بعضی سکانسها بیهیچ دلیلی در ذهن بیننده میمانند. نفوذ و عمق دیالوگها به کنار، ولی موسیقی و ترانه برای من اصلیترین دلیل ماندگاری یک اثر تصویری است.به گزارش سینماسینما، با هم این سکانس را بیهیچ مقدمهای مرور میکنیم:
– بیخودی هوس کردم فردا عصر برم پولا رو پس بدم.
– که دختره خوشش بیاد؟
– نه ننه! میخوام هفتاد سال سیاه کسی خوشش نیاد. برعکس میخوام همه بدشون بیاد. این منم که میباس خوشم بیاد.
– ای ننه! بذار لااقل ما یکی روسفید بشیم.
– اگه روسفیدی اینه، قربون روسیاهی بابات برم.
– ای بابا. نور به قبرت بباره. چقدر دلش میخواست رئیس انجمن خانه و مدرسه ما بشه. یادم نمیره بهش قول دادن که سال دیگه حتماً رئیس انجمن خانه و مدرسه میشی. اما خدا بیامرزتت. سال دیگه اصلاً منو مدرسه راه ندادن!
– حالا چهطور شده نصفهشبی مجتهد شدی؟
– نمیدونم. همینجوری بیخودی هوس کردم یه جور کلکم کنده شه. به عباس قراضه بگین… رضا موتوری… مُرد…
کات و بلافاصله کلوزآپ رضا موتوری با دنیایی از ویرانی و تنهایی روی موتور و صدایی که میخواند: «با صدای بیصدا/ مث یه کوه بلند/ مث یه خواب کوتا/ یه مرد بود یه مرد/ با دستای فقیر/ با چشمای محروم/ با پاهای خسته/ یه مرد بود یه مرد…»
***
حتماً شما هم بدون سرچ اینترنتی این بخش از فیلم «رضا موتوری» در ذهنتان مانده و جزو نوستالژیهای سینماییتان شده است. سکانسی که برای خیلیها، تصویری از جامعه روز ایرانی بود و سردرگمیهایی که گاه و بیگاه سراغ آدمها میآمد تا در اوج اندوه و ویرانی، رگ غیرتی بیرون بزند و همه پلهای پشت سر خراب شود.
مثالهای زیاد دیگری هم هست که هر کدام به تنهایی میتوانند رابطه ماندگاری یک سکانس با موسیقی را نمایان کند. از ضجههای علی سنتوری گرفته تا «یار دبستانی» و «لالهزار»، «جمعه» و کلی نمونه و مثال دیگر که هر کدام به تنهایی توانایی استناد برای این موضوع را در خود داشته و دارند.
برای این بحث به سراغ امیر پوریا و نیما حسنینسب (دو روزنامهنگار و منتقد سینما) رفتیم و از رابطه تصویر و صدا و تأثیرات متقابل هر کدام از این حوزهها بر یکدیگر پرسیدیم. گفتگوها به صورت مجزا انجام شده و برای ارتباط بهتر با مخاطب کنار هم آورده شدهاند.
***
* در ابتدا میخواهم درباره تأثیر موسیقی و ترانه در بیشتر دیده شدن یک فیلم یا سریال حرف بزنیم. آیا این که ترانه و موسیقی میتواند در بیشتر و بهتر دیده شدن یک فیلم و سریال تأثیر بگذارد، اصولاً نگاه منطقی و درستی میتواند باشد؟
امیر پوریا: سمت و سوی سؤال شما قطعاً به جهت نگاه تخصصی سایت «موسیقی ما» به اتفاقات موسیقایی است؛ ولی به نظر من به شکلی ناجوانمردانه در حال تأکید روی این موضوع است که موسیقی و ترانه هدفشان این است که فیلم یا سریالی بهتر دیده شود. من اعتقاد دارم که اصلاً اینطور نیست و هدف آنها بهطور طبیعی این است که تأثیر موقعیت، سکانس یا لحظه، تعقیب و گریز یا کُنشی که در درام قصه در حال شکل گرفتن است و تماشاگران با آن مواجه شدهاند را بیشتر کند. حالا اینکه در درازمدت و به مرور زمان، این موسیقی بتواند یک موج و تأثیر اجتماعی و فرهنگی را در پی داشته باشد و مردم به خاطر آن موسیقی به سمت فیلمی بروند و به تماشای آن بنشینند، بحث دیگری است و در واقع به نظر من این موضوع یک دستاورد جانبی میتواند باشد.
