چرا بافتنی من بالا نمیرود و شوخی ما لو رفت. حالا همین داستان برای من پیش آمده؛مثلا از حدود ۱۰سال پیش بهدنبال این بودهام که بتوانیم جایی بهعنوان «خانه عروسک» تاسیس کنیم. با همه تلاشها بالاخره ۲سال پیش توانستم زمینی برای این کار از شهرداری دریافت کنم اما طی این دو سال هنوز نشده که اتاقی، مکانی، ساختمانی آنجا بسازیم. داستان همان بافتنی است که هر چه میبافم بالا نمیرود. این باعث میشود حالم بد شود. نمونههای این فعالیتها یعنی کارهای فرهنگی، اجتماعی و هنری که دغدغه من بوده و هست، زیاد است. در واقع همین تاسیس خانه عروسک فقط یکی از کارهایی بوده که بعد از دوندگیهای زیاد و چندین ساله هنوز به سرانجام نرسیده است.
- ولی شما دوباره بافتن این بافتنیها را شروع میکنید.
بله. من شروع میکنم، هرچند وقتی مردم به من میرسند میپرسند چرا کم کار شدهام؛ درحالیکه سالهاست برای تاسیس خانه عروسک در حال تلاشم؛ جایی که قرار است مجموعهای باشد از موزه عروسک، کتابخانه تخصصی، آرشیو، تماشاخانه، کارگاه ساخت عروسک و… اما چون تلاشها بینتیجه میماند، همه انرژی من هدر میرود، درحالیکه اگر همه همکاری میکردند و وعدهها به سرانجام میرسید، من باامید و انرژی بیشتری کارها را ادامه میدادم.
- اتفاقا یکی از شاخصههای آثار هنری شما انتقال حس خوب به مخاطب است، اصولا با یادآوری کارهای شما حس خوبی منتقل میشود.
مسلما هر فیلمساز و هنرمندی مکنونات ذهنیاش را در آثارش ارائه میدهد، من هم بهعنوان فیلمساز مولف از این امر مستثنا نیستم. قشنگترین چیزی هم که از مخاطبان در مورد آثارم میشنوم همین جمله است که به من گفته میشود دیدن کارهای شما به ما آرامش میدهد. حتی خانمی به من میگفت بعد از دیدن برنامههای شما شبها راحتتر میخوابم. دلیلش این است که من دوست ندارم به مخاطبم استرس بدهم؛ حتی در حرکت دوربین .درواقع من دوست ندارم تلخیها را به مردم نشان بدهم، نه اینکه زشتیها و تلخیها نباشند، اما سعی میکنم در کنار همین زشتیها آن نکات روشنی و امید را هم به مخاطب نشان دهم.
- درحال حاضر کارهایی هستند که به این نگاه شما نزدیک باشند؟
مجموعه آثار مستندی با عنوان «کارستان» با مشاوره، طراحی و تهیهکنندگی رخشان بنیاعتماد و مجتبی میرتهماسب است که توصیه میکنم حتما ببینید. یکی از این آثار مستند «مادر زمین» است که اتفاقا لازم است حتما مسئولان خصوصا مسئولان شهری، شهرداران و اعضای شورای شهر هم این اثر را ببینند.
- چرا؟
چون این مستند درباره هایده شیرزادی از زنان کارآفرین و حافظان محیطزیست ایران است. او زندگیاش را وقف نجات زمین از طریق جلوگیری از دفن زباله، بازیافت زبالههای شهری، تولید کود آلی، بازیافت نخالههای ساختمانی و… کرده است. با همین آثار باید درباره زباله و حفظ محیطزیست که یکی از مسائل مهم زندگی شهری و روستایی ماست اطلاعرسانی شود.
- در مورد زباله چطور باید فرهنگسازی کنیم؟
اتفاقا نیازی به هزینه کلان ندارد، با فیلمهای ویدئویی کوتاه و ساده میتوان به مردم یاد داد زباله چیست. مردم باید یاد بگیرند چه چیزهایی زباله و دورریختنی هستند و از چه چیزهایی مثل پوست میوهها میتوان برای کمپوست و کود گیاهی استفاده کرد. متأسفانه کسی حاضر نیست برای چنین مسائلی وقت و هزینه صرف کند، درحالیکه باید به مردم یاد بدهیم که به شهرشان علاقه داشته باشند و برای حفظش تلاش کنند.
