سینماسینما، ایلیا محمدی نیا: مستند «بهارستان، خانه ملت» به کارگردانی بابک بهداد از جمله آثار ارزشمند حوزه پژوهش در سینمای مستند محسوب میشود که البته در بخشهای دیگر چون کارگردانی و تدوین هم حائز اهمیت بالایی است. اما به روال مرسوم و غیرمنطقی داوری فیلمهای مستند تاریخی که همیشه بیشتر از هر چیزی پژوهش آن دیده میشود و گویی سایر بخشها در سطح پایینتری از آن قرار دارد، این فیلم نیز قربانی همین تفکر کلیشهای شد. با بابک بهداد به بهانه اکران فیلمش در گروه هنر و تجربه به گفتوگو نشستیم.
«بهارستان، خانه ملت» به لحاظ تولید و پژوهش فیلم دشواری است. ساخت فیلمی درباره تاریخ شکلگیری و حیات مجلس به شما پیشنهاد شد، یا خودتان دوست داشتید فیلمی در اینباره بسازید؟
من طرحی درباره آقای تهامی داشتم؛ عکاسی که در دوره پهلوی بوده و در میدان بهارستان عکاسخانه داشت. وقتی که طرح را نوشتم، با ارد عطارپور مشورت کردم. به من پیشنهاد کرد که چرا راجع به داستان شکلگیری میدان و محوطه بهارستان کار نمیکنی؟ به او گفتم باید در اینباره فکر کنم ببینم آیا میتوانم این کار را انجام بدهم یا نه؟ همان موقع با کمی جستوجو و تحقیق متوجه شدم محوطه بهارستان جغرافیای تاریخی خیلی مهمی است و پتانسیل ساخت یک فیلم تاریخی خوب را دارد. به همین دلیل نوشتن و پژوهش طرح جدید را شروع کردم و به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی برای ساخت ارائه دادم، که تصویب شد و از همان موقع شروع کردم به جمعآوری اطلاعات و تحقیق که در آن منطقه و جغرافیا چه اتفاقات تاریخی و سیاسیای رخ داده است. کار سختی بود. تیم پژوهش فیلم را تشکیل دادم که کارش جمعآوری منابع مکتوب مختلف پیرامون محوطه و جغرافیای بهارستان اعم از کتابها و مقالات و اطلاعاتی بود که در روزنامههای دوره قاجار و پهلوی اول و دوم چاپ شده بود و اینها را شروع به خواندن و خلاصه کردن و فیشبرداری کردیم.
این مرحله چقدر زمان برد؟
تقریبا دو سال طول کشید. در این مرحله ما کلی اطلاعات مفید و مهم راجع به جغرافیای تاریخی بهارستان داشتیم. بهارستان هم فقط تاریخ شکلگیری و اتفاقات داخل میدان نبود، بلکه شامل تاریخ باغ نگارستان، باغ بهارستان، باغ نظامیه و مسجد و مدرسه و خانه سپهسالار و ساختمان و محوطه مجلس و خیابانهای اطرافش هم بود. اتفاقات بسیار زیادی در این منطقه شکل گرفته بود. و من مجبور بودم اکثر این اتفاقات را به یک نحوی به یکدیگر مربوط کنم تا بتوانم به یک فیلمنامه منسجم درباره بهارستان برسم.
عنوان فیلم بر خلاف چیزی که شما میگویید، ما را به سمت دیگری سوق میدهد. عنوان فیلم «بهارستان، خانه ملت» است. یعنی اینکه مخاطب میبایست انتظار فیلمی درباره مجلس را داشته باشد. شما تقریبا به همه فضاهای پیرامون این محوطه پرداختید. نگران نبودید به لحاظ زمان فیلم دچار مشکل شوید؟
اتفاقات زیادی در این محوطه روی داده بود که من مجبور شدم در حین نوشتن و مونتاژ فیلم آن بخشها را علیرغم میل باطنی حذف کنم. این حذف یک جاهایی به روند روایت تاریخی فیلم آسیب زد، اما چاره دیگری نداشتم. چیزی که اشاره کردید، درست است. مجلس و تاریخ مجلس به شکلی محوریت فیلم من قرار گرفت. در واقع بعد از انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی آن محوطه یک شکل و شمایل دیگری پیدا کرد. میدان به خاطر به توپ بستن مجلس و تجمعاتی همچون قضیه ملی شدن نفت و واقعه ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد شکلی گرفت و هویتی تاریخی پیدا کرد. خیلی وقتها مصوبات قوانین مجلس و اعتراضات مردمی باعث شکلگیری تجمعات در میدان بهارستان میشد. اکثر آدمهایی که در میدان و محوطه رفتوآمد میکردند، جزو نمایندگان مجلس یا شخصیتهای مهم کشور بودند و خیلی از اتفاقاتی که در این میدان و اطراف آن میافتاد، به خاطر وجود ساختمان مجلس بود. حتی در فیلم به کافه لقانته در میدان بهارستان هم اشاره کردم که آدمهای مهم سیاسی و فرهنگی به آنجا رفتوآمد داشتند. آنجا مینشستند و راجع به اقتصاد و سیاست و سرنوشت کشور صحبت میکردند. به همین دلایل مجلس در حقیقت خودش هسته اصلی فیلم من شد و من باید خیلی از اتفاقاتی را که داخل مجلس میافتاد، نشان میدادم، چون در تاریخ بهارستان اهمیت داشت.
