«مسئولیت اجتماعی هنرمندان» و وظایفشان در رویارویی با چالشهای اجتماعی موضوع گفتوگوی ما با تهمینه میلانی است.
فیلمساز اجتماعی که نوک پیکان انتقاداتش به تصمیمسازان فرهنگی است که به باور او ترویج مفاهیم اخلاقی و روابط درست اجتماعی جایگاهی در برنامههایشان ندارد.
به گزارش سینماسینما، موضوع صحبتمان واکنش هنرمندان به رویدادهای اجتماعی است اما وقتی بحث در صدر قرار گرفتن هنرمندان در دستهبندی الگوهای مرجع جامعه مطرح میشود نکات تازهای بیان میکند که در نهایت بیارتباط با سوژه این گفتوگو نیست. گفت و گوی تهمینه میلانی را با «ایران آنلاین» در ادامه می خوانید.
این فرضیه از نظر شما قابل تایید است که در رفتار و ارتباطات روزانه اجتماعی از قبیل ترافیک، معاشرت، تجارت، تفریح، گویش و… از هنجارها و مفاهیم اصیل اخلاقی فاصله گرفتهایم!
به شدت. عمده دلیل این وضعیت بیتوجهی مسئولان نسبت به فرهنگ سازی مناسب وتصحیح روابط اجتماعی مطابق با ابزار روز است. بیشتر آنها، بی توجه به تغییر نسل ها و ابزار ارتباطی و در پی آن تغییر روابط اجتماعی هستند و همان الگوهای کهن نصیحت و پند و اندرز و تنبیه خشن را دنبال می کنند؛ که البته نتیجه عکس هم در پی داشته و دارد.
بیش از هر چیز، از دید من، سرمنشاء شیوع این روابط اجتماعی غلط در جامعه، رفتارهای ناپسند خود مسئولان است که در ویترین جامعه قرار دارند و کنشهای آنها در ویترین جامعه در ابعاد بزرگی دیده می شود. از الفاظی که به کار میبرند تا زبان بدن و فیزیکشان همه بر روی محیط اجتماعی، تاثیر غیر قابل انکاری می گذارد. به خصوص در دوره ۸ ساله ریاست جمهوری قبل که به جای شایسته سالاری، عوام سالاری جایگزین شد و رسیدن به پست و مقام برای عده ای که در پی موقعیت اقتصادی و سیاسی بودند با تظاهر نمایشی به دینداری و زبان چاپلوسی ممکن شد. منکر افراد مومن و متخصص نیستم اما شخصا بر این باورم که متظاهرین به دین در این هشت سال بدون پشتوانه علمی و تجربی به موقعیت های سیاسی و اقتصادی مهمی دست یافتند که تاثیرات مخربی بر جای ماند. البته بعد از پایان دوره، پرونده اختلاس چند تن از ایشان رو شد، اما دیر بود و اتفاقاتی که نباید می افتاد، افتاده بود.
اغلب این ناشایستگان ادبیات عامی و سخیف را که مناسبتی با دیپلماسی ندارد کاربردی تشخیص دادند و بکار بردند. باور ایشان این بود که هرچه عوامانه یا به نوعی لاتیتر حرف بزنند مردمیتر هستند. طبعا این دیدگاههای نادرست در جامعه کم سواد و بی سواد هم نفوذ کرد.
برای روشن شدن موضوع، از یکی از اتفاقاتی که من و همسرم شاهد آن بودم برایتان بگویم. در ایام نزدیک به میلاد امام دوازدهم (ع) در طول خیابان ولیعصر در مسیر تجریش تا راهآهن بر روی بیلبردها و بنرهایی که برای دعوت به آمدن امام زمان در وسط خیابان نصب شده بود، هر چه به سمت راه آهن (پایین شهر) نزدیکتر می شدیم، ادبیات دعوت، سخیف و سخیفتر میشد! تا جایی که در انتها رسیدهبودیم به این بنر که «نوکرتم بابا بیا دیگه»!
طبعا این رفتارها و گفتارها بر روی ذهنیت جامعه، به ویژه افراد کم سواد و بی سواد اثر گذاشت و آنها را به استفاده از این الفاظ نه تنها تشویق کرد، بلکه حتی آنها را محق ساخت که ادبیات ایشان، مردمی است؛ تا جایی که استفاده از ادبیات مناسب فرهیختگان، از دید ایشان سوسولی و بی ارزش قلمداد شد.