* در نگاه جهانی چطور؟
امیر پوریا: سینمای جهان هم شامل این توضیحی که دادی میشود. در هیچ جای دنیا هم اینطور نبوده و نیست ولی بعضاً یک موسیقی خوب توانسته به پیگیری و ترغیب یک تماشاگر سینما برای دیدن یک فیلم منجر شود.
نیما حسنینسب: در سینمای ایران هرگز هیچ قطعه موسیقیای باعث بهتر دیده شدن یک فیلم یا سریال نشده است. ممکن است یک فیلم باعث رونق یک خواننده یا یک قطعه شده باشد و کارش دیده شده باشد، اما برعکساش خیلی اتفاق نیفتاده است. یعنی شاید بتوان گفت که ما خوانندهی تا این حد معروف و محبوبی نداریم که بتوانیم بگوییم که با خواندن یک ترانه یا حتی بازی کردن در یک فیلم بتواند باعث رونق آن فیلم یا سریال شود. کما اینکه در دو دهه اخیر بسیاری از چهرههای موسیقی و خوانندهها از قبیل شادمهر عقیلی در اوج محبوبیتشان به سمت سینما آمده و فیلم هم بازی کردهاند و آن فیلمها حتی پرفروش هم نشدهاند.
* این موضوع درباره سینمای قبل از انقلاب هم صدق میکند؟
نیما حسنینسب: قبل از انقلاب هم همینطور. بسیاری از ستارههای موسیقی وارد حوزه سینما شدند و چندان اتفاق عجیبی نیفتاد. این موضوع یکطرفه نیست و ستارههای سینمایی که وارد حوزه موسیقی و خوانندگی شدهاند هم چندان اتفاق خاصی برایشان نیفتاد و نکته اینجا است که به نظر من مخاطبان هر دو حوزه، آدمها و آرتیستها را در لاین و حوزه کاری اصلیشان دوست دارند و محبوبیت آنها را در همان حوزه پیگیری میکنند. بابت هنر اصلی و حوزه اصلی پول میپردازند و از آنها استقبال میکنند. برای همین خوانندههایی که کنسرتشان خیلی پرفروش است، ممکن است فیلمشان اصلاً فروش نداشته باشد و برعکس، بازیگرانی که فیلمهای پرفروشی دارند، ممکن است از کنسرتهایشان آنچنان استقبالی نشود.
امیر پوریا: نمونههای زیادی در این زمینه وجود دارد. حتی در بسیاری از مواقع، موسیقی و ترانه یک فیلم تبدیل به یک نماد اجتماعی شده و در یک جامعه، به عنوان سمبل یک حرکت اجتماعی یا فرهنگی شناخته میشود. خیلیها را میبینیم که اصلاً نمیدانند فلان موسیقی مال چه کسی بوده ولی آن را بهواسطه فیلمی میشناسند و به مرور وارد زندگی مردم شده است. مثل این جمله «رضا کیانیان» که می گوید مکتب «کوبیسم» نهتنها از پابلو پیکاسو (مبدعاش)، بلکه از تمام تاریخِ نقاشی مشهورتر شده است! چون مثلاً مردم در یک روستا مبلی را میخرند که طرحی هنری دارد و میگویند این مبل، مبل «کوبیسمی» است! در نتیجه، در مورد موسیقی و رابطهاش با فیلم و تصویر هم این موضوع هم وجود دارد.
* برای این بحث میتوانید یک مثال بزنید؟
امیر پوریا: بسیاری از مردم جهان قطعه معروف «بنگ بنگ» را به عنوان اثری متعلق به نانسی سیناترا میشناسند، به دلیل شهرتی که این قطعه با فیلم «کیل بیل» تارانتینیو پیدا کرد. اما کمتر کسی میداند که این قطعه سالها قبل از فیلم تارانتینو، توسط خانم «شِر» خوانده شده است. میخواهم از همه این توضیحات به این جمله برسم که یک قطعه بهواسطه حضورش در یک فیلم، از سرمنشأ خود مشهورتر شده است. گمان نمیکنم در مراحل تولید و صداگذاری، موسیقی جزو مطلوبهای یک کارگردان باشد. یعنی هیچ کارگردانی هرگز دوست ندارد برای سریال خودش رقیبی بتراشد که بعدها از خود فیلم مشهورتر شود.