- چرا ما برای این موضوعات وقت و هزینه صرف نمیکنیم؟
برای اینکه خیلی از مسئولان ما دنبال کارهای کلان و بزرگ هستند؛ درواقع خصلتی که در اکثر مدیران دیده میشود این است که میخواهند کارهایی انجام دهند که چشمگیر باشد؛ اتفاقات بزرگ و ساختوسازهای کلان؛ مثلا باغ کتاب میسازیم به مساحت ۶۵هزار متر، از فرودگاه امام (ره)بزرگتر و خالی از روح یا مثلا ساختمانهای بزرگ میسازیم با نماهای عجیب و غریب، درحالیکه در فرهنگ ما خانهها درهای کوچکی داشتند. باید سرت را خم میکردی و وارد خانه میشد و بعد متوجه میشدی که خانه بزرگ است یا چه اندازه حیاط دارد. درواقع ما خودنمایی نمیکردیم، درحالیکه حالا ما چه در شهر، چه در خانههای خودمان در حال خودنمایی و نمایش هستیم. همین پردههای خانههای امروزی را ببینید؛ والان، پارچه، تور و… همهچیز بهخودنمایی تبدیل شده و بعد از سبک زندگی ایرانی حرف میزنیم، درحالیکه این اندازه نمایش و اصرار به دیدهشدن اصلا متعلق به فرهنگ ما نیست.
- چرا به اینجا رسیدیم؟ چه شد که این شدیم؟
اینها به خاطر آرزو به دلی ماست، ما آرزو به دل هستیم. متأسفانه ما به داشتههای خودمان علاقهای نداریم، اصلا بهخودمان افتخار نمیکنیم، مدام میخواهیم شبیه دیگران باشیم. ما از سادهزیستی حرف میزنیم درحالیکه تبلیغات تلویزیونی ما در راستای تجملگرایی است. ما از سادگی حرف میزنیم درحالیکه شهر را از مالها، از انواع برندها و فروشگاههای بزرگ پر کردهایم. همین مالها را چهکسی میسازد؟در ساختوساز اغلب آنها بخشهای دولتی هم مشارکت دارند. حالا چطور میخواهیم سبک زندگی ایرانی داشته باشیم؟
- شما از این مراکز خرید نمیکنید؟
اتفاقا مدام از من میپرسند که فلان مرکز خرید رفتهای؟ مثلا میپرسند پالادیوم را دیدهای؟ برو حتما، خیلی جالب است، میگویم چه چیز جالبی دارد؟ اصلا همه این مراکز خرید چه چیز جالبی میتوانند داشته باشند؟ راستش را بخواهید من عاشق خرید از همین محله خودمان بودم، با بقال و سبزیفروش و میوهفروش و… دوست بودیم، صحبت میکردیم، از حال هم خبر داشتیم، درحالیکه هر روز این مغازههای کوچک در حال تعطیل شدن هستند و جایشان را فروشگاههایی پرکردهاند که اصلا کسی، کسی را نمیبیند. همین که میرفتید قصابی و با هم حرف میزدید یعنی رابطه برقرار میکردید، همینها مهم بود و آدمها را کنار هم نگه میداشت، حالا از این فروشگاههای بزرگ بستههای گوشت و مرغ را جدا میکنیم.
- قطعا شما با مسئولان فرهنگی و شهر به ضرورت در ارتباط هستید؛ این مسائل را به آنها منتقل میکنید؟
من هر جا که بتوانم و بشود حرفهایم را میزنم؛ چه جلوی مسئولان باشد، چه مردم کوچه و بازار.
- وقتی با شهروندانی مواجه میشوید که به قوانین شهری احترام نمیگذارند، چه میکنید؟
همیشه تذکر میدهم. وقتی میبینم کسی زباله میریزد یا دوبله پارک کرده و باعث ترافیک شده حتما تذکر میدهم.