به نظرم رسید شما تلاش کردید داستان محدوده بهارستان را در فیلم تعریف کنید، اما ناخواسته به خاطر حجم بالایی که اتفاقات مجلس داشت، فیلم مسیرش را متمرکز آن کرد. چرا در حین نوشتن فیلمنامه به این ضرورت، یعنی متمرکز شدن روی شکلگیری مجلس، نرسیدید تا مجبور نباشید در حین تدوین بخشی از داستانها را ناخواسته حذف کنید؟
وقتی پروژه را شروع کردم، دوست داشتم در جغرافیای منطقه کار کنم و در روند تحقیق مجلس پررنگ شد و بعد متوجه شدم که مثلا در باغ نگارستان یا در خود مسجد سپهسالار یا مدرسه سپهسالار اتفاقاتی که میافتد، به شکلی روی فضای عمومی منطقه تاثیر میگذارد، یعنی در دوران مشروطه مدرسه سپهسالار جایی برای فعالیتهای انجمنهای سیاسی شده بود. یا خود مسجد مکانی بود برای تجمع مجاهدین و رهبران مشروطهخواه و خود میدان و خیابانهای اطراف بهارستان منطقهای برای مبارزین انقلاب مشروطه شده بود. همه اینها برای من به یکباره شکل دیگری پیدا کرد. و در ادامه همه این اتفاقات به هم وصل شد. میتوانستم در فیلم اشاره کنم در مجلس این اتفاقات افتاده است. تاریخش را بیاورم و بگویم این قوانین مصوب شده است و… اما من فکر کردم که تمام این چیزهایی که در اطراف مجلس اتفاق میافتد، همه اینها به نحوی به هم مربوط است و من باید در فیلمم به آنها اشاره کنم. به خاطر همین تصمیم گرفتم که اکثر این مکانها در فیلم باشد.
شاکله اصلی فیلم بر مبنای پژوهشی دقیق بنیان شده است. چقدر صرف پژوهش فیلمتان شد؟
ما از خواندن روزنامهها و اسناد و کتابهای مربوط به دوره قاجار و پهلوی اول و دوم شروع کردیم؛ از چگونگی گسترش تهران و محوطه و باغ بهارستان و اطراف آن و اتفاقاتی که از دوره انقلاب مشروطه در آنها منعکس شده بود تا انقلاب ۵۷٫ تقریبا دو سال زمان برد. به طور مثال در خیلی از منابع مکتوب آمده بود که وقتی انقلاب مشروطه شکل میگیرد، اولین جلسه مجلس شورای ملی در مدرسه نظام تشکیل شد و بعد خود اعضای مجلس تصمیم میگیرند به مظفرالدین شاه پیشنهاد بدهند که خانه سپهسالار را که از اموال شاه شده بود، برای جلسات مجلس انتخاب کند. در تیتراژ فیلم از منابع مکتوبی که در فیلم استفاده شده، نام بردهام.
دسترسی به این منابع آرشیوی، بهویژه مقطع قاجاریه، راحت بود؟
نه، اصلا راحت نبود. ولی یک جوری پیدا کردن اسناد و مدارک تاریخی برای من لذتبخش بود. ببینید، من به کتابخانه ملی، مرکز اسناد مجلس و مرکز اسناد انقلاب اسلامی و خانه مشروطه و… رفتم. آرشیو روزنامه کیهان و روزنامه اطلاعات و آرشیو روزنامههای داخل کتابخانه ملی و… را مورد بررسی قرار دادم. همه اینها آرشیو خوبی دارند. دو سه نفر در بخش خصوصی همچون آقای حسنزاده اسناد دوره قاجار را در اختیار داشتند که پذیرفتند در اختیار ما قرار دهند. اینطور شد که در حقیقت من توانستم این منابع را در اختیار بگیرم.
در قالب تیم کار پژوهشی فیلم را انجام میدادید؟
بیشتر کارها را خودم شخصا انجام میدادم، چون جستوجو در حوادث تاریخی را دوست دارم و از این کار لذت میبرم و البته در این راه دو نفر دیگر هم به من کمک میکردند.