* اگر قرار باشد سه فیلم برتر تاریخ سینمای ایران به انتخاب خودتان معرفی کنید که موسیقی و صدای خواننده در آن بیشتر در ذهنتان مانده باشد، از چه فیلمهایی نام میبرید؟
نیما حسنینسب: این سؤال در حوزه تلویزیون و سینما دو نگاه مختلف را میتواند در پی داشته باشد؛ ولی اگر قرار باشد انتخابهای خودم را درباره بهترین آثار موسیقی در حوزه تصویر -اعم از سینما و تلویزیون- بگویم، بدونشک نخستین انتخاب من و مهمترین آن، «سنتوی» است و محسن چاوشی. در مورد بعدی میتوانم به رضا یزدانی و آثاری که برای فیلمهای مسعود کیمیایی خوانده اشاره کنم و اثر «لالهزار» که یکی از مواردی است که کاملاً رابطه با سینما، باعث رونق آثار یک موزیسین و خواننده شد. در مورد رابطه چاوشی و مهرجویی و البته رضا یزدانی و کیمیایی قطعاً میتوان تمام صحبتهایی که عنوان کردم را به صورت مصداقی بررسی کرد. گزینه آخر من هم اثر همایون شجریان برای «آرایش غلیظ» است که به نظرم اتفاق جالبی بود.
* امیر پوریا چهطور؟
امیر پوریا: در موقعیتی که این گفتگو با من انجام میشود، قطعاً نمیتوانم با لفظ «برترین» یا «بهترین» انتخابی داشته باشم. بهترینها در این حوزه با نوستالژی، خاطرات و درونیات و ذهنیت قبلی آدمها معنی پیدا میکند و در نتیجه، قطعاً سلیقهای است. انتخابهایی که من به آنها اشاره میکنم، قطعاً انتخابهایی نیستند که موسیقی آن فیلم از خود فیلم مشهورتر باشد. اعتقاد دارم در این انتخابها سهم جهان آن فیلم مشخص ایرانی، بدون درک ترانه و موسیقیاش ممکن نیست.
* پس انتخابهایت با تعریفهایی که داشتی، کدام فیلمها را شامل میشود؟
امیر پوریا: قطعاً انتخاب اول من «رضا موتوری» است. ترکیب مسعود کیمیایی، اسفندیار منفردزاده و فرهاد مهراد. فیلم «کندو» مرحوم فریدون گله که اساساً بدونِ درکِ ترانهی انتهایی فیلم، اصلاً موضوع فیلم قابلدرک نیست. انتخاب سوم من هم که مفهوم واقعی آن فیلم بهطور کامل، فراتر از داستان معمول عاشقانهاش است و با ترانهاش تعریف و تفهیم میشود، فیلم «محاکمه در خیابان» مسعود کیمیایی است. با ترانه یغما گلرویی و صدای رضا یزدانی.
* در خصوص سریال «شهرزاد» که این روزها در شبکه نمایش خانگی و حتی جامعه ایران تکاپویی را به وجود آورده، در کنار فیلمنامه، کارگردانی، بازیهای قوی و… نقش موسیقی و ترانههایی که «محسن چاوشی» برای این سریال خوانده را در فراگیری «شهرزاد» تا چه حد مؤثر میدانید؟
امیر پوریا: شاید هنوز زود باشد که بخواهیم درباره «شهرزاد» نظر دهیم. البته که اعتقاد دارم ساختار کلی در این سریال به خوبی تعریف شده و قطعاً ارتباط بیشتر و بهتری هم با مخاطباش برقرار خواهد کرد. یکی از خوبیهای این سریال این است که گرههای درام آن خیلی زود شکل گرفت و از همان اول مخاطب را درگیر خودش کرد.
نیما حسنینسب: من محسن چاوشی را خیلی دیرتر از طرفدارها و دوستداراناش کشف کردم. این موضوع را یک بار نوشتم که بهخاطر سینهچاکی طرفداراناش، در مواقعی حتی میشد که نسبت به او دافعه پیدا میکردم؛ اما به هر حال بعد از اینکه آثارش را به دقت رصد کردم و شنیدم، به نظرم آمد که آثار درجه یکی دارد و البته نه تمام آثارش، ولی کار خوب زیاد دارد و نکته مهم روند رو به رشد و پیشرفت قابل توجه محسن چاوشی است. او در دوره کنونی به چهرهای قابل اعتماد تبدیل شده که هر اثری با صدای او منتشر میشود را میتوان با خیال راحت گوش کرد و آثارش از یک حد استاندار مشخصی پایینتر نمیآید.