- نتیجه هم دارد تذکر شما؟
اگر مرا بشناسند، بله. مثلا میگویند حق با شماست خانم برومند اما ممکن است طرف برگردد و بگوید به تو چه که من در هرحال تذکرم را میدهم. مثلا همه میخواهند در نزدیکترین جای ممکن به مقصد پارک کنند، دقیقا جلوی مرکز خرید یا رستورانی که میخواهند غذا بخورند؛هیچکس حاضر نیست کمی راه برود. اصلا دقت کردهاید کسی پیاده جایی نمیرود؟ اصلا آدم پیاده نمیبینیم. ناگفته نماند که پیادهرو هم نداریم.
- چرا ما به همین نکات ساده، مثل نریختن زباله یا احترام به قوانین راهنمایی و رانندگی توجه نمیکنیم؟
چون خودخواه هستیم. عمری به ما گفته شده ما مردم مهربانی هستیم اما این حقیقت ندارد. ما مهربان نیستیم، ما ادای مهربانها را درمیآوریم اما مهربان نیستیم. به همدیگر احترام نمیگذاریم. اخلاق یعنی همین؛یعنی درک متقابل داشتن، کنار هم بودن، احترام به حق همدیگر و… که ما اینطور نیستیم و این باعث شده بیاخلاقی زیاد شود.
- چقدر مسئولان دراین باره مسئول و مقصرهستند؟
خیلی زیاد. متأسفانه اغلب مسئولان بیشتر روی ظواهر و شعار کار کردهاند تا عمق بخشیدن به مفاهیم اخلاقی، مثلا همین که کسی در ظاهر خودش را دیندار نشان داده کافی بوده، درحالیکه دیندار واقعی در عمل به آموزههای دینی پایبند است.
- حالا باید چه کنیم؟
دستکم باید از بچهها شروع کنیم. باید به بچهها در مدارس آموزشهای درست داده شود. در مورد بزرگترها هم ابتدا باید با جبر شروع شود، یعنی قانون. اول باید حقوق شهروندی را در قانون ببینیم و بعد کمک کنیم که نهادینه شود. یک شهروند اروپایی در مرحله اول مجبور بود که به قوانین ترافیکی احترام بگذارد چون جریمه بالایی داشت اما به مرور این مسئله نهادینه شد.
- شما در آثار و فعالیتهایتان نشان دادهاید که دغدغه روابط انسانی، زندگی، محیطزیست، شهر و مکان زندگی را داشته و دارید، با این تفاسیر اگر بخواهید مهمترین اولویتهایتان را به مدیران جدید شهری اعلام کنید، چه میگویید؟
بهنظرم اول از همه باید شرایطی پیش بیاید که مردم به شهرشان احساس نزدیکی کنند؛ مثال سادهاش این است که ما پیادهرو نداریم. حتی این امکان فراهم نیست که مردم قدمزنان بروند و خرید کنند. پیادهروهای ما برای رفتوآمد سالمندان، کودکان و مادرانی که کالسکه داشته باشند، مناسب نیست اما این موضوع قابل حل است. با یک برنامهریزی دقیق میتوان به پیادهروها شکل و شمایل درست و استاندارد داد.
علاوه بر این بهنظر احیای محلات هم باید در اولویت باشد؛ محله آدمها را به هم نزدیک میکند، به ساکنان احساس نزدیکی میدهد، محله باعث میشود مردم به مکان زندگی خودشان حس تعلق داشته باشند و خودشان نسبت به امنیت، پاکیزگی و زیبایی آن تلاش کنند. متأسفانه مردم مدتهاست نسبت به شهرشان احساس تعلق ندارند، بیتفاوت شدهاند و این یک آسیب بزرگ است. احیاشدن محلات جلوی از هم گسیختگی مردم را میگیرد. وقتی مردم به همدیگر نزدیک باشند راحتتر میتوان برای فرهنگسازی، بهبود سبک زندگی و یا تغییر سبک مصرف از آنها استفاده کرد. مثلا همین موضوع استفاده نکردن از کیسههای نایلونی، اتفاقا نیاز به بودجه فراوانی هم ندارد، میتوان در محلات کمپین استفاده از زنبیل راه بیندازیم. به فروشنده و خریدار یاد بدهیم نیازی نیست این همه نایلون برای خرید استفاده شود، مثل مادرانمان، از زنبیل استفاده کنیم.
- انتظار داشتم مثل بقیه وقتی از مشکلات شهر سؤال میپرسم اول بروید سراغ ترافیک و آلودگی هوا که اتفاقا اشاره نکردید، چرا؟
ببینید ترافیک و آلودگی هوا مشکلات چندین ساله شهر هستند که حلشان زمانبر است. قطعا این موضوعات مهم و در اولویت هستند اما تمرکز روی این موضوعات نباید غفلت از موضوعات خرد ولی مهم را سبب شود. وقتی از همین موضوعات کوچک مثل زباله و فرهنگ ترافیکی شروع میکنیم در واقع یاد میگیریم که سایر مسائل نیز با همکاری ما قابل حل است.
- شما از مترو استفاده میکنید؟
اصلا؛ شاید یکبار با مترو به بازار تهران رفته باشم.
- چرا؟
منزل من فاصله زیادی با ایستگاههای مترو دارد؛ درواقع مترو به من دور است و مجبورم از خودروی شخصی استفاده کنم. البته معمولا جوری برنامهریزی میکنم که وقتی از منزل خارج میشوم، چند کار را با هم انجام میدهم و مسیرهای مختلفی میروم.
ولی اگر موقعیت منزلم به شکلی بود که میتوانستم از مترو استفاده کنم، حتما این کار را انجام میدادم. دیدن مردم برای من خیلی لذتبخش است، به چهرههایشان دقت میکنم و در ذهنم قصهپردازی میکنم. از بچگی یکی از تفریحاتم همین دیدن مردم و قصهساختن از آنها بود.
- از اینکه تکسرنشین هستید، عذاب وجدان نمیگیرید؟
چرا اتفاقا، خیلی عذاب وجدان میگیرم. بهخاطر همین حس معمولا نگه میدارم و کسانی که هم مسیر باشند، سوار میکنم. خصوصا در سربالاییها حتما عابران را سوار میکنم، با هم گپ میزنیم، بعضیها میشناسند، بعضیها هم نه.
- آنهایی که میشناسند، تقاضایی هم دارند؟
اغلب فرزندی، خواهرزادهای، نوهای دارند که میخواهند بازیگر شود.من هم توصیه میکنم وارد این حرفه نشوند.
- کدام خیابان تهران محبوب شماست؟
در حال حاضر مرکز تهران، تغییرات خوبی داشته ومثلا شهرداری کارهای خوبی در منطقه۱۲ انجام داده.خانه پدریام چهارراه آبسردار خیابان ژاله (شهدا) بود. آنجا را خیلی دوست دارم. خیابان ایران را هم خیلی دوست دارم.
- جز تهران به چه شهری علاقه دارید؟
شهر یزد را خیلی دوست دارم، البته به تازگی سفری داشتم به لاهیجان، از این شهر هم خیلی خوشم آمد.
- خانم برومند تاکنون پیشنهاد ساخت یا همکاری برنامههایی در حوزه شهری را داشتهاید؟
بله، زیاد، اتفاقا چند سال پیش به یکی از معاونتها دعوت شدم برای ساخت برنامه آموزشی در حوزه کاهش زباله.
- نتیجه چه شد؟
نظر من این بود که این کار نیاز به یک بسته فرهنگی شامل کتاب، سریال و برنامه تلویزیونی و تیزر دارد اما آنها گفتند فقط یکماه وقت دارند. طبق معمول میخواستند دقیقه ۹۰ همه کارها انجام شود؛ یک تصور غلط که هنوز هم وجود دارد و قرار است به شکل عوامانه و نمایشی کار فرهنگی انجام دهیم. متأسفانه روند اینطور است که بودجهای تعریف میشود و قرار است در حداقل زمان کاری انجام شود؛ کاری که نه تأثیرگذار میشود و نه حتی بعدها کسی پیگیری میکند که آیا تأثیری داشته یا خیر.
- شما در انتخابات شورای شهر شرکت کردید؟
بله و به همین اعضای جدید رأی دادم.
- پیگیر مطالباتتان هستید؟
اتفاقا با تعدادی از همکاران نامهای تهیه کردیم و درخصوص پیگیری مطالباتمان تأکید کردیم و قطعاً پیگیرمطالبات شهری خواهیم بود. در حال حاضر منتظریم که شهرداری و شورای شهر به تثبیت برسد و امیدوارم این روند تسلط به کارها و تثبیت هرچه زودتر انجام شود.