سینماسینما، گلاره محمدی؛
در روزگاری که نامها و کارنامهها هم نمیتوانند کیفیت اثری را تضمین کنند، در زمانهای که به لطف پیشرفت تکنولوژی حتی دیدن با دور تند هم از کسالت بار بودن داستان و تصاویر کم نمیکند، در شرایطی که فقط آمار و تعداد خروجی محصولات نمایشی معیار رقابت پلتفرمهاست و کمیّت حرف اول و آخر را میزند نه کیفیت، «شکارگاه» فرصت مغتنمی بود برای تماشای شکوه سینما. روایتی در قالب ۹ قسمتِ سنجیده و حساب شده، با داستانی مشخص و دقیق، شخصیتهایی چندوجهی که قصهوی را در دل تاریخ به تصویر کشید.
«شکارگاه» برای کارگردانش؛ نیما جاویدی، فرصت تازهای بود تا با چالشی جدید مواجه شود، کارگردانی که در فیلمهای سینماییاش؛ ملبورن و سرخپوست دو ژانر کاملاً متفاوت را تجربه کرده و در سریالهای آکتور و شکارگاه هم به دنبال خلق فضایی متفاوت از آنچه تاکنون دیدهایم، بوده و به گواه اقبال مخاطبانش، موفق بوده است.
آنچه این مجموعه نمایشی را چند پله بالاتر از آثار مشابه تولید شده در سالهای اخیر قرار می دهد، رعایت استانداردهای بصری و در راس آنها طراحی صحنه و طراحی لباس است. عناصری که متاسفانه در اغلب محصولات تصویری اخیر، کمترین میزان توجه را به خود جلب کرده و در سطحی ترین شکل ممکن به چیدمان و انتخابی کم ریسک و امتحان پس داده، بسنده شده و در نتیجه پس از اتمام آن مجموعه ذره ای تاثیر در ذهن بیننده اش به جا نگذاشته است.
ناگفته روشن است که همین موضوع به مرور انتظار تماشاگر را از جهان بصری و آنچه باید در یک اثر سینمایی دنبال کند تنزل داده و استاندارد کیفی فیلم ها و سریال ها را در پایین ترین سطح نگه داشته است. حال آنکه با انتشار مجموعه ای چون «شکارگاه» حتی مخاطب نه چندان متخصص و پیگیر سینما هم ارزش کیفی اثر را درک می کند و به تفاوت آن با سایر آثار عرضه شده صحه میگذارد.
به بهانه پخش مجموعه «شکارگاه» و تحسین این سریال خصوصاً در دو بخش تاثیرگذار صحنه و لباس با طراح لباس آن منصوره یزدانجو که نخستین تجربه خود در شبکه نمایش خانگی را با موفقیتی درخشان پشت سر گذاشتهاست، گفتگویی داشتم که ببینیم چه مراحلی از ایده تا اجرا طی شد تا به اثر نهایی و آنچه در قاب تصویر ثبت شد رسیدیم.

منصوره یزدان جو
فیلمنامه شکارگاه چگونه و در چه شرایطی به شما پیشنهاد شد و چه عواملی باعث شد به عنوان اولین تجربه طراحی در پلتفرم شبکه نمایش خانگی، این کار را بپذیرید؟
• بعد از هفت سال طراحی و کار روی یک پروژه تاریخی ساسانی و بیزانس، درست وقتی احساس می کردم برای مقابله با حس تکرار و یکنواختی نیاز به یک هوای تازه در طراحی دارم، نیما جاویدی پروژه شکارگاه را پیشنهاد کرد. قبلاً کارهای او را دیده بودم و یکی از کارگردانان جوان مورد علاقهام بود. متن را خواندم و به سرعت اعلام آمادگی کردم. عوامل دیگر همه درجه یک بودند و با بعضی هم از قدیم رفاقت داشتم. از همان ابتدا، همکاری خاصی بین ما شکل گرفت که در آن صمیمیت و خلاقیت موج میزد.