* نگفتید که آیا به نظر شما ترانههای محسن چاوشی روی اثرگذاری و بیشتر دیده شدن «شهرزاد» تأثیری داشتهاند یا نه.
امیر پوریا: برای اینکه ببینیم نسبت بین ترانههای چاوشی و «شهرزاد» چگونه است، باید کمی منتظر باشیم تا زمان بگذرد. اما طبق صحبتهایی که با «حسن فتحی» در زمان تولید این سریال و نگارش فیلمنامهاش داشتم و شناخت کلی که از نگاه او دارم، این ترانه قصد دارد بار ملودرام و رمانتیک قصه را به طرز اغراقآمیزی به تنهایی به دوش بکشد. اگر قرار باشد سادهتر بگویم، آن میزان حسرت و ویرانیِ منِ راویِ عاشق که در این ترانه جاری است، در خود سریال نیست. در نتیجه، این ترانه قرار است برای مخاطب لقمه بگیرد تا ببیند این سریال درباره این آه و ناله عاشقانه خودویرانگرانه چه میگوید.
نیما حسنینسب: آثاری که چاوشی برای سریال «شهرزاد» خوانده، قطعاً آثاری خوب و قابلتوجهی است که عوامل سریال هم بازاریابی و استفاده خوبی از نام چاوشی کردهاند. شاید این جزو معدود مواردی است که اعتبار و شهرت و صدای یک خواننده خاص و کمکار توانسته در مطرح شدن یک پروژه تصویری کمک کند؛ اما باز هم تأکید میکنم که فروش یک سریال قطعاً تنها متأثر از یک ترانه نیست. موسیقی و ترانههای هر سریالی ممکن است در شروع، یک ویترین خوب برای آن باشند. اما در ادامه، کیفیت آن اثر است که میتواند تداوم مسیر یا ریزش مخاطب را در پی داشته باشد. قطعاً با تکیه بر صدای محسن چاوشی نمیشود سیدی «شهرزاد» را به کسی قالب کرد؛ اما برای شروع خوب است و در ادامه این خود سریال است که باید بتواند مخاطب را با خودش بکشاند. کما اینکه «شهرزاد» به نظر من این توفیق را داشته و ترانههایی هم که چاوشی برای این سریال خوانده، جزو آثار خوب و شنیدنی او بوده و رابطه نسبتاً درستی بین این مجموعه تصویری و موسیقی برقرار است که توانسته به بهتر دیده شدن آن کمک کند و امیدوارم در ادامه خراباش نکنند.
* و حرف آخر در این بحث چیست؟
امیر پوریا: آه و ناله عاشقانهی خودویرانگرانه در حجم عمدهای از آثار محسن چاوشی وجود دارد و اساساً عنصر ناله -که متأسفانه شرایط فرهنگی و نوع نگاه حسرت به دلی در یک عاشق- را مخاطب شدیداً میپسندد و ما یک عقبگرد سنگینی داشتهایم. یعنی مثلاً اگر در دهه پنجاه برخی ترانههای خیلی مهم توأم با حسرت بودهاند، در کنار این حسرتها -که بعضاً جنبههای عاشقانه داشت- جنبههای اجتماعی، تقدیری و فردی هم داشت و حسرتهای عمیقتری بودند.
در این ترانه و مثلاً در بخش «عزیزم کجایی، دقیقاً کجایی» یک نوع در زَروَرق ارائه دادنِ دغدغههای متعصبانهی چک کردنِ مدامِ مناسباتِ عاشقانه حس میشود که آدمها میخواهند لحظه به لحظه از طرفشان بپرسند الان کجا است و چه میکند؟ لوکیشن بده، کی بهت زنگ زد و…! این موضوع نامناسبی برای شرایط این دوره زمانی ما است که این بیماری چک کردن مداوم، مترادف با عشق دانسته میشود. با وجودی که ترانه از یک حسرت سخن میگوید و موقعیتی که ترسیم میکند، موقعیت چک کردن نیست. ولی عبارت «دقیقاً کجایی» آب به آسیاب این نوع نگاه میریزد که خیلی هم این روزها رایج شده است.
نیما حسنینسب: امیدوارم چاوشی به تکرار و افراط نیفتد و دیگران هم فکر نکنند که هر سریالی با صدای محسن چاوشی میتواند برایشان جواب بدهد. هرچند اعتقاد دارم محسن چاوشی باهوشتر از این است که به این راحتی دم به تله این بازیها و تکرارها بدهد.
منبع: موسیقی ما