گفت‌وگو با غزاله سلطانی، کارگردان «پرسه در حوالی من»/ پرسه در حوالی ۳۰ سالگی

مدتی است اکران فیلم «پرسه در حوالی من» ساخته غزاله سلطانی در گروه هنر و تجربه شروع شده است. سلطانی پیش از این، فیلم بلند مستند «… و آسمان آبی» را ساخته بود. فیلم مروری بر زندگی استاد عزت‌الله انتظامی داشت که به مدت یک ماه و نیم در شش سینمای تهران و برخی شهرستان‌ها به نمایش درآمد و برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره شمسه شهرداری در سال ۱۳۹۳ شد.

سینماسینما، فرانک آرتا: این کارگردان جوان متولد ۱۳۶۳ تهران است. او ضمن شرکت در کارگاه فیلم‌سازی اصغر فرهادی، در آموزشگاه کارنامه و چند جای دیگر، فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد سینما از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه تهران نیز هست. فعالیت‌های متعددی در حوزه تئاتر هم داشته و فیلم‌های کوتاهش جوایزی را از جشنواره‌های داخلی و خارجی دریافت کرده است. غزاله سلطانی در «پرسه در حوالی من» به دغدغه‌های یک دختر جوان پرداخته است. اصولا پرداختن به موضوعات ذهنی در سینما کاری دشوار است. بااین‌حال سلطانی دست به ریسک زده و موضوعی کاملا زنانه را به تصویر کشانده است. با غزاله سلطانی درباره چگونگی ساخت فیلم «پرسه در حوالی من» به گفت‌وگو نشستیم.

چرا چنین سوژهای را دستمایه نخستین فیلم بلند سینمایی خود کردید؟

دلیلش به گذشته خودم برمی‌گردد. به زمانی که وارد ۳۰ سالگی‌ام شدم. بحران ۳۰ سالگی گریبان‌گیرم بود. نه فقط من، بلکه دوستانم را هم با خود برد. وقتی با دوستان و همکارانم، چه مرد و چه زن، صحبت می‌کردم، آن‌ها هم کاملا با آن درگیر شده بودند، منتها هر کسی به یک شکل. بعد دیدم هر کسی یک بلایی سرش آمده! بالاخره بحران‌های سنی در هر دوره‌ای گریبان آدم را می‌گیرد و سراغ آدم می‌آید و این اجتناب‌ناپذیر است.

چرا از آن به مثابه بلا یاد میکنید؟

خب حتما می‌دانید که ورود به ۳۰ سالگی حال‌وهوای خاص خودش را دارد. بعضی از آدم ها در آستانه ۳۰ سالگی، احساسات و تفکرات جدیدی را تجربه  می کنند که تا پیش از آن زیاد برایشان دغدغه مهمی نبوده و اساسا مسئله مهم زندگی‌شان به حساب نمی‌آمده است. یک روان‌شناس رشد به اسم دانیل لوینسون برای نخستین بار در مورد بحران ۳۰ سالگی صحبت کرد. او گفت آدم ها در بعضی از «سالگی»‌هایشان دچار بحران می شوند؛ «بحران ۳۰ سالگی»، «بحران ۴۰ سالگی» و حتی «بحران ۵۰ سالگی»! البته از نظر ایشان این سن ها مطلق نیستند. به عنوان مثال بحران ۳۰ سالگی ممکن است بین سال های ۲۸ تا ۳۲ سالگی اتفاق بیفتد. هر کدام از این بحران ها خصوصیات خودشان را دارند. مثلا بحران ۳۰ سالگی با حالت‌هایی همچون افسردگی، احساس ضرر و خسران شدید، مقایسه خود با دیگر هم‌سالان، احساس اتلاف وقت و عمر، سرزنش کردن خود، احساس پوچی و بی حوصلگی شدید، ناامیدی، عدم رضایت از زندگی، نگاه پوچ گرایانه به جهان، بالا رفتن گفت وگوی درونی، میل به خواب به خصوص خواب صبحگاهی، کاهش انرژی، بی اشتهایی، بی تفاوتی در برابر مسائل مهم، سستی، افراط و تفریط، زودرنجی و گوشه گیری و… همراه است. البته این سندروم به صورت عادی و معمولی، تقریبا همه گیر است. اما در بعضی ها مثل خود من به شکل بحران در وجود افراد هویدا می‌شود.

غزاله سلطانی ۱

پس خودتان هم با چنین علایمی درگیر شدید؟

البته.

حالا دراین میان از نظر شما ۳۰ سالگی نقطه عطفی است. درحالیکه برخی در آستانه ۴۰ سالگی دچار چنین بحرانی میشوند.