آیا ما مرکزی را که تمامی این اسناد همچون دوره قاجاریه را به صورت متمرکز داشته باشد، نداریم؟
اینکه جایی باشد که همه اسناد تاریخی مثلا دوران قاجاریه در آن متمرکز وجود داشته باشد، نداریم.
درباره عکسهایی که در فیلم میبینیم، بگویید که چگونه فراهم آوردید؟
بخشی از عکسها را از آرشیو کاخ گلستان و بخش دیگر را از مرکز اسناد مجلس و… تهیه کردم و خریدم. تعداد زیادی دیگر را هم از بخش خصوصی خریدم.
تهیه فیلمها چه روالی داشت؟
برای تهیه بخشهایی از فیلمها از فیلمخانه ملی توانستم کمک بگیرم. بخشی هم از آرشیو خصوصی افراد تهیه شد. فیلمهای فیلمخانه ملی همه ۳۵ و ۱۶میلیمتری بودند که همه را تبدیل کردیم و ترمیم شد.
گویا ازآرشیو شبکههایی تلویزیونی خارجی هم بهره بردید.
من توانستم از یک شبکه ایتالیایی و یک شبکه انگلیسی مقداری فیلم در مورد میدان بهارستان تهیه کنم. البته شانسی که آوردم، این بود که آنها رضایت دادند که من به آنها یکسری فیلم از آثار تولیدی خودم را بدهم. در واقع به جای پول فیلم مبادله کردیم. این فیلمها و عکسها را تهیه کردیم و بعد تصمیم گرفتم عکسها را متفاوتتر در فیلم استفاده کنم.
شما بالای ۵۰۰ عکس را ترمیم و رنگآمیزی کردید که هزینه زیادی صرف آن شد. چه شد که به ایده جذاب رنگ دادن به عکسها رسیدید؟
فکر کردم شخصیتهایی که ما در فیلم راجع به آنها صحبت میکنیم، از لحاظ تصویر باید چگونه باشند که بهتر دیده شوند. چند تا اتود زدیم و عکسها را برجستهاش کردیم. برشهایی در عکسها ایجاد کردیم که قبلا در فیلمها پیشتر استفاده شده بود. هیچکدامشان به دلم ننشست. بعد به این ایده رسیدیم که ما این عکسها و شخصیتها را مثل سبک قدیم رنگآمیزی کنیم، یعنی در اواخر دوره قاجار در دوره احمدشاه این اتفاق در عکسها میافتاد و در دوره رضاخان پررنگتر شد، که خیلی از عکسها را با دست رنگآمیزی میکردند. با کمک دو گرافیست تصمیم گرفتیم از همان تکنیک رنگآمیزیها در عکس استفاده کنیم و تقریبا چند ماهی طول کشید که این عکسها در کامپیوتر رنگ شد.
به نظرم این شکل رنگآمیزی در انتقال چیزی که مدنظرتان به مخاطب بود، کمک شایانی کرد. اینکه در گفتار متن فیلم مثلا از احمد شاه و عضدالملک حرف زده میشود و ما تصاویر رنگشده و متمایزشده آنها را میبینیم.
بله، درست است. به نظرم رسید اگر عکسها رنگی شود، مخاطب ارتباط تصویری و حتی به نوعی زمانی بهتری با آن برقرار میکند و در عین حال با چهره آنها آشنا میشود. در رنگآمیزی عکسها دقیقا از رنگهایی که در دوره قدیم به کار برده میشد، استفاده کردیم، که رنگهای آبی و قرمز و سبز در آنها شاخص است. واقعا پژوهش و جستوجو برای پیدا کردن عکسها و اسناد این کار خیلی برای خود من لذتبخش بود و دیدگاه من را نسبت به اطراف و تاریخ ایران عوض کرد. همیشه در ذهنم سوالاتی داشتم که چرا مثلا فلان اتفاق تاریخی در ۷۰ سال پیش در ایران افتاد؟ چرا مردم ایران این رفتار اجتماعی را نسبت به بعضی از حوادث میکنند؟ چرا دنبال یکسری اتفاقات مثلا تکراری هستند؟ و خیلی سوالات دیگر. وقتی آدم تاریخ میخواند، به بیشتر این جوابها میرسد و مردمش را بهتر میشناسد. بنابراین پروسه پژوهش این فیلم روی نگاه من به مردم ایران خیلی تاثیر گذاشت که چه تلاشی برای به دست آوردن خواستهای خود میکنند و خواهند کرد.
