سینماسینما: سایت cartoon brew با یگانه مقدم کارگردان انیمیشن «یونیفورم ما» گفتوگوی کوتاهی انجام داده که در زیر میآید. این انیمیشن به جمع نامزدهای نهایی اسکار بهترین انیمیشن کوتاه راه یافته است.
چشمگیرترین انتخاب زیبایی شناختی که در این فیلم انجام دادید، استفاده از پارچه برای پس زمینه است. این روش چه نوع چالشهایی در طول تولید ایجاد کرد؟
بله، پارچه به عنوان پسزمینه اصلی فیلم عمل میکند که همه چیز روی آن به تصویر کشیده میشود. قرار است که تصویر و موضوع فیلم دست به دست هم بدهند. با این حال، کار زیادی نمیتوانید با یک تکه پارچه صاف و غیر قابل تا شدن انجام دهید، به همین دلیل است که کار دوربین چندانی در فیلم وجود ندارد. بیشتر صحنهها در زاویه خنثی و هم سطح چشم گرفته شدهاند و تقریباً هیچ حرکت دوربین وجود ندارد. سفتی و سکون خاصی در طول فیلم احساس میشود که شخصاً به عنوان کارگردان از آن بیزارم، اما احتمالاً به مضمون و فضای زیرین فیلم میافزاید.
چه چیزی در این داستان یا مفهوم بود، که با شما ارتباط برقرار کرد و شما را مجبور به کارگردانی فیلم کرد؟
ما مقدار زیادی از زندگی مان را در یونیفورم خود صرف میکنیم و آنها بخش مهمی از زندگی روزمره ما هستند. مثل این است که ما در یونیفورم خود بزرگ میشویم. همیشه میخواستم فیلمی درباره این لباس «همیشه حاضر» بسازم که مانند پس زمینه یا بوم نقاشیای باشد که تمام فعالیتهای روزانه ما، روی آن منعکس شود.
این یونیفرم چیزی بیش از یک تکه لباس است. متنی است که باید رمزگشایی شود. مانیفستی علیه زنان. فکر کردم که انیمیشن یک رسانه قدرتمند برای نشان دادن این قوانینِ لباس تحمیل شده بر زنان است، زیرا به من اجازه میدهد «یونیفرم ما» را مانند یک متن بخوانم و آن را به مجموعهای از تصاویر ترجمه کنم.
از طریق تجربه ساخت این فیلم چه از نظر تولید، چه از نظر فیلمسازی، چه از جنبههای خلاقانه، و چه در مورد خودِ موضوع، چه چیزی یاد گرفتید؟
این پروژه بدون هیچ توقع یا انتظارِ خاصی آغاز شد. اساساً برایم یک تجربه سرگرم کننده و آماتوری بود که امکانات حوزه انیمیشن را کشف کنم و تکنیکهای مختلف را آزمایش کنم. من هنوز آن را به عنوان یک تجربه آماتوری میبینم. نه یک جدول زمانی ثابتی داشتم و نه یک استوری بورد دقیق برای دنبال کردن. فقط یک سری خط و ایده در سرم، و یک تکه پارچه در جلو چشمانم. از نظر فیلمسازی، یاد گرفتم که چگونه بداهه بگویم. از جنبه خلاقانه، متوجه شدم که تنوع زیاد عناصرِ بصری معمولا کار را خراب میکند (حداقل برای من). بنابراین، خودم را به چند داشته محدود کردم.
چگونه رویکرد بصری خود را در فیلم گسترش دادید؟ چرا به این سبک/تکنیک بسنده کردید؟
سبک بصری از پس زمینه تصویریام ناشی میشود. در سالهای اخیر، بیشتر به عنوان تصویرگر کار کردهام تا انیماتور. سعی کردهام نقاشیهای مداد رنگیام را با انیمیشن اشیا ترکیب کنم. روند ساخت فیلم کاملاً ساده و سر راست بود. صحنههای استاپ موشن بسیار کوتاه هستند و هیچ عروسک/ وسیلهای برای حرکت ندارند.
بعداً یک لایه متحرک ۲ بعدی روی لایه استاپ موشن ساخته شد. لایهها به خوبی با یکدیگر ترکیب شدند و هم بافت پارچهها و هم جزئیات نقاشیهای کودکانه، و ضربههای مداد را حفظ کردند؛ دو عنصر بصری مهمی که در فیلمم لازم داشتم.