در چنین وضعیتی بیتدبیری در رسانههای جمعی و از همه مهمتر رسانه ملی هم مزید بر علت شده است. در تلویزیون هیچ سریالی ساخته نمیشد و امروز هم نمی شود که که به عنوان مثال، روابط مدرن زناشویی متناسب با روابط اجتماعی امروز جامعه به نمایش درآید و یا به مخاطب ارتباط صحیح و مهرآمیز پدرو فرزند، مادر و پدر، مادر و فرزند، خواهر و برادر را آموزش دهد. متاسفانه تصور اغلب برنامهسازان رسانه ملی این است که هرقدر دیالوگها و رفتار شخصیت های سریال ها به طبقات فرودست جامعه نزدیک شود مردمیتر است، حال آن که رفتار و گفتار این افراد آموزش ندیده، جای نقد بسیار دارد.
هنرمندان در دستهبندی الگوهای مرجع جامعه در صدر قرار دارند. آنها چگونه میتوانند در کنترل افکار عمومی و اصلاح رفتارهای اجتماعی نقش آفرین باشند؟
ایکاش این طور بود. اگر برخی هنرمندان به عنوان الگوی قشری از جامعه مطرح هستند، رسانه ملی می بایست برای معرفی بهتر آنها اقدام می کرد. حال آن که رویکرد رسانه ملی انکارِ وجود و حتی گاه ترور شخصیت آنهاست. به همین دلیل اغلب مردم فقط پوسته ظاهری از این هنرمندان و ورزشکاران را می ببینند و با منش و تفکر ایشان آشنا نمی شوند. به عنوان مثال وقتی خانم معتمدآریا بر اساس سلیقه شخصی با پوششی خاص در جشنوارههای خارجی ظاهر میشود همه تبلیغات صداوسیما و رسانههای همسو فقط بر این موضوع متمرکز میشود و روی آن مانور میدهند. در حالی که فارغ از باور و سلیقه فردی ایشان که هیچ کس حق قضاوت درباره آن را ندارد، خانم معتمد آریا همسری وفادار و مادر فوقالعادهای است. انسان با مطالعه و کتابخوانی است و … اما این بخش از شخصیت این هنرمند توانمند همیشه در سایه تبلیغات منفی و هوچی گری و هتاکی، باقی ماند و معرفی نشد و آن بخشی که اتفاقا جنبه کاملا شخصی و خصوصی داشت و قراربود دیده نشود، به صورت گل درشت به معرض عموم گذاشته می شد! ترور شخصیت و تخریب چهرههای فرهنگی با هدف بیرون راندن آنها از متن جامعه، بزرگترین خیانت فرهنگی بود که در دو دوره قبل به شدت انجام گرفت. شک ندارم که این قبیل اعمال، توسط افراد کم سواد و ناآگاه و در بدترین حالت، افراد غرض ورز و ناموفق انجام گرفت، نه مدیران لایق فرهنگی.
خود هنرمندان چقدر باید مراقب جایگاه و پایگاهشان بین مردم باشند؟
هنرمند هم انسانی است شبیه به دیگر افراد جامعه. شخصا محدودیتی برای هنرمندان قائل نیستم و اعتقاد ندارم که باید به دلیل معروف بودن الگو شوند. البته افراد محبوب خود بخود الگو می شوند. از دید من هنرمند هم مانند دیگر افراد جامعه آزاد است که زندگی طبیعی خودش را داشته باشد و با وجود آنکه شهرت برای او محدویت می آورد، زندگی طبیعی خود را پیش بگیرد.
مقصود من بیشتر رفتارها و ارتباطات اجتماعی است. به هر حال قشر هنرمند جامعه هم مانند مسئولان در ویترین جامعه قرار دارند و مردم به فعالیت هنرمندان بیش از باقی گروههای مرجع چشم دوختهاند.