چه مدت زمانی صرف پژوهش فیلم تا قبل از نوشتن فیلمنامه شد؟
تقریبا نزدیک دو سال صرف پژوهش فیلم شد، چون این حوادثی که در منابع مختلف بود، باید خوانده و کنار هم گذاشته و تطبیق داده میشد و بعد من باید ارتباط این اتفاقات تاریخی در بهارستان را یک جوری به هم پیدا میکردم تا بتوانم در مرحله بعدی برای نوشتن آماده شوم.
فیشبرداری میکردید؟
بله، فیشبرداری هم میکردیم. در کنارش بعضی متنها را اسکن میکردیم و روی کاغذ میچسبانیدم که در پایان این مرحله ما صاحب ۴۰۰۰ صفحه اطلاعات بودیم که من چندین بار آنها را خواندم و دوباره خلاصه کردم و آماده نوشتن فیلمنامه ابتدایی کردم که این قصه و روایت محوطه و جغرافیای بهارستان را از کجا شروع کنم. ابتدا به ذهنم رسید که مثلا از باغ نگارستان شروع کنم، بعد تصمیم گرفتم از خود جرقههای آغازین مشروطه و انقلاب مشروطه شروع کنم که انقلاب چگونه شکل گرفت و بعد در فیلمنامه بیاوریم که اطراف این محوطه شامل چه بخشهایی بود. در واقع مستقیم سراغ جغرافیای بهارستان نرفتم.
شما در این مرحله از فیلمنامه هنوز به این ایده مرکزی مجلس نرسیدید که محور فیلم مجلس باشد.
وقتی که فیلمنامه را مینوشتم، تصمیم گرفتم از فرمان مشروطه شروع کنم که برای اولین بار مردم دور هم جمع میشوند و به رهبری حضرت آیتالله طباطبایی و بهبهانی به شاه فشار میآورند که همه داستانش را میدانند و بعد فرمان مشروطه صادر میشود و بعد مجلس شکل میگیرد و حالا مجلس باید مکانی داشته باشد و آن مکان خانه سپهسالار اعظم است. وقتی مجلس در آن محوطه شکل میگیرد، به یکباره فضای تاریخی و سیاسی و حتی معماری آنجا تغییر میکند.
فیلمنامه را چند بار نوشته و بازنویسی کردید؟
تقریبا ۱۰ بار فیلمنامه را نوشتم و بازنویسی کردم تا به فیلمنامه نهایی رسیدم. با یکی از دوستان عزیزم، رضا نوری، این فیلمنامه را نوشتیم و اینکه از چه زبانی در فیلم استفاده کنیم که برای مخاطب جذابتر باشد، اینکه در فیلمنامه اتفاقات را چه جوری پشت هم بگذاریم که به هم ربط پیدا بکند، اینکه چگونه از گذشته به حال و از حال به گذشته رفتوآمد کنیم، همه این مسائل را با هم ساعتها بحث و گفتوگو میکردیم. راجع به اتفاقاتی که به نظر من خیلی مهم بود، خیلی حرف میزدیم که چگونه با چه روایتی و چقدر از این اتفاق را باید در فیلم نشان دهیم و در چه زمانی از فیلم میتوانیم به آن بپردازیم، راجع به همه اینها بحث میکردیم و سعی میکردیم هسته اصلی آن اتفاق را در فیلمنامه بیاوریم. تقریبا یک سال نوشتن فیلمنامه طول کشید. من به رضا میگفتم باید کاری کنیم که در مرحله اول خواندن متن فیلمنامه برای مخاطب جذاب باشد؛ اینکه اگر کسی داستان ۵۰ صفحهای بهارستان را میخواند، برایش جذاب باشد و بفهمد در محوطه بهارستان چه اتفاقی در این ۱۵۰ سال افتاده است. با این هدف کار نوشتن را پیش بردیم.
حجم اطلاعات در فیلم بسیار زیاد است و البته درک میکنم وقتی درباره یک محوطه حادثهخیز صحبت میکنید، ناچارید به همه ابعاد آن بپردازید. اما فکر نمیکنید این ظرف ۷۵ دقیقهای مناسب این حجم زیاد اطلاعات نیست.
وقتی الان به فیلم نگاه میکنم، به نظرم میرسد که باز میشد یک مقدار از اطلاعات را برای اینکه مخاطب بهتر متوجه آن بشود، کم کرد. یعنی با اینکه خیلی از اطلاعات مهم و کمتر شنیدهشده را کنار گذاشتیم، ولی الان فکر میکنم یک مقدار اطلاعات فیلم زیاد است و میتواند ۱۰ درصد کمتر باشد که مخاطب یک تنفسی در طول فیلم داشته باشد. اما من سعی کردم زبان تصویر این اتفاقات را نشان دهم، یعنی تا آنجا که میتوانستم، نریشنها راخلاصه کردم و قدرت تصویری فیلم را بالا بردم. روی مونتاژ فیلم خیلی کار کردیم که در حقیقت مخاطب درگیر فقط شنیدن نشود و بتواند تصویر هم ببیند. ولی بااینحال درست میگویید. میشد یک مقدار اطلاعات فیلم را کم کرد. البته باید اعتراف کنم همان موقع بستن فیلم میدانستم اطلاعات فیلم کمی زیاد است، اما دلم نمیآمد این کار را بکنم. خانم افتخاری، تدوینگر فیلم، هم خیلی روی این مسئله پافشاری میکرد.