همان‌طور که گفتم، به این بحران به‌طور مطلق نمی‌توان نگاه کرد. اما می‌توانم بگویم که ۳۰ ساله ها یک دهه را دویده اند و به انواع و اقسام کارها و امور زندگی شان رسیدگی کرده اند. دهه ۲۰ سالگی‌شان آن‌قدر پرمشغله و پرشور و هیجان بوده که دیگر وقت نمی کردند دچار تردید و افسردگی و دغدغه‌مند شوند. اما به محض این‌که در آستانه ۳۰ سالگی قرار می‌گیرند، به محض این‌که زندگی‌شان روی ثبات و آرامش را می‌بیند، تازه دچار تردید می شوند. و ناگهان هم کرختی و افسردگی در پی آن می‌آید. به دنبال همین افسردگی و خستگی، نیاز به تغییر را در زندگی‌شان احساس می‌کنند. به همین دلیل شروع کردم به نوشتن. زمستان ۱۳۹۳ و بهار ۱۳۹۴ فیلمنامه را نوشتم. زمستان ۹۴ هم فیلم‌برداری فیلم «پرسه در حوالی من» را شروع کردم. در همان زمان هم دچار همین بحران بودم. دلم می‌خواست چیزهایی را که به ذهنم خطور می‌کند، روایت کنم. درحقیقت به تمام معنا تنهایی شخصیت فیلم را لمس کردم، صحنه‌های تنهایی و رفتار سایه با این بحران مدام در ذهنم می‌چرخید. بعد هم اتفاقات بیولوژیکی که در سن ۳۰ سالگی در وجود هر زنی اتفاق می‌افتد، درحقیقت یک نوع تمنای زایش است، که شخصیت زن داستان من آن را تجربه می‌کند و سعی دارد آن را به فعلیت برساند.

چرا فقط بیشتر روی مسئله تنهایی سایه (مهراوه شریفینیا) تاکید کردید؟

خب تنهایی خیلی سخت است و در عین حال جذاب و دراماتیک. بالاخره این تنهایی از درون خود من می‌آمد و خودم با آن دائما در ارتباط بودم و کاملا حسش می‌کردم. برای همین می‌خواستم این حال‌وهوا را بیشتر به تصویر بکشم؛ حال‌وهوای تنهایی یک زن در آستانه ۳۰ سالگی با همه دغدغه‌ها، نبودن‌ها و خواسته‌هایش. برای همین فیلم بیشتر به تنهایی می‌پردازد و با آمدن بچه (که می‌خواهد جای نبود عشق را پر کند) تنهایی شکل دیگری می‌گیرد و با ورودش به زندگی سایه رنگ می‌دهد که البته دیری نمی‌پاید و اتفاقات دیگری رخ می‌دهد.

بااینحال به نظر میرسد پذیرفتن بچه فرزندخواندگی توسط سایه بیش از اینکه جوششی از درون و نشئتگرفته از غریزه مادریاش باشد، کوششی است برای دور کردن ذهن خود از عشق نافرجامش به بهنام. اصلا این بغض را در طول فیلم، حتی در بیشتر بازی بازیگر شاهد هستیم. نظرتان چیست؟

فکر می‌کنم، البته ما در چند پلان خیلی گذرا به گذشته او پرداختیم. شاید حتی در اندازه سه دیالوگ باشد. بالاخره همه ما در زندگی در برابر مسائل پیرامونمان از خود واکنش نشان می‌دهیم. درواقع تصمیم‌ها، رفتارها و گفتارهایمان بازخوردی از اتفاقات گذشته و شرایط جامعه خودمان است.

 چرا بیشتر به موضوع رابطه سایه و بهنام نپرداختید؟

خب فکر می‌کردم بیش از این لزومی ندارد. اگر مفصل به آن می‌پرداختم، داستان روند دیگری پیدا می‌کرد. ضمنا معتقدم که رفتار سایه همگی از درونش می‌آید. چون اگر می‌خواستم واکنش‌هایش بیشتر شود، این امکان را داشتم که تقابل‌هایش را با دیگران جزئی‌تر به نمایش بگذارم. درحالی‌که هدف من، پرداختن به ذهنیات و درونیات او در آستانه۳۰ سالگی بود.

بااینحال چرا مردان اطراف سایه کلا سمپات نیستند؟

قبول ندارم. اتفاقا سمپات هستند. اما سایه آن‌ها را نمی‌بیند. شاید هم نمی‌خواهد آن‌ها را در این برهه از زندگی ببیند. شاید دلش جور دیگری از عشق و زندگی را طلب می‌کند.