هنرمندان خاستگاه متفاوت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارند و طبعا قرار نیست که شبیه هم رفتار کنند. جذابیت هنر هم همین است. طبیعی است که بین من تهمینه میلانی با فلان آقایی که خودش را وابسته به جناح تند سیاسی میداند، تفاوت بسیاری وجود داشته باشد. این قبیل افراد الگوهای رفتاری را تبلیغ می کنند که در بسیاری موارد، برای من قابل قبول نیست. شاید در ذهنیت و باور ایشان ارتباط سالم دختر و پسر جزو گناهان کبیره باشد اما از دیدگاه من یک ارتباط اجتماعی عادی و طبیعی است. نباید همه مردم را مجبور کنیم که از یک سلیقه و بینش تبعیت کنند، چون مقاومت خواهند کرد و این وضع نابهنجار را که شاهد آن هستیم، به وجود خواهند آورد.
سوال من این است هنرمند در اصلاح ناهنجاریها و بداخلاقیها مسئولیتی دارد و اگر چنین وظیفهای دارد با چه ابزار و رویکردهایی میتواند یک رفتار غلط اجتماعی را اصلاح کند.
به اعتقاد من نقش هنرمند در اصلاح روابط اجتماعی و الگوسازی رفتاری به خود او مربوط است و بایدی در کار نیست. به همین دلیل بسیاری از هنرمندان مشهور هستند، اما محبوب نیستند. اما مدیران شهری و مسئولان فرهنگی متولیان این حوزه هستند و باید کارشناسانه انجام وظیفه کنند. اگر نگرش فرهنگی به مقوله روابط اجتماعی کارشناسی می شد، اهمیتی نداشت که فلان هنرمند رفتار اجتماعی درست یا نادرستی از خود نشان می دهد. اما در نبود مدیریت فرهنگی صحیح باید تقصیر را به گردن کسی انداخت و این شخص معمولا یک ورزشکار است یا هنرمند!
وقتی الزامها و چارچوبهایی که توسط سیاستگذاران فرهنگی تبیین میشود با بازتولید دائمی هنجارها و باورهای مردم مواجه است و از سوی دیگر لزوم اصلاح فرهنگ عمومی مطرح است هنرمندان چطور باید نقش آفرینی کنند؟
بایدها و التزامهای تصمیمسازان فرهنگی و اجتماعی معمولا به ظواهر و پوشش جامعه محدود است. در حالی که در عصر حاضر با وجود اینترنت و گسترش روابط اجتماعی آدمها در حد کره زمین، این بایدها بیمعنی است. اهتمام سیاستگذاران فرهنگی به جای ظواهر و حاشیهها باید تکیه به مفاهیمی همانند اخلاق باشد. اخلاق فردی و اجتماعی را رشد دهند. با مشارکت دادن مردم در اداره شهر آنها را نسبت به جامعه مسئول کنند. شور و شادی عمومی ایجاد کنند. هویت فردی، اجتماعی، قومی، فرهنگی و مذهبی شهروندان را محترم بدانند. متاسفانه در حال حاضر بی توجه به صدمات جدی و پی آمد اجتماعی، هویت فردی انسان ها نادیده گرفته می شود یعنی سلایق و علایق شخصی ایشان که وجه تمایز و تفاوت آدمهای جامعه است از آنها گرفته می شود؛ برای مدل مو رنگ و نوع لباس آنها تصمیم گیری می شود و از سوی دیگر، آنها را به فردگرایی سوق می دهند. از دید من جامعه امروز ایران جامعه فردگرایی است و مشارکت جمعی در پایین ترین حد است هر کسی گلیم خود را از آب می کشد، چشم و همچشمی هم بیداد می کند. رفتارهای عمومی در سطح جامعه اسفناک است. از رانندگی تا رعایت نکردن نوبت در صف، بی توجهی و گاه تخریب آثار فرهنگی کهن و … دشنام و استفاده از الفاظ رکیک در معابر چند برابر شده است. بی اخلاقی بیداد می کند و … و همه اینها، یعنی ترویج فرهنگ صحیح ارتباط در جامعه ما متولی ندارد.
به عبارتی سیاستگذاران فرهنگی شناخت درستی از نیازهای واقعی مردم و جامعه ندارند.
مقوله مورد بحث من، نیاز نیست بلکه خصیصه انسانی است. خصیصه انسانی با نیاز فرق دارد. من دوست دارم فلان رنگ را بپوشم وقتی کسی به من دیکته کند که تو باید مثلا رنگ مشکی بپوشی چه اتفاقی میافتد؟ هم از کسی که این بایدها را دیکته میکند زده میشوم و هم گم میشوم و علایق و سلیقه شخصیام را فراموش میکنم. در یک دوره اگر دختر و پسر در یک کوچه یا پارک با هم قدم میزدند، آنها را میگرفتند. این فشار، مقاومت منفی در جامعه ایجاد کرد تا جایی که امروزه دخترها و پسرهای جوان بی هیچ قراردادی با هم زندگی میکنند. این یعنی در هیچ مرحله ای کارشناسی انجام نگرفته است و اگر هم کارشناسان دلسوز تذکر داده اند، مسئولان وقت اهمیتی نداده اند.