بعد دیدن فیلم به ذهنم رسید چرا بابک بهداد با توجه به گستردگی اطلاعات و حجم پژوهش به سراغ تهیه یک مجموعه چهار، پنج قسمتی نرفته است.
کاملا درست میگویید. من فکر میکنم هر کدام از اتفاقاتی که توی فیلم هست، یا شخصیتهایی که توی این فیلم حضور دارند، از خود ناصرالدین شاه گرفته تا محمدعلی شاه تا اتابک تا مظفرالدین شاه، عضدالملک و احمد شاه و خود مدرس، مصدق، دکتر فاطمی همه اینها قابلیت یک فیلم مستقل را دارند. اتفاقاتی که در فیلم میافتد، از خود نهضت مشروطه و اتفاقات سیاسی و تاریخی که میافتد، همه آنها قابلیت یک فیلم را دارند. یعنی متریال هست و تحقیقات انجام شده است، اما من سفارش یک فیلم را گرفته بودم. فیلمی که میبایست ۴۲ دقیقه باشد و به خاطر همین نمیتوانستم یک مجموعه از آن تهیه کنم. از یک طرف دوست داشتم تمام این اتفاقات را در یک فیلم ۷۰ تا ۸۰ دقیقهای ببینم. میشد این را به صورت یک مجموعه درآورد و در حقیقت این تاریخ را در این مجموعه ساخت. این قابلیت را فیلمنامه دارد.
شما گفتید مرکز گسترش به اندازه یک فیلم ۴۲ دقیقهای به فیلمتان بودجه اختصاص داد؟
درباره بودجه این فیلم واقعا نمیدانم چه بگویم، چون موقعی که برای ساخت این فیلم قرارداد بستم، تقریبا چند ماهی طول کشید تا من اولین چک فیلم را گرفتم و بعد مدیریت آن موقع مرکز عوض شد.
رئیس مرکز گسترش آن زمان چه کسی بود؟
آقای آفریده بود و بعد شفیع آقامحمدیان آمد و در دوره شفیع آقامحمدیان کار تقریبا متوقف شد، چون من چندین بار نامه برای ایشان نوشتم و درخواست کردم که باید یک مقدار بودجه بیشتر به فیلم اضافه شود و این کار طبیعی است که خیلی از فیلمسازان وقتی پروژهای را بهویژه در حوزه مستند شروع میکنند و زمانی که در حوزه پژوهش و تولید قرار میگیرند، شاید آن برآوردی که خود آن فیلمساز یا خود آن واحد تولیدکننده برای فیلم داده، باید در روند تولید ترمیم و اصلاح شود. ولی این اتفاق در دوره شفیع آقامحمدیان نیفتاد و بعدها ما فهمیدیم که در همان زمان فیلمهایی چند میلیاردی در مرکز ساخته شد. فیلمهایی که دیده هم نشد و کسی از سرنوشت این فیلمها خبر ندارد و من با یک بودجه خیلی پایین فیلم را تولید کردم و البته بعدا در دوره مدیریت آقای طباطبایینژاد یک مقدار پول به کار تزریق شد و من توانستم کار را ببندم.
بودجه فیلم چقدر در نظر گرفته شد؟
کل بودجه فیلم ۳۰ میلیون تومان بود. البته خودم هم برای تمام شدن فیلم هزینه کردم. در طول ساخت این فیلم من مجبور بودم مستندهای دیگری هم بسازم تا زندگیام بچرخد. از طرفی من باید دستمزد عوامل فیلم را هم میدادم. صداگذاری این فیلم حدود ۱۰ میلیون هزینه برداشت و برای رنگآمیزی عکسها حدود ۱۰ میلیون. حال پژوهش و مونتاژ و فیلمبرداری و صدابرداری و تولید خرید عکسها و سایر هزینهها را کنار بگذارید. کارگردانی و تهیه هم که دستمزد نمیخواهد.