ساعتها فیلم نامه را میخواندم و تبادل نظر میکردیم. جاویدی مقابل نظرات منعطف بود و نکاتی که در نظر داشتیم نوشته میشد تا در هنگام اجرا و فیلم برداری فراموش نشود.
پالت رنگی هر اثر به نوعی شناسنامه آن محسوب می شود، برای شکارگاه این مسیر چگونه طی شد و آیا میتوان نمادهای رنگی برای پالت تعریف کرد؟
• بعنوان مثال فیلم ها و سریال های دیگری مطابق با دوره تاریخی مشابه با پالت رنگی مورد نظر پیشنهاد داده می شد و می دیدیم و پالت رنگ های اصیل ایرانی را تهیه کردیم. از بین رنگ ها با توجه به فضای بصری مورد علاقه کارگردان، پالت رنگ نهایی به دست می آمد. زمانی که یک پالت رنگ قطعی شد می بایست همچون کتاب مقدس به آن وفادار ماند مگر استثنایی صورت بگیرد و به دلیلی در منطق روایی رنگی غیر از آن پالت به کار گرفته شود. مثل ورود پری از جهانی دیگر (خارج از پالت عمارت) با لباسی آبی و حال هوای متفاوت. هرچند که او هم پس از ورود و مواجه با مرگ مادر همرنگ عمارت و ساکنان آن میشود.
ایده های اولیه برای طراحی لباس شخصیت ها از کجا شکل گرفت؟ روایت در چه دوره تاریخی میگذشت؟ برای بازنمایی آن دوره تاریخی از چه منابع و مراجعی استفاده کردید؟
• در ابتدا قرار بود اواخر دوره احمد شاه را بسازیم و لباس های مربوط به آن دوره دوخته شد ولی به دلایلی دوره تاریخی به سال ۱۲۸۵ منتقل شد که از لحاظ داستانی هم درست بود. همین جابجایی چند ساله، لباسهای نظامی را از فرم خارج کرد چون از لحاظ داستانی وارد دوره عدم هماهنگی یونیفرم نظامی میشدیم. تمام اسناد نوشتاری و تصویری مربوطه را بررسی کردیم. مهمترین آن گنجینه عکسهای کاخ گلستان بود که چند مجموعه از آن از طریق منبعی ناشناس در اختیار عموم قرار گرفته بود. قرار بود ساکنان عمارت مجموعهای از اقوام مختلف باشند.
هر کاراکتری از فرهنگی متفاوت بیاید که زیر یک سقف مشترک با منافعی مشترک به هم رسیده اند. به همین دلیل تحقیق مفصلی روی اقوام ایرانی انجام دادم و هر کدام از شخصیت ها را از گوشهای گرته برداری کردم. خانواده میرعطا ترکیبی از فرهنگ پایتخت و کرمانشاه بودند. ملوک خاتون از خاندان کلهر کرمانشاه و میرعطا از اطراف تهران. پسرها به شیوه پدر لباس نظامی قرهسوران میپوشند و سیمین تنها دختر خانواده پلی است میان پدر و مادر. لباس مادر را با ترکیبی نیمه نظامی از لباس پدر طراحی کردم. می خواستم لباسِ زنان که همپای مردان میجنگند و سوارکاری میکنند، محدودشان نکند. دامن ها را در پر شال گره می زنند، روی اسب می پرند و شلیک می کنند. عروس خانواده که تازه به این جمع پیوسته، با لباس توری شهریاش ساز جدا و ناکوکی مینواخت. حالا او هم با احساس لزوم دفاع از عشق و کیان خود به قامت یک زن جنگجو لباس میپوشد و مشق تیراندازی میکند.

همکاری با شما با کارگردان و طراح صحنه در مسیر طراحی و خلق جهان بصری داستان چگونه بود؟
• در میان گذاشتن ایده ها، پالت رنگ و بیش از چند جلسه و گفتگو و گفتگو.