در چند سال اخیر شاهد رویدادها و اتفاقهایی در جامعه هستیم که به نظر میرسد مردم نسبت به سرنوشت یکدیگر بیاعتنا شدهاند. شما معتقدید هنرمندان نقشی در تقویت حساسیت اجتماعی و همبستگی در جامعه ما ندارند؟
این یک پدیده جهانی است و مختص کشور ما نیست. فاصله طبقاتی که تصاعدی رشد می کند و وسایل پیچیده ارتباط جمعی، جهان را به سوی فردگرایی کشانده است. در بیشتر جوامع امروزه هر کس به فکر خود و خانواده خود است. البته اگر تشکیل خانواده داده باشد، اما باید پذیرفت که آهنگ این رشد، در ایران تقریبا قابل کنترل نیست و شدت بیشتری دارد.
بی احترامی به افراد و نادیده گرفتن حقوق شهروندی شدت بیشتری می گیرد. در خیابان های شهر گویی مسابقه رانندگی جاری است. همه میخواهند به جای رسیدن به مقصد در رانندگی اول شوند! فکر می کنم در جوامع غربی این معضلات به این غلظت و شدت وجود نداشته نباشد.
البته نباید نادیده گرفت که دلسوزان جامعه هم کم نیستند و لنگان لنگان با تشکیل گروه های همفکر به ویژه در فضای مجازی فعال هستند و اطلاع رسانی می کنند. گروه هایی که فریاد سگ های بی پناه را به گوش هموطنان می رسانند و یا در موارد بسیاری سعی می کنند انساندوستی را در مردم ما زنده کنند. همانند اطلاع رسانی در مورد کشیده شدن بخیه پسربچه ۴ ساله ای که پول لازم برای پرداخت هزینه بخیه را به پزشک خود نداشت.
در این اتفاق هم هنرمندان جزو پیشگامان این جریان بودند، دست به قلم شدند، یادداشت نوشتند که اتفاقاً بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی داشت. این واکنشهای آنی و ژورنالیستی میتواند اثرات عمیقتری هم داشته باشد؟
قبول دارم که این رفتارهای اجتماعی انسانی می تواند مرهمی باشد بر زخم فردی که آسیب دیده، و یا گاه مسئولی را از خواب بیدار کند، اما کافی نیست. خود من هم کم در فضای مجازی مطلب نمی نویسم اما فقط می نویسم و کاردیگری از من بر نمی آید. البته گاه مطالبی هم به نام من در شبکه می چرخد که من ننوشته ام.
یعنی هدف شما از نگارش این یادداشت نقش مرهم و ابراز همدردی است؟
و تلاش برای بیدار کردن وجدان های خفته.
اما وقتی در مواجهه با یک آسیب اجتماعی هنرمندان آستین بالا میزنند و اسامی معتبری مثل رخشان بنیاعتماد، رضا کیانیان، اصغر فرهادی، کیانوش عیاری و دیگرانی که در بین مردم مقبولیت دارند در کنار هم قرار میگیرند، مسلماً میتواند جریانساز باشد.
قبول دارم که هنرمندان و ورزشکاران میتوانند تأثیر مطلوبی بر تشویق مردم به مشارکت عمومی داشنه باشند. اما در خصوص اصلاح رفتارهای اجتماعی، باید حرکت های بزرگتری انجام پذیرد و نمیشود مسئولیت را به دوش هنرمندان انداخت.
البته هنرمندان قابلیت هایی دارند و می توانند احساسات اجتماعی را تهییج کننند اما حرف من این است که نباید از هنرمندان توقع داشته باشید با قربانی کردن فردیت خود تبدیل به یک بت و الگوی خشک و منزه شوند. هنرمند هم انسانی است مثل دیگرانسان ها، با همان قدرت و ضعف انسانی.
منبع: ایران آنلاین/ نرگس عاشوری