شیوه پرداخت هزینهها برای تولید فیلم چگونه است؟ آیا عادلانه است؟
اگر این فیلم بودجه درستی داشت، سه ساله تمام میشد. من اگر یک تیم ورزیدهتری داشتم و قرار نبود خودم همه کارها را انجام دهم، خیلی سریعتر این کار پیش میرفت. فیلمبرداری این کار با خود من بود. بخشی از پژوهش و مونتاژ کار با خودم بود، ولی چون بودجه کم بود، من خودم کارها را انجام دادم. در مرکز گسترش شورایی که هست، نمیدانم درباره فیلمهای تاریخی چگونه بودجه را برآورد میکنند. در حال حاضر خوشبختانه در ترکیب شورا آدمهای حرفهای و کاربلدی هستند، اما باید یک مقدار دقت بیشتری در محاسبات و تولید فیلم تاریخی انجام شود. چون واقعا برای تولید فیلم تاریخی باید عکس و آرشیو خوب تهیه شود. کارگردانی و پژوهش و مونتاژ و ساختارش فرق میکند. به نظرم حتی بعد از برآورد باید اینگونه فیلمها در صورت لزوم حمایت و پشتیبانی مالی شوند.
به نظرم نوع بودجهبندی برای یک اثر تاریخی با یک مستند اجتماعی یکی است. درست است؟
همین الان فکر میکنم همینطوری است، که نباید این باشد. به عقیده من در برآورد سینمای مستند باید یک بازنگری اتفاق بیفتد. من معتقدم سینمای مستند خیلی پیشروتر از سینمای داستانی است؛ سینمایی که هم سرگرم میکند، هم آدم را به فکر وامیدارد. سینمای مستند سینمای سختی است که یک مستندساز نمیتواند هم فیلمسازی کند، هم یک شغل دوم داشته باشد. به عقیده من این امر امکانپذیر نیست. به خاطر همین باید برآورد فیلمهای مستند و دستمزد کسانی که واقعا دغدغه آنها فیلمسازی مستند است، بازنگری شود. حالا البته هر گونه از مستند نسبت به موضوع و ساختارش برآورد مالی خود را دارد.
آیا این نگاه تخصصی در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی وجود دارد که بنا بر ضرورت فیلمها متناسب با نوع فعالیت و حوزه کارشان تخصیص اعتبار دهند؟
در حال حاضر شورایی که در مرکز هست، این نگاه تخصصی را دارد. برای یک مستندساز که یک سال را صرف تهیه فیلمش میکند، در خوشبینانهترین حالت ممکن است ۱۵ یا ۲۰ میلیون از کل بودجه فیلم باقی بماند که این منصفانه نیست.
به نظر میرسد این شورا بیشتر تصمیمگیری میکند در مورد اینکه آیا این فیلم تولید شود یا نشود. یعنی نگاه تخصصی نسبت به ارزیابی هزینهها ندارد، و چون این نگاه تخصصی به بودجهبندی وجود ندارد، تولید مستندی تاریخی در اشل «بهارستان، خانه ملت» با یک مستند تجاری از نظر شورا فرق چندانی با هم ندارند.
شورایی که الان هست، شورای برآورد هزینهها هم هست. یعنی اینکه وقتی طرحی را شورا تصویب میکند، همان شورا هزینههای تولید را هم برآورد میکند. البته فکر میکنم درنهایت معاونت و مدیریت باید مصوبات شورا را تایید بکنند تا اجرایی شود.
الان این شورا این نگاه تخصصی نسبت به برآورد هزینههای تولید فیلم را دارند؟
من فکر میکنم این شورا نگاه تخصصی به بودجهبندی فیلمها را دارند. شورای جدیدی که چند ماهی است در مرکز شکل گرفته، این نگاه را دارد، ولی به عقیده من باز میتواند برآورد فیلمهای مستند بالا برود و تعداد تولید فیلم کمتر شود. به این صورت که اگر در مرکز گسترش قرار است در سال۱۰۰ فیلم تولید کند، بهتر است۷۰ فیلم تولید شود، ولی دستمزدها، مخصوصا دستمزد کارگردانی را افزایش دهد. به نظرم مراکز تولید فیلم مستند باید متوجه باشند وقتی یک مستندساز موضوعی را مطرح میکند، ارزیابی کنند آن موضوع چقدر اهمیت دارد و تولیدش چگونه است. وقتی که ما راجع به بخشی از تاریخ یک مملکت میخواهیم فیلم بسازیم و مسیر حرکت یک ملت را میخواهیم به تصویر بکشیم، این خیلی فرق میکند مثلا با فیلمی که راجع به یک شخصیت علمی یا فرهنگی است. البته قصد ندارم اهمیت آن فیلم را کم جلوه دهم، میخواهم بگویم شکل و تولید و بودجه و اهمیت آن با هم فرق میکند. نمیتوان مثلا گفت برآورد ما دقیقهای آنقدر است و همین.