اصلا از همان ابتدای نوشتن فیلمنامه، تحلیلتان درباره نحوه حضور شخصیتهای مرد در فیلم چه بود؟

قاعدتا نمی‌توان در هیچ فیلمی مردان را کنار گذاشت یا نادیده گرفت و نباید هم این کار را کرد. فیلم ما احساسات و درونیات یک دختر در آستانه ۳۰ سالگی را بازگو می‌کند. ضمن این‌که این نکته، موضوعی کاملا زنانه است و درنتیجه در این داستان مردان نقش کم‌رنگی دارند. بالاخره همه ما در یک فرهنگی بزرگ شده‌ایم و قطعا شخصیتمان از جایی در ناخودآگاهمان بیرون می‌آید که خیلی هم عامدانه نیست. البته قصدم مردستیزی نبوده. اما در عین حال نمی‌توانم منکر برخی از نگاه‌های مردسالارانه در جامعه ایران باشم. مردانی که از زن فقط سن و سال و زاییدن می‌خواهند. طبعا با این نوع نگاه غرابت دارم و نمی‌توانم نسبت به آن بی‌تفاوت باشم. همین‌طور نمی‌توانم نا‌امنی‌ای را که از نگاه مردسالارانه در درون همه زنان این جامعه رخنه کرده، نادیده بگیرم. بالاخره همه ما لمس کردیم که این نوع نگاه چگونه در زندگی‌مان حضور تاثیرگذار دارد.

واکنشهای ناهمدلانه آرش (بابک قادری) به احساسات سایه کاملا در فیلم مشهود است. شوخیهای نچسب و طعنهزن او درباره سن سایه، او را آزار میدهد، یا بچه آوردن سایه را به نوعی تمسخر میکند که البته همه اینها ملموس هستند!

بله. همین‌طور است. چون فضای ذهنی‌شان در آن زمان واحد، متفاوت است و آرش درک درستی از وضعیت سایه ندارد.

حالا که از سن ۳۰ سالگی عبور کردید، در حال حاضر واکنشتان به آن بحران چیست؟ چه تجربههایی دریافت کردید؟

فکر می‌کنم امروز کمی از این بحران گذر کردم. درحقیقت می‌توانم صادقانه بگویم که با ساختن این فیلم گذر کردم. درواقع اگر آن بحران نبود، شاید این فیلم ساخته نمی‌شد! خوش‌بختانه امروز هم که به فیلم «پرسه در حوالی من» نگاه می‌کنم، حس خوبی دارم.

منظورم این است که نگرشتان به واکنشهای مردانه چیست؟

نگاهم به آن‌ها واقعی‌تر شده. دیگر خیلی مقابل این‌گونه واکنش‌ها توقف نمی‌کنم. به عبارت دقیق‌تر به‌سادگی عبور می‌کنم. چون اساسا خود زندگی گذراست.

چرا اسم فیلم را «پرسه در حوالی من» انتخاب کردید؟ علتش چه بود؟

آقای مصطفی مستور، نویسنده شناخته‌شده، کتابی دارند به اسم «پرسه در حوالی زندگی». من وقتی با این کتاب آشنا شدم، خیلی دوستش داشتم و وقتی داشتم به اسم فیلم فکر می‌کردم، مدام این اسم در ذهنم می‌چرخید، و اسم فیلم را با ایده گرفتن از عنوان آن کتاب این‌گونه انتخاب کردم.

 داستان کتاب با موضوع فیلم شما هماهنگ بود؟

نه. درواقع کتابِ عکس‌نگاری بود. من این کتاب را ۱۰،۱۲ سال پیش خوانده بودم. موضوعش هم این بود که آقای مستور برای هر عکسی، شرح عکس نوشته بودند. این اسم در ذهن من جا خوش کرده بود.

دلیل انتخاب خانم مهراوه شریفینیا برای چنین نقشی چه بود؟

در ابتدا مهم‌ترین دلیلم در انتخاب بازیگر نخست فیلم، این بود که خود چنین حسی را درک و لمس کرده باشد. حتی قبل از ایشان یک بازیگر آمده بود که کم‌وبیش به نقش می‌خورد. اما به دلیل سنش با حال‌وهوای این بحران آشنا نبود. قرار بود با طناز طباطبایی کار کنیم که به دلیل درگیری‌اش در پروژه دیگری این همکاری اتفاق نیفتاد. اما وقتی مهراوه شریفی‌نیا به جمع ما پیوست، خوش‌بختانه کل داستان را لمس کرده بود. جالب این بود که از این نظر احساسات مشترک زیادی داشتیم. البته پیش از این ماجرا من ایشان را نمی‌شناختم. اما به مرور درک مشترکی از یکدیگر پیدا کردیم. خوش‌بختانه انتخاب خوبی داشتم و در جریان فیلم کاملا هماهنگ بودیم. بالاخره در درجه نخست هر فیلمی، یک پروژه حرفه‌ای است و کارگردان و بازیگر باید به زبان مشترک رسیده باشند. امروز خیلی خوشحالم که مهراوه نقش سایه را بازی کرده و فکر می‌کنم هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند جای او باشد. او بهترین سایه برای «پرسه…» است.