با طراح صحنه، آیدین ظریف در بسیاری از موارد پیش از گفتگو همسلیقه بودیم، در مواردی که جزو اشتراکات صحنه و لباس است همکاری و تقسیم کار می کردیم. با کارگردان بیشتر صحبت ها در پیش تولید مطرح شده بود. در طول فیلمبرداری به دلیل جدا بودن کارگاه های لباس و دور بودن آن نسبت به لوکیشن فیلمبرداری، بیشتر بصورت تلفنی و گاه با عکس لباسها را بررسی می کردیم و تست نهایی آن که حتماً با حضور کارگردان صورت میگرفت.
طراحی لباس را در چه مرحله ای از پیش تولید سریال آغاز کردید و چه مدت زمان داشتید؟
• تقریبا از آغاز پیش تولید در پروژه حضور داشتم. فکر میکنم مرداد پیش تولید را آغاز کردیم. کارگاه ها از شهریور شروع به کار کردند و پس از معرفی بازیگران کار از نیمه آذر کلید خورد.
محدودیت های مالی احتمالی چه تاثیری بر طراحی و انتخاب لباسها گذاشت؟
• بودجه را در پیش تولید برآورد کرده بودم که در اجرا تفاوت زیادی با بودجه موجود پروژه نداشت. به این ترتیب از لحاظ اجرایی و مالی خوشبختانه به مشکلی برنخوردیم.
در طراحی این سریال جزییات فراوانی دیده میشود که مشخص است برای کوچکترین آنها هم فکر و ایده ای وجود داشته؛ زیورآلات، تن پوشهای چند لایه، طلسم ها و … معیار انتخاب و طراحی این اکسسوار برای هر شخصیت چه بود؟
• ایده لباس طلسم را از پیراهن طلسم عثمانی ها گرفتم که هنگام رفتن به جنگ پیراهنی سراسر دعانویسی شده بر تن میکردند تا از شر بلا و نابودی در امان باشند. در عمارت گلاب مشغول نوشتن دعا بر پیراهن های طلسم بود که هر کدام از ساکنین عمارت آن را بر تن دارند. گلاب به عنوان خرافاتیترین کاراکتر انواع و اقسام طلسم ها را بر روی لباس های خود گره زده یا وصل کرده است. چند لایه بودن لباس او و دیگران این تصور را به وجود می آورد که شاید چیزهایی در این فضای مرموز پنهان شده باشد؛ جواهر، خنجر، زهر و….
زیور الات ملوک و سیمین نزدیک به زیورآلات کُردی طراحی و ساخته شدهاند. میرعطا یک انگشتر دارد که انگشتر مهر است و روی آن اسم میر عطا حک شده، انفیهدان حشمت، زیورآلات سنگین شازده خانم همه مواردی بود که در طراحی، جزییاتی منحصر بهفرد را به کاراکترها اضافه میکرد.
آیا برای واقعی تر شدن لباس ها از تکنیک هایی مثل کهنه کاری یا رنگرزی استفاده کردید؟
• در واقع تمام پارچه ها برای اینکه فیلتر کهنه کاری به خود بگیرد و رنگ آنها مناسب با پالت رنگی و نور و دوربین شود رنگرزی شدند. حتی پارچه های لباس نظامی. بعضی را بارها رنگ زدیم تا رنگ مورد نظر را پیدا کند و بدون استثنا تمام لباس ها برای اینکه به اصطلاح زنده شوند و زندگی در آنها جریان پیدا کند کهنه کاری شدند. به تناسب کاراکتر، منصب و شغل آنها درصد کهنه کاری ها متفاوت بود. از فرنچ نظامی میرعطا ۶ نسخه تهیه کردیم که هر کدام درصد کهنه کاری های متفاوتی داشت. از ابتدا تا انتها به طرز محسوسی یک به یک کهنهترها را جایگزین میکردیم. بعضی از لباسها مثل لباس حشمت، شمسی، گلاب، بهادر و .. وصله دوزی و رفو کاری داشتند. که البته در زمان قاجار به دلیل گرانی و در دسترس نبودن پارچه، کفش و … این امر بسیار رایج بوده است. در تصویر سعی کردم کهنه کاری و حتی وصلهها از گرافیک بصری جذابی برخوردار باشد که در عین کهنگی لباس، زیبایی بصری آن برای مخاطب از بین نرود و با جذابیت همراه باشد.

زن در شکارگاه نقشی کلیدی و غیر قابل انکار دارد که همین موضوع فرصتی بی نظیر را در اختیار طراح قرار می دهد، برای طراحی پوشش زنان فیلم از طبقات احتمالی گوناگون چه تمهیداتی اندیشیدید و این فرصت برای شما چه دستاوردهایی به ارمغان آورد؟
• در شکارگاه به لباس به عنوان زیبنده زن نگاه نکردم.
در خلق لباس کاراکتر به دنبال پوششی بودم که کاملاً کاربردی باشد و چیزی از آن بیرون نزند. پوشش سر برایم مهم بود که جزوی از لباس باشد و شبیه حجاب تحمیل شده به خاطر شرایط فعلی به نظر نرسد. از عکسهای قدیم و سندها کمک گرفتم تا پوشش سر را به آنچه بصورت سنتی در زمان قدیم داشتیم نزدیک کنم.
چطور میان وفاداری به تاریخ و خلاقیت شخصی تعادل برقرار کردید؟ درکنار وفاداری به واقعیت تاریخی، چه نوآوریهایی اضافه کردید تا برای مخاطب امروزی جذابتر باشد؟
• طراحی لباس کار تاریخی در ذهن من مانند بافتن پارچه است. چلهای وجود دارد که در واقع آن دوره تاریخی و اسناد است. تار باید محکم و استوار باشد ولی پود را طراح با نقوش مختلف میبافد. در یک چله ثابت میتواند هزاران نقش بزند و آن هنر تخیل و طراحی است.
در کل جذاب بودن داستان از نگاه مخاطب بسیار مهم است. در این راستا، از آنچه مخاطب امروزی پس می زند پرهیز کردم. بعنوان مثال وقتی به عکسهای آن دوره قاجار رجوع می کنید، حتی در برخی موارد در دربار هم لباسها به تن آدم ها گشاد و بی قواره است. سرشانهها سر جایشان نیستند و کتها گشاد است و آستین ها شلخته افتاده. پس من فیلتری روی آنها گذاشتم، لباس ها را کمی اندازه تر و مرتب تر کردم تا جذاب تر به نظر برسند.
از طرفی برخی اشیا مثل عینک آفتابی به ندرت در دوره قاجار دیده شدهاست. البته از زمان ناصرالدین شاه خیلی معدود از فرنگ آورده شده بود. من آن را برای کاراکتر خانم شازده استفاده کردم و ریسکش را هم به خاطر سیلوئت قدرتمندی که میساخت پذیرفتم.
آیا بازیگران پیشنهادی درباره لباسهایشان داشتند و این پیشنهادها چقدر در طراحی نهایی تأثیر گذاشت؟
• بازیگران زمانی معرفی شدند که طرحهای اصلی شکل گرفته بود ولی در مورد برخی از جزئیات نظر می دادند که بسیار هم مفید بود. چون در نهایت نقش با آنها ساخته میشود و باید لباس را از آن خود کنند.
تعامل میان شما و گروه فیلمبرداری برای ارائه رنگ و نور متناسب با لباسها چگونه بود؟
• چند روز قبل از کلید خوردن کار، در لوکیشن شکارگاه از بازیگران با لباس صحنه و با نورپردازی فیلمبرداری کردیم تا اگر رنگ یا دوختی نیاز به اصلاح دارد انجام شود بزند. اتفاقاً بعد از همین تست اول بود که دوباره کهنه کاریها را بیشتر و بعضی رنگ ها را تیرهتر کردم.
اگر زمان بیشتری داشتید، کدام بخش کار را متفاوت انجام میدادید؟
• الان که حاصل کار را نگاه می کنم فکر می کنم همه چیز به قاعده و در زمان مناسب انجام شده. به نظرم نکته ای مغفول نمانده است.
در انتخاب پارچه و متریال چطور بین کیفیت و بودجه تعادل برقرارکردید؟ آیا شرایطی پیش آمد که به خاطر کمبود منابع یا بودجه مجبور به تغییر طرح یا سادهسازی شوید؟
• من یک برد در پارچه داشتم و آن هم این بود که خرید کلی پارچه از یکی از شهرستانها و با تفاوت قیمت چشمگیر نسبت به تهران انجام دادم و همین کمک ویژهای به برآورد قیمت لباسها کرد. در واقعیت و در اجرا هر متریالی که به درد سینما بخورد و در خدمت طراحی باشد در اختیارم بود و خوشبختانه تعامل و درک متقابلی میان طراح و گروه تولید وجود داشت.
لباس کدام شخصیت برایتان ماندگار شد؟ چه ویژگی باعث این ماندگاری بود؟
• یک شخصیت فرعی در سریال هست به نام میرزا آصف. کانسپت من برای این شخصیت وزغ بود و لباس را از فرم و بافت پوست وزغ طراحی کردم و نتیجه آن برایم بسیار جالب در آمد.
سختترین بخش طراحی لباس در این پروژه چه بود؟
• سخت ترین بخش، سفری از پیش برنامه ریزی شده بود که باید سه هفتهای به کانادا میرفتم. تاریخ برگشتم تقریباً همزمان می شد با کلید خوردن پروژه. بگذریم که در شروع سفرم خبر رسید که زمان داستان تغییر کرده و از دوره احمد شاه به دورهای دیگر منتقل شده و باید تمام لباسهای دوختهشده نظامی را تغییر دهیم. یادم می آید در ترانزیت چند ساعته مدام طراحی می کردم و در مدت اقامتم در کانادا به دلیل اختلاف ساعت تقریباً شبها نمیخوابیدم و مشغول هدایت پروژه بودم.
تجربه کار در شکارگاه چه تاثیری بر مسیر حرفهای شما گذاشت؟
• من قبل از شکارگاه کار قاجاری نکرده بودم. احساس میکنم تجربه تحقیق و طراحی این دوره یک لایه بسیار مهم به تجربیاتم اضافه کرد. امیدوارم این شانس را در طول دوره کاریام داشته باشم که دورههای مختلف تاریخی را طراحی کنم.
امکان آرشیو لباس ها و متعلقاتی که برایشان طراحی کردید وجود دارد تا به عنوان نمونهای از طراحی دورهای از تاریخ معاصر حفظ و نگهداری شوند؟
• طبق روال پروژه ها، در پایان همه آرشیو لباس و متعلقاتش تحویل تهیهکننده میشود و در ادامه مسئولیت نگهداری با ایشان است. امیدوارم شرایط مطلوبی برای حفظ و نگهداری لباسها وجود داشته باشد.
اگر بخواهید طراحی لباس این سریال را در یک جمله خلاصه کنید، چه میگویید؟
• تخیلی شیرین و جذاب و نفسی تازه برای ادامه راه.
و در پایان یادآوری این نکته ضروریست که مخاطب در میان کوهی از آثار نازل، متوسط و معمولی، همچنان قدر اثری استاندارد و با کیفیت را میداند، برای آن محصول و نگاه خود ارزش قائل میشود و تشنه تماشای آثاری از این دست میماند. باشد که تولیدکنندگان هم کیفیت را فدای کمیّت نکنند و ذائقه تماشاگر را ارتقا بخشند.