فیلمی مثل «بهارستان، خانه ملت» به جز مرکز گسترش نمیتوانست با جایی چون مجلس شورای اسلامی وارد مذاکره برای سرمایهگذاری و جذب اسپانسر شود؟
تلاشی نکردم و البته هم بلد نیستم این کار را بکنم، چون روحیه این کار را ندارم. من فیلمسازم و تمام انرژیام را صرف خلافیت در فیلمم کردم.
با بودجه اختصاصیافته به فیلم توانستید فیلم مورد نظر و دلخواهتان را بسازید؟
من فکر میکنم ۸۰ درصد آنچه مدنظرم بود، در فیلم دیده میشود.
فیلم «بهارستان، خانه ملت» بهرغم آنکه سوژه فیلم نه بر مبنای یک شخصیت تاریخی که بر مبنای یک محوطه و یک بنا شکل گرفته است، خستهکننده و ملالآور نیست. شما با انتخاب تدوین هوشمندانه و انتخاب مناسب تصاویر و تعداد نریتورها و… توانستید مخاطب را با خود همراه سازید. این نگاه از ابتدا در ذهنتان بود، یا در طول تدوین به آن رسیدید؟
واقعیتش این است که در طول نوشتن فیلمنامه و در طول مونتاژ به آن فکر میکردم. اینکه ما هر سکانسی را که مونتاژ میکردیم، دوباره و دوباره و چندباره روزهای بعد به آن نگاه میکردیم که چه جوری بتوانیم سکانسها را منسجمتر کنیم و چه جوری این سکانس در کل فیلم دیده شود. ریتم فیلم باید چگونه باشد، چون اتفاقاتی که در هر سکانس میافتد، ریتم خودش را داشت. یک جایی اتابک در میدان بهارستان ترور میشود، یک ریتمی نیاز دارد، وقتی مجلس به توپ بسته میشود، ریتم مناسب دیگری را طلب میکند و… به همه اینها فکر کردیم. گرافیک عکسها در تدوین فیلم تعیینکننده بود، بعد از آن صداهایی را که من باید در فیلم استفاده میکردم، تقریبا میدانستم چه چیزی باید باشد. با صداگذارم خانم ملکی که صحبت میکردم، پیشنهاداتی برای صدا داشت و موقعی که میخواستم راجع به صدای شخصیتها کار کنیم، به ذهنم رسید که چقدر خوب است که من از بچههای خود مستندساز استفاده کنم که خیلی محبت داشتند و آمدند.
گویا حدود ۲۵ مستندساز به عنوان صداپیشه در فیلم حضور داشتند؟
بله، خیلی لطف داشتند و آمدند. آقای اصلانی، آقای تهامینژاد، آقای ورهرام، محسن استادعلی، کلانتری، ارد زند، ارد عطارپور، هادی آفریده، هوشنگ آزادیور، ابراهیم مختاری و…
یادتان میآید جای شخصیتهای اصلی چه کسانی متن را خواندند؟
پیروز کلانتری به جای دکتر فاطمی، ارد عطارپور به جای محمدعلی شاه، ارد زند به جای رضا خان، نماینده یزد را هم حسن نقاشی، مدرس را تهامینژاد و مصدق را پدرام اکبری، محمدرضا اصلانی به جای آیتالله کاشانی و محسن استادعلی به جای احمدشاه صحبت کردند.
اینکه مخاطب صدای ۲۵ نفر را در طول فیلم میشنود، به جذابیت فیلم کمک کرد.
بله، آنقدر صداها روی شخصیتها خوب نشست که بسیاری فکر میکردند ما از دوبلورهای حرفهای استفاده کردهایم. خوانش این تعداد مستندساز ریتم فیلم را بهتر کرد.
نریتور اصلی چه کسی بود؟
شهرام درخشان متن اصلی را خواند. آقای آزادیور قرار بود بخوانند که متاسفانه مریض شدند و درنهایت فوت شدند.
نسخه ابتدایی فیلم که تدوین شد، ۱۱۰ دقیقه بود. چرا به ۷۶ دقیقه کاهش دادید؟
خیلی از دوستان وقتی نسخه ۱۱۰ دقیقهای فیلم را دیدند، وقتی پرسیدم خسته شدید، میگفتند نه، ما خسته نشدیم. ولی من احساس کردم مخاطب واقعا بیشتر از ۷۵ دقیقه کشش نداشته باشد. ریسک این را که زمان فیلم بیشتر باشد، قبول نکردم، چون احساس میکردم آن مخاطبینی که من فیلم را به آنها نشان دادم، همهشان مستندساز و فیلمساز بودند. اگر یک مخاطب عام بخواهد فیلم را ببیند، قطعا خسته میشود.
به نظرتان با این کار کلی از داستانکهای فیلم هدر نرفت؟
متاسفانه این اتفاق افتاد، ولی ترسیدم گفتم اگر فیلم طولانی و۹۰ دقیقه شود، واقعا مخاطب از دیدن این همه عکس و این همه اتفاقات خسته میشود. فیلم من هم طوری نبود که بخواهم مابینش پاساژ برای تنفس مخاطب بگذارم.
چرا داستان فیلم را در سال ۵۷ تمام کردید؟ مسائل مالی در این تصمیم دخیل بود؟
نه، مسئله بودجه دلیل اصلی این کار نبود. داستان بهارستان از سال ۵۷ وارد فضای دیگری میشد و من احساس کردم اگر واقعا وارد این فضا شوم، خیلی چیزها را نمیتوانم در فیلمم بیاورم، یعنی باید خودم را سانسور میکردم. به همین خاطر از ۵۷ به بعد را کلا دیگر ادامه ندادم.
بسیار شنیدیم و میدانیم که تلویزیون خانه فیلم مستند است. حال به هر دلیلی بسیاری از فیلمهای تولیدی راهی به تلویزیون ندارند. اگر بخواهید راهکاری ارائه دهید برای اینکه فیلمهای مستند دیده شوند، چه خواهد بود؟
سینماها هست که الان بخش هنر و تجربه این کار را میکند. دانشگاهها و مدارس و فرهنگسراها هستند که پتانسیل این کار را دارند. اما اگر عموم مردم بخواهند فیلم مستند را ببینند، متصدی این کار تلویزیون است. سینماها هم فکر میکنم نقش خیلی مهمی در این رابطه دارند. آنها اگر همچون فیلمهای داستانی به فیلمهای خوب مستند بها بدهند، نتیجه کار خوب خواهد بود. یک دورهای مردم فکر میکردند مستند یعنی حیات وحش. الان نگاه مردم واقعا تغییر کرده است.
چرا با توجه به تنوعی که در سینمای مستند است، ما تنها شاهد تولید مستندهای تاریخی، اجتماعی، قومنگارانه و تجاری هستیم؟
به خاطر اینکه این نوع از مستندها در جشنوارههای داخلی و بهویژه خارجی مورد استقبال قرار میگیرند. به همین دلیل هم هست که من مطمئن هستم فیلم من در جشنوارههای خارجی چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد. آنها گویی در حوزه مستند یک جور سینمای دیگر را میخواهند. شما اگر از یک شاعر مثل فروغ فرخزاد فیلم خوب بسازید، زیاد استقبال نمیشود. فیلمهای تاریخی و قومنگارانه ما چندان مورد توجه قرار نمیگیرند و این ربطی به ساختار و کیفیت آثار ندارد. اما فیلمهای اجتماعی با ساختاری بعضا ضعیف را بیشتر میپسندند.
در جشنوارههای داخلی هم اوضاع چندان مناسب نیست. وقتی فیلمی مثل شما چون تاریخی است، فقط جایزه پژوهش میگیرد و بخشهای تدوین، کارگردانی و… عملا دیده نمیشود، یعنی اینکه داوریها هم دقیق نیست. اوضاع وقتی بدتر میشود که میبینیم جشنوارهها عادت کردهاند به فیلمهای تاریخی جایزه پژوهش بدهند و به فیلمهای مستند اجتماعی جایزه کارگردانی، و متاسفانه این اتفاق درباره فیلم شما افتاده است.
من وقتی میشنوم که عدهای میگویند چهار تا عکس را پشت هم به هم چسبانده، دیگر انتظار و توقعی از دیگران ندارم. صرف چند تا عکس و فیلم و متن باعث تولید یک مستند قابل اعتنا نمیشود. صرف پژوهش فیلم مستند را نجات نمیدهد. باید در تدوین و کارگردانی و روایت در فیلمنامه به کارتان اشراف داشته باشید که بتوانید این همه متریال را بهدرستی کنار هم بیاورید. پژوهش و تدوین این کار در چند جشنواره کاندیدا شد، ولی زیاد دیده نشد. یعنی فیلمهای تاریخی اینجوری است که گویا تحقیق و پژوهش رکن اصلی آن است.
برخی از داوران جشنوارها هم گویی از روی دست یکدیگر میبینند و جایزه میدهند. یعنی اگر فیلمی تاریخی در نخستین حضور جشنوارهای در داخل جایزه پژوهش را بگیرد، در تمامی جشنوارهها در همین بخش کاندیدا میشود و احتمالا جایزه میگیرد.
متاسفانه در بیشتر اوقات وضع همین است. اگر پژوهش با کارگردانی و تدوین مناسب همراه نشود، حتما به هدر میرود.
منبع: ماهنامه هنروتجربه