غزاله سلطانی

 به نظرم خانم شریفینیا یکی از بهترین بازیهایشان را در این فیلم ارائه کردند.

من هم موافقم.

 هنوز هم جواب سرراستی درباره حضور مردان در فیلم از شما نگرفتم. چرا مردان فیلم اینگونهاند؟

شاید یک دلیلش به حصاری که سایه دور خودش کشیده، مربوط باشد. او اصلا دلش نمی‌خواهد این روزها مردها را به زندگی‌اش راه دهد.

در مورد فرزندخواندگی بچه، به نظر میرسد پیگیری و جستوجوی مادر بچه توسط سایه چندان ربطی به اصل داستان ندارد. چرا این داستانک را وارد ماجرا کردید؟ مگر چه تاثیری روی زندگی سایه میگذاشت؟

خب از همان ابتدا این مسئله سوال ذهنی سایه بود و همان موقع هم پرسید که والدین این کودک چه کسانی هستند. من خودم اگر یک زمانی بخواهم چنین کاری کنم، حتما کنجکاو می‌شوم که والدین فرزندخوانده‌ام چه کسانی هستند. البته چنین سوالی را از خیلی‌ها پرسیدم. عمدتا در جواب به من می‌گفتند که در این مورد کنجکاو هستند و برخی‌ها هم نسبت به این موضوع بی‌تفاوت بودند.

موضوع فرزندخواندگی توسط دختران مجرد از موضوعات مهم جامعه امروز ماست و فیلم میتواند بحثهای جدیدی را در جامعه باز کند. چرا روی این موضوع متمرکز نشدید؟

خب دیگر آن یک فیلم اجتماعی با سمت و سوی دیگری می‌شد. من فقط خواستم در این فضای تنهایی و زنانه گوشه‌ای هم به این ماجرا بپردازم. البته خیلی خوب است که این روزها سازمان بهزیستی این شرایط را برای خانم‌های مجرد فراهم آورده. و همین‌طور فجایع قاچاق کودک هم بسیار شنیده می‌شود. شاید این تلنگر کوچکی باشد که فیلم‌سازان ما به این سوژه‌های روز بیشتر توجه کنند.

چرا فیلم اینقدر در گروه هنر و تجربه دیر اکران شد؟ 

داستانش مفصل است. تهیه‌کننده صوری که کارش را به‌هیچ‌وجه بلد نبود و وزارت ارشاد در آن زمان پشتوانه من به‌عنوان یک فیلم‌ساز فیلم اولی نبود. شورای پروانه ساخت هم که فقط تهیه‌کننده را می‌شناسد و چندین موضوع دیگر که خیلی تمایل ندارم به آن بپردازم. هر چند مطمئن هستم روزی مفصل به این موضوع خواهم پرداخت. باز هم جای شکرش باقی است که جایی مثل هنر و تجربه وجود دارد که می‌تواند فیلم‌ها را اکران کرد. اگر مثل قبل بود که حتما فیلمم رنگ پرده سینما را نمی‌دید!

اساسا نگاهتان در فیلمسازی دنبال کردن دغدغههای زنان است؟

دغدغه‌های زنان در جامعه ایرانی بیشتر دغدغه‌های من نیز هست و ترجیح می‌دهم درباره دغدغه‌هایم فیلم بسازم. شاید روزی دغدغه‌هایم چیز دیگری شوند.

بهطور کلی نگرش شما درباره فیلمهای زنانه در ایران چیست؟

فیلم‌های زنانه کمی در ایران ساخته می‌شوند. فیلم‌سازان معدودی داریم که به این فضا می‌پردازند که اکثرا هم خانم هستند. به نظرم برای پرداختن درست و واقعی به مسائل روز و بحران‌های موجود خط قرمزها و نگاه محافظه‌کارانه وزارت ارشاد و مسائل حاشیه‌ای که ربطی به سینما ندارد، از بزرگ‌ترین موانع آن هستند. امیدوارم روزبه‌روز این موانع مرتفع شوند.

حرف آخر؟

حرف آخر این‌که از عوامل خوبم که همیشه همراه من بودند و برای ساخت این فیلم زحمت کشیدند، تشکر می‌کنم. همین‌طور قدردان خانواده عزیزم هستم که من را هم مالی و هم معنوی حمایت کردند. قطعا بدون حمایت آن‌ها فیلم «پرسه در حوالی من» هرگز ساخته نمی‌شد. همین‌جا هم از کمک‌های فکری آقای حبیب ایل‌بیگی نهایت تشکر را دارم و از شما و گروه هنر و تجربه هم سپاس‌گزارم.

ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 60767 و در روز شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۲۶:۵۱
2024 copyright.