اردیبهشتماه ۹۴ بود که خبر رسید ابراهیم حاتمیکیا ۲ سال پس از ساخت «چ» پروانه ساخت فیلم تازهاش به نام «بادیگارد» را گرفته است.
فیلمی که در خبرهای درگوشی شنیده میشد تمی کاملا سیاسی- اجتماعی دارد و داستانش پیرامون یک محافظ از جمع محافظان سران سیاسی کشور است که بر اثر اتفاقی به کاری که انجام میدهد شک میکند. البته مثل همیشه خلاصه داستان قابلقبولی درخصوص فیلم وجود نداشت و در سایت این فیلم تنها خلاصه داستانی که آمده چند دیالوگ کوتاه از فیلم است که هیچ معنی و مفهوم خاصی ندارد. حاتمیکیا عموما نمیگذارد تا قبل از اکران فیلم خبر خاصی از اثری که میسازد به بیرون درز کند؛ عادتی که در این سالها به شدت هم بر آن پافشاری کرده است. به همین دلیل تنها خبرهایی که از «بادیگارد» وجود داشت، طبق روال فیلمهای قبلی خبرهایی از قبیل پیوستن فلان بازیگر به پروژه، رفتن فیلم به فلان لوکیشن، جلوی دوربین رفتن فلاندرصد از کار و غیره و ذلک بود و باقی خبرسازیها طبق روال حدس و گمانها بود. این وضع ادامه داشت تا اینکه هفتهنامه چلچراغ گزارشی چاپ کرد که بلافاصله رسانههای متعددی آن را پوشش دادند. گزارشی با این تیتر: «نفوذ پاپاراتزی چلچراغ به پشت صحنه فیلم حاتمیکیا به همراه همه آنچه باید درباره این فیلم بدانید». تصور اولیه این بود که احتمالا گزارش از همان دست دامهایی است که برخی رسانهها با استفاده از تیترهای جذاب و جنجالی برای مخاطب پهن میکنند تا مخاطب مجله را بخرد و بعد با یک باکس کوچک یا نهایتا یک خبر نیمهبلند مواجه شود که نکته خاصی هم ندارد اما ماجرای این گزارش چیز دیگری بود.
داستان از چه قرار است؟
پاپاراتزی چلچراغ تقریبا همه اطلاعاتی که تا این لحظه از رسانهها دور نگه داشته بود را به دست آورده، آن هم در گپ و گفتی دوستانه با یکی از عوامل فیلم. مثلا این بخش متعلق به پروسه انتخاب بازیگران است که در آن نقشها به تفکیک لو رفته است: «بابک حمیدیان زمانی که برای بازی در فیلم دیگری (خانواده آقای فرشچی به کارگردانی نادر تکمیل همایون) به فرانسه رفته بود، برای این نقش انتخاب شد، حاتمیکیا همانجا با او ارتباط برقرار کرد و بلافاصله بعد از برگشتن او برای نقش دانشمند هستهای تست گریم داد و قرارداد امضا کرد. شیلا خداداد که بعد از ازدواجش بسیار کم کار شده، حالا با «بادیگارد» حاتمیکیا به سینما برگشته و بنا بر دیدهها و شنیدهها، قرار است نقش نامزد یک دانشمند جوان هستهای را بازی کند!
جالب اینکه پیش از این هنگامه قاضیانی برای این نقش تست داد اما حاتمیکیا با او برای ایفای این نقش به توافق نرسید. سرنوشتی که برای نازنین بیاتی هم پیش آمد و نقش او پیشنهاد پژمان لشکریپور (مجری طرح) به دیبا زاهدی سپرده شد. همین اتفاق برای حمید فرخنژاد که قرار بود به جای پرستویی بادیگارد فیلم باشد هم رخ داده بود.»
درخصوص داستان فیلم هم ماجرا را اینگونه لو داده است: «شنیدهها میگوید که پرویز پرستویی بهعنوان بادیگارد از یک شخصیت سیاسی محافظت میکند که این شخصیت یا وزیر کشور، شاید هم معاون رئیسجمهوری است اما این بادیگارد در حین یک عملیات تروریستی خودش را به خطر میاندازد و جناب وزیر زنده میماند. بعد از مدتی که از این اتفاق میگذرد، بادیگارد از اینکه محافظ این شخصیت سیاسی بوده پشیمان میشود و به این نتیجه میرسد که اشتباه کرده! دیالوگی بین او و مافوقش برقرار میشود که شامل کلی بحثها و مجادلههای سیاسی است و بادیگارد از محافظت این شخصیت انصراف میدهد. خیلیها میگویند قرار بوده این بادیگارد از روابط شخصیاش استفاده کند و حقایق را در مورد این شخصیت سیاسی روشن کند اما انگار فیلمنامه فیلم جدید حاتمیکیا خوشاقبال نبوده و با نظرات متعددی از سوی سرمایهگذاران فیلم روبهرو شده که باعث تغییراتی در قصه شده است. به همین دلیل هم بادیگارد بعد از مدتی تبدیل به محافظ یک دانشمند هستهای میشود.»
گزارش هم با این جمله تمام میشود: «طبق گزارشهای واصله از همان مخبر محترم که از آوردن نامش یا حتی سمتش معذورم؛ در سکانس پایانی فیلم، بادیگارد فداکار…» بله پاپاراتزی چلچراغ تقریبا مهمترین نکات فیلم حاتمیکیا ازجمله داستانش را لو داده است. پاپاراتزیها در همه جای دنیا یکی از پرمسألهترین بخشهای روزنامهنگاری و فضای رسانهایاند. آنها بدون هیچ رحمی و با سماجت تمام هر کاری که دوست داشته باشند را با هنرمندان و سیاستمداران انجام میدهند. آنها همیشه مخفیانه به دنبال چهرههای مشهور میروند و عکسهای خاص یا مکالمات خاص آنها را رسانهای میکنند. شعارشان هم این است که مردم حق دارند همه چیز را بدانند اما این گزارش چلچراغ ما را به این فکر انداخت که آیا در فضای رسانهای خاص ایران پاپاراتزی میتواند اعلام وجود کند؟ و آیا فرهنگ پاپاراتزیها با فرهنگ عامه جامعه ما همخوانی دارد؟ برای پاسخ به سوالات به سراغ حاجی محمد احمدی استاد رشته ارتباطات رفتیم و نظر او را جویا شدیم.
اینجا ایران است نه آمریکا
اول از او بهعنوان استاد دانشگاه درخواست کردیم، نظر و موضع خود را بهعنوان یک فرد آگاه مقوله رسانه درخصوص حرکتی که خبرنگار چلچراغ انجام داده بگوید که پاسخش این بود: «در کل جهان تجربه اینگونه اتفاقات وجود داشته و صرفا مخصوص ایران نیست. این یک نوع روزنامهنگاری تحقیقی یا افشاگرایانه است، براساس اطلاعاتی که وجود دارد. اگر وجود نداشت و حدسی بود، ماجرا فرق میکرد ولی روزنامهنگار این حق را دارد که به مردم اطلاعرسانی کند. البته به شرطی که قصد توهین یا لو دادن اسرار خاص خانوادگی وجود نداشته باشد. اگر در این عرصه توهینی شود یا اسرار خاصی افشا شود که جنبه شخصی دارد آن وقت به لحاظ قانونی میشود وارد عمل شد و طرف را به دادگاه بکشاند. با این حال همیشه باید منصفانه به قضایا نگاه کنیم. خب آقای حاتمیکیا به گفته شما همیشه در سکوت خبری فیلمهایش را ساخته، اینجا خبرنگار که همیشه از روند کارهای آقای حاتمیکیا و روش کاری ایشان مطلع بوده پس اینجا خبرنگار عامدانه و با برنامهریزی وارد صحنه شده و کار خود را انجام داده است و این کار با توجه به مختصات روزنامهنگاری در ایران و شرایطی که داریم، کار درستی نیست.
این کار عموما برای یک شانتاژ سینمایی و بالا بردن فروش مجله یا روزنامهها استفاده میشود و از این منظر کار را در عالم ژورنالیستی ایران چندان حرفهای نمیدانم.» اما به سرعت میرویم سراغ سوال خودمان. آیا بها و فرصت دادن به مقوله پاپاراتزی در جایی مثل ایران میتواند منطقی و درست باشد؟ محمدی معتقد است نه: «در کشوری مثل آمریکا فرهنگ این مسأله ساخته شده و بستر از قبل آماده است. ما در علوم ارتباطات وقتی به مقوله تأثیرگذاری میرسیم معتقدیم باید عقبه ذهنی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را برای درست رساندن پیام درنظر بگیریم. بیایید از این منظر نگاه کنیم. کلمات خاصی در فرهنگ غرب وجود دارد که بسیار عادی و معمولی به آنها نگاه میشود و به کار بردن آنها اتفاق خاصی نیست اما همان کلمات وقتی وارد جامعه ایرانی با یک عقبه فرهنگی مشخص میشود، بار معنایی بسیار سنگینی را با خود حمل میکند. شما در ایران زندگی میکنید.
اگر صد برابر کاری که خبرنگار چلچراغ با عنوان خبرنگار پاپاراتزی انجام داده را در کشوری مثل فرانسه انجام دهید، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد ولی شما نگاه کنید در فضای رسانهای ایران یک کاریکاتور ساده از یک شخصیت تا چه اندازه میتواند تبعات سنگین داشته باشد. هر قلمی که یک روزنامهنگار در ایران میزند اول از همