تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۵/۰۲ - ۱۴:۵۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 159161

سینماسینما. ترجمه: علی افتخاری

سینمای نوری بیلگه جیلان به یک اندازه بیان‌نشدنی و گیرا است. جیلان مشتاقانه از سنت هنری اروپایی میکل‌آنجلو آنتونیونی، تئو آنگلوپولوس و جهان سینمایی آندری تارکوفسکی پیروی می‌کند، و یک استعداد بصری پرشور به نمایش می‌گذارد، و در عین حال استفاده از زمان، مکان و روایت به همان اندازه در کار او ضروری است.

او هم یک استاد است و هم یک سینماگر صاحب سبک و خاص که مصمم است روی ضمیر تماشاگر نشان بگذارد. او مراقبه‌های شخصی و اندوه‌بار را با انزوای انسانی و ماهیتِ زودگذر و شکننده روابط، حتی‌ صمیمی‌ترین آن‌ها، ترکیب می‌کند.

«درخت گلابی وحشی» (The Wild Pear Tree) تازه‌ترین پیروزی جیلان، نمونه قابل توجه دیگری برای اثبات تسلط او است. اولین ساخته سینماگر ۶۲ ساله متولد استانبول بعد از فیلم «خواب زمستانی» که برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن ۲۰۱۴ شد، یک فیلم ملایم، عمیقاً انسانی با چنان خرد عمیق و زیبایی آرام و بدون شتاب است که طنین آن تا مدت‌ها پس از تماشای فیلم در تماشاگر می‌ماند.

«درخت گلابی وحشی» داستان سینان یک نویسنده جوان و بلندپرواز (با بازی آیدین دو دمیرکول) را دنبال می‌کند که به دهکده زادگاه خود در یکی از مناطق روستایی در ترکیه بازمی‌گردد، با این امید که پول کافی برای انتشار کتاب خود را فراهم کند. انگار تقدیر او این است که به‌عنوان معلم در جایی در شرق ترکیه مشغول کار شود، اما سینان تمایلی به پذیرش سرنوشت خود ندارد. عشق او نوشتن است. درواقع، او امیدوار است با پول خودش یک کتاب داستانی را که روی آن کار می‌کند به چاپ برساند. سینان به دنبال کسانی است که از پروژه او پشتیبانی کنند و بخش زیادی از فیلم، حول برخوردها و صحبت‌های او با افراد اطرافش می‌گردد، چه ازلحاظ عقیدتی و چه ازنظر مالی، یا هر دو. بااین‌حال، با توجه به این که پدرش به دلیل میل شدید به قمار، در میان مردم محلی وجه خوبی ندارد، همه‌چیز مطابق برنامه پیش نمی‌رود که باعث می‌شود سینان بیش‌ازپیش متحیر شود، و در محدوده‌های درک ناب و ساده خود از جهان حرکت کند.

فیلم ۱۸۸ دقیقه‌ای «درخت گلابی وحشی» اولین بار در دنیا در بخش مسابقه هفتاد و یکمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد. کن جایی است که جیلان محبوبیت زیادی دارد و جوایز بسیاری در آنجا دریافت کرده است. او غیر از «خواب زمستانی» که جایزه نخل طلای کن را گرفت و از سوی فدراسیون بین‌المللی منتقدان فیلم به‌عنوان برنده جایزه فیپرشی فیلم برتر بخش‌ مسابقه اصلی معرفی شد، به‌دفعات در کن با استقبال روبرو شده است.

«روزی روزگاری در آناتولی» او در ۲۰۱۱ در کن به‌طور مشترک با «پسری با دوچرخه» برادران داردن جایزه بزرگ را دریافت کرد. جیلان در ۲۰۰۸ هم با «سه میمون»‌ برنده جایزه بهترین کارگردان شد و در ۲۰۰۶ با «اقلیم‌ها» جایزه فیپرشی را گرفت. «دوردست» او در ۲۰۰۲ برنده جایزه بزرگ کن شد، ضمن این که اولین ساخته او، فیلم کوتاه «پیله» در ۱۹۹۵ در کن روی پرده رفت.

«درخت گلابی وحشی» که هشتمین فیلم بلند سینمایی جیلان است، به نمایندگی از ترکیه در بخش فیلم بلند بین‌المللی جوایز اسکار ۲۰۱۹ رقابت کرد، اما نامزد نشد. «سه میمون» نیز نماینده ترکیه در اسکار بود و هرچند به فهرست کوتاه نامزدها راه پیدا کرد، اما درنهایت نامزد نشد.

جیلان مانند قهرمان جوان فیلم «درخت گلابی وحشی»، به ادبیات اهمیت زیادی می‌دهد و عشق او به چخوف، به‌ویژه از زمان فیلم فوق‌العاده خوب «روزی روزگاری در آناتولی» (۲۰۱۱) آشکار بوده است. «درخت گلابی وحشی» با نمایش یک سبک ادبی خاص بر روی پرده، برای دیدن فیلم آسانی نیست. یک فیلم سنگین و پرحرف است، و در عین حال، مراقبه‌ای خوشایند و جذاب در مورد زندگی و داستان است‌، و یک دستاورد چشمگیر در گذر از مرزهای بین سینما و ادبیات و فراتر از آن. جیلان در گفت‌وگو با پاملا جان از وبسایت فیلم‌اکسپلورر درباره «درخت گلابی وحشی» صحبت کرده است.

نوری بیلگه جیلان

فیلم در مورد یک نویسنده جوان، خانواده‌اش و بلندپروازی او برای چاپ کتابش است. این داستان چقدر یادآور خودتان و بلندپروازی شما به‌عنوان یک هنرمند است؟

در بخش‌هایی کاملاً نزدیک است، اما داستان عمدتاً بر مبنای شخص دیگری است. ما فیلمنامه را با هم نوشتیم. آیدین دو دمیرکول بازیگر نقش سینان از دوستان پسرم است. و درست مثل فیلم، او یک معلم است. او دو کتاب نوشت و خودش آن‌ها را منتشر کرد. البته من تجربیات خودم از با پدرم، مادرم، حتی همسرم را به داستان تزریق کردم. درواقع، «درخت گلابی وحشی» ترکیبی از چیزهای مختلف است.

رابطه خودتان با پدر و مادرتان در دوران جوانی را چگونه توصیف می‌کنید؟

مکالمه‌های خود با مادرم را وقتی هم‌سن سینان بودم، به خاطر می‌آورم. وقتی جوان بودم، آن‌ها هرگز باور نمی‌کردند که من هیچ‌وقت یک شغل مناسب پیدا کنم. ازنظر آن‌ها، اگر شما درآمدی نداشته باشید، کاری که انجام می‌دهید به‌نوعی واقعی نیست. پدر و مادرم چنین دیدگاهی داشتند. سینمای من برای آن‌ها مثل یک بازی بود، اما بعد، تنها زمانی برای کار من احترام قائل شدند که با ساختن فیلم شروع به درآمدزایی کردم.

آن‌ها چه شغلی برای شما انتخاب کرده‌ بودند؟

من در دانشگاه درس خواندم و مهندس شدم. مطمئن هستم پدر و مادرم آن را ترجیح می‌دادند، اما هرگز من را مجبور به کاری نکردند. واقعاً پدر و مادری نرم و دموکرات بودند. پدر من هم مهندس بود، اما هیچ‌وقت من را تحت فشار قرار نداد تا پا جای پای او بگذارم. فقط احساس می‌کردم فکر نمی‌کنند کاری که من انجام می‌دهم به‌نوعی جدی باشد، اما فقط همین بود. هیچ‌وقت اصرار نکردند کار دیگری انجام دهم. من آزاد بودم.

عشق شما به سینما از کجا می‌آید؟

از فیلم‌هایی می‌آید که وقتی بزرگ می‌شدم تماشا می‌کردم. بعضی از فیلم‌ها خیلی من را تحت تأثیر قرار می‌دادند. نوع نگاه من به دنیا را عوض کردند، قلبم را شکستند، با فضای خود من را به خود جلب کردند. البته وقتی جوان بودم، سینما خیلی قوی‌تر بود. اینترنت نبود، تلویزیون نبود، بنابراین سینما تأثیرگذارترین اتفاق برای من و اجتماع شهر کوچکی بود که کودکی خود را در آن گذراندم. حتماً می‌دانید که آن روزها در ترکیه هر شهر کوچک فقط یک سینما داشت. و فیلم‌ها هر روز تغییر می‌کردند، چون فقط همان یک سینما بود. بدون تلویزیون چه کاری می‌توانید انجام دهید؟ بنابراین، ما عادت داشتیم به سینما برویم. سینما در آن روزها بسیار بسیار تأثیرگذار بود. هرچند، در آن زمان، هرگز فکر نمی‌کردم که بتوانم یک فیلمساز باشم. این اتفاق بعدها افتاد. من اول عکاس بودم و بعد جنبه‌های فنی سینما را یاد گرفتم. مدتی طول کشید تا به خودم بگویم، خوب، شاید می‌توانم این کار را انجام دهم، چون احساس کردم سینما برای گفتن حقیقت در مورد شرایط انسانی، ابزاری بسیار قوی‌تر از مثلاً عکاسی است.

خاطرتان هست که اولین فیلم خود را چطور ساختید؟

بله. یک فیلم کوتاه بود. اولین و آخرین فیلم کوتاه من. حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، فکر می‌کنم سخت‌ترین فیلمی بود که تاکنون ساخته‌ام، چون فیلمنامه‌ای در کار نبود. قبل از آن از خانواده‌ام فیلم می‌گرفتم. یک دوربین ویدیویی داشتم و مدام در حال فیلمبرداری، قاب‌بندی مکالمه‌ها، ضبط دیالوگ‌ها، و همه چیز بودم. فکر می‌کنم برای ساخت آن فیلم حدود یک سال فیلمبرداری می‌کردم که باعث ناامیدی خانواده‌ام شد، و بعد سعی کردم هنگام تدوین از آن یک قصه بیرون بیاورم. این همان چیزی است که سینما به من آموخت. چیزی که ساختم فیلم خوبی نبود، اما به من فهماند سینما درباره چیست: تلاش برای یافتن معنی، یافتن داستان هنگام تدوین.

سینان در فیلم «درخت گلابی وحشی» سعی می‌کند با اولین کتابش از خود نشانی بگذارد، اما مقاومت مشابهی را از سوی آدم‌های اطراف خود تجربه می‌کند، کسانی که اعتقادی به کار او ندارند. احساس می‌کنید این خطر وجود دارد که جوانان از خلاقیت فاصله بگیرند چون حمایت لازم را از خانواده یا دنیای اطراف خود نمی‌گیرند؟

نه، همیشه همین‌طور بوده است. چرا باید حمایت کنند؟ آن‌ها نمی‌دانند او چه کاری انجام می‌دهد و خوب است یا نه، چون آدم‌های دور و بر سینان نگاه هنری ندارند، آن‌ها مذهبی هستند. اگر با ادبیات سر و کار دارید، باید بدانید تنها هستید. باید این را بپذیرید. شاید چند مورد استثنا وجود داشته باشد، و اگر کسی را بشناسید که به شما کمک کند، خوش‌شانس هستید. این را خودم تجربه کرده‌ام. اولین فیلم‌های من در صنعت سینمای ترکیه مثل موجودات بیگانه بودند، اما هرگز به این فکر نکردم که کسی را سرزنش کنم، چون فیلم‌هایی نبودند که در آن زمان تماشاگر عادت داشت ببیند. و من برای سه فیلم اولم هیچ پولی نگرفتم. بنابراین فکر می‌کنم آدم‌های خلاق باید برای این نوع تنهایی آماده باشند. طبیعی است. و فکر می‌کنم این باید انگیزه هنرمند باشد. به اعتقاد من از ابتدا حمایت زیاد برای هنر خوب نیست. تنهایی، سختی‌‌ها، به همین دلیل است که شما مجبور هستید کاری انجام دهید. باید خود را ابراز کنید، و افکار تنهای شما چیزی است که در بیشتر موارد هنر شما را شکل می‌دهد. فکر می‌کنم هنر خوب همان‌جا پنهان است.

گاهی اوقات دلتان برای آن نوع تنهایی که در روزهای اول شروع کارتان داشتید، تنگ می‌شود؟

قطعاً، چون حالا تقریباً می‌توانم واکنش تماشاگر را تخمین بزنم. در آغاز، شما تجربه‌ای ندارید، هرگز نمی‌دانید آن‌ها چه برداشتی خواهند داشت؟ این یک فیلم است یا …؟ حتی بعد از سه فیلم اولم، هنوز هیچ‌وقت مطمئن نبودم کاری که کردم اصلاً شبیه یک فیلم باشد. حالا، کم و بیش می‌دانم و می‌توانم حدس بزنم که واکنش‌ها چگونه خواهد بود. و از این واقعیت که واکنش‌ها را می‌دانم خوشم نمی‌آید. بنابراین فکر می‌کنم طراوت، تنهایی، واقعیتِ نداشتن پشتوانه، این‌ها همه چیزهای بدِ خوب است. بداقبالیِ خوب.

فیلم‌های شما از بسیاری جهات شباهت‌های شگفت‌انگیز با ادبیات دارند. هنگام فیلمبرداری چقدر از این موضوع آگاهی دارید. این چیزی است که به‌طور طبیعی به شما می‌آید؟

باید باشد، چون من خیلی برنامه‌ریزی نمی‌کنم. سر صحنه می‌روم و کاملاً غریزی کار می‌کنم.

عشق خودتان به ادبیات در این زمینه تأثیر دارد؟

بله. من ادبیات را خیلی دوست دارم، اما فکر می‌کنم مردم بخصوص «درخت گلابی وحشی» را مثل یک رمان می‌بینند. در عین حال، این فیلم حتی یک اقتباس نیست. اگر از روی یک رمان فیلم بسازید، معمولاً بسیار متفاوت خواهد بود…

به نظر من، در مورد «درخت گلابی وحشی»، بیشتر ریتم روایت داستان است که آن را بازتاب می‌دهد، روشی که شما در طول یک دوره زمانی با یک شخصیت همراه می‌شوید.

شاید حق با شما است، اما من فیلم را از ابتدا همین‌طور تصور کردم. مدت‌ها بود که می‌خواستم فیلمی درمورد جوانان در ترکیه بسازم. می‌خواستم هر چیزی که آن‌ها را احاطه کرده نشان دهم. همه ارزش‌ها، نهادها، همه چیز، می‌دانید؟ باورها. به همین دلیل روایت را از این طریق ساختم.

کتابی که سینان می‌نویسد، همان‌طور که بارها و بارها می‌گوید، عاری از هرگونه ایمان و ایدئولوژی است.

دقیقاً. این برای من بسیار مهم بود. همین حرف را می‌توانم درمورد فیلم‌هایم بزنم. آن‌ها فاقد هرگونه ایدئولوژی یا باور یا حکم صادر کردن هستند. من معتقدم هر هنری همیشه باید این‌گونه باشد.

او همچنین کتاب خود را یک «رمان خودزندگی‌نامه- داستانی» توصیف می‌کند.

بله، این کار را می‌کند. شاید فیلم نیز همین‌طور باشد، نمی‌دانم. اما دلیل این که او چنین حرفی می‌زند این است که می‌خواهد در نگاه نویسنده دیگر، پیچیده جلوه کند، به همین دلیل است که به این روش صحبت می‌کند. او نمی‌خواهد توسط آن نویسنده طبقه‌بندی شود، بنابراین این حرف‌های مبهم را می‌گوید.

در عین حال، او شخصیتی نیست که خیلی نظر مساعدی نسبت به او داشته باشیم. کسی نیست که به‌طور خودکار با او ارتباط برقرار کنید. برعکس، هرچه بیشتر صحبت می‌کند، بیشتر از او آزرده‌خاطر می‌شوید.

قطعاً. این همان چیزی است که ما در نظر داشتیم.

فکر می‌کنید خود هنر لزوماً نباید مورد پسند افراد دیگر باشد؟

بله، فکر می‌کنم خطرناک است. اگر احساس کنید دیگران از شما خوششان می‌آید، تمایل دارید از این نظر مساعد محافظت کنید. بنابراین شروع به ساختن فیلم‌ها یا آثار هنری می‌کنید که دیگران انتظار دارند، و درنهایت کاری تولید می‌کنید که جسارت و ریسک کمتری دارد. من فکر می‌کنم هنرمندان باید به‌نوعی «بچه‌های بد» باشند.

در خواب زمستانی، شما در مقایسه با نویسنده جوان «درخت گلابی وحشی»، نویسنده‌ای مسن‌تر را به تصویر ‌کشیدید. نگران پیر شدن و تغییر هنر خود در دوران سالخوردگی هستید؟

بله. احساس می‌کنم دارم پیر می‌شوم و این حس خوبی نیست. وقتی به سن خاصی می‌رسید، بیشتر این را حس می‌کنید، خصوصاً به این دلیل که سینما به انرژی نیاز دارد. این یک نقطه‌ضعف دیگر است. ادبیات می‌تواند آسان‌تر باشد، اما درمورد سینما باید قوی باشید. شاید به همین دلیل است که بسیاری از فیلمسازان با رسیدن به یک سن خاص، دیگر کار نمی‌کنند. من هنوز چنین احساسی ندارم، و مطمئن نیستم که هنرم تغییر می‌کند یا نه. اگر این‌طور باشد، نمی‌دانم از چه راهی اتفاق می‌افتد، چون من چیزی را برنامه‌ریزی نمی‌کنم. ممکن است امروز بخواهم کاری انجام دهم، اما روز بعد ممکن است نظرم تغییر کند و به مسیری کاملاً متفاوت بروم. من مثل یک ماهی هستم که سعی می‌کند در آب گل‌آلود راه خود را پیدا کند.

منتقدان دوست دارند بگویند شما یک فیلمساز بسیار «چخوفی» هستید. این که آدم‌ها سعی کنند به روش خاص روی شما برچسب بزنند، نگرانتان نمی‌کند؟

نه، اهمیتی نمی‌دهم. من چخوف را خیلی دوست دارم. او نوع نگاه من به زندگی را تغییر داد، چون ما به زندگی، زندگی واقعی با فیلتر نگاه می‌کنیم. و به‌نوعی، چخوف برای من آن فیلتر است. شاید دنیا را از نگاه او تفسیر می‌کنم، چون او داستان‌های بسیاری درباره انواع موقعیت‌ها دارد، و من وقتی جوان‌تر بودم بارها کتاب‌های او را خواندم. ضمن این که «خواب زمستانی» بر مبنای برخی از داستان‌های او بود، و به این فکر می‌کردم که آیا می‌توانم یک فضای چخوفی خلق کنم یا خیر؟ اگر موفق شدم، پس‌ازاین کار کاملاً راضی هستم.

اخیراً مطلبی به قلم شما درباره ساخت «درخت گلابی وحشی» خواندم و به فکر افتادم که آیا هنگام فیلمبرداری یک فیلم، همیشه یک دفترچه خاطرات با خود دارید؟

نه. فقط دو بار پیش آمد که در مراحل تدوین، خاطراتم را ‌نوشتم، چون هنگام تدوین وقت بیشتری دارید و می‌توانید کلی وقت بگذارید، شاید نه ماه، ده ماه یا حتی یک سال. برای «روزی روزگاری در آناتولی» و «سه میمون» یک دفترچه خاطرات داشتم، که آن‌ها هم منتشر ‌شدند. بااین‌حال، وقتی روی «خواب زمستانی» کار می‌کردم، نمی‌توانستم بنویسم، چون وقت نداشتم. خیلی سخت کار کردم تا فیلم را تمام کنم.

پایان «درخت گلابی وحشی» را خیلی دوست داشتم. از اول قرار بود این‌طوری تمام شود؟ قبل از شروع یک فیلم می‌دانید چگونه به پایان می‌رسد؟

نه. هیچ‌وقت مطمئن نیستم. پایان فیلم، یکی از گزینه‌ها بود. من چند پایان دیگر هم گرفتم. دست آخر، با این یکی کنار آمدم. پایان‌های دیگر بدبینانه‌تر بود. بسیار متفاوت بودند، اما همان‌طور که قبلاً گفتم، اتاق تدوین تنها جایی است که می‌توانید مطمئن باشید، چون در مرحله نوشتن، در مرحله فیلمبرداری، وقت کافی برای مطمئن شدن ندارید، یا نمی‌توانید درک کنید، چون وقتی نماها کنار هم قرار می‌گیرند، وقتی به هم متصل می‌شوند، اوضاع تغییر می‌کند.

وقتی صحبت از شروع کار می‌شود، قطعیت بیشتری دارید؟

نه، شروع کار نیز متفاوت بود. یک صحنه پیش‌درآمد داشتیم که در آن پدر سینان را در جوانی با دانش‌آموزانش در باغ مدرسه می‌بینیم. او برای آن‌ها از درخت گلابی وحشی می‌گوید، و ما سینان را در کودکی می‌‌بینیم. ما نفوذ پدر روی سینان در آن روزها را می‌بینیم. او بیشتر یک نظریه‌پرداز بود، یک شخص متفاوت. یک پیش‌درآمد بود که در زمستان و یک صحنه برفی، اتفاق می‌افتاد.

چرا این‌قدر زمستان را دوست دارید؟

نمی‌دانم. درواقع زمستان را دوست ندارم، اما برف را دوست دارم. به‌نوعی من را به دوران کودکی برمی‌گرداند. در آن روزها، هوا همیشه بسیار برفی بود. وقتی دانه‌های برف را می‌بینم، حس می‌کنم دوباره یک بچه هستم. شاید به همین دلیل است که آن را خیلی دوست دارم. من را جوان نگه می‌دارد و این مهم است.

منبع: فیلم‌اکسپلورر/ مجله نماوا 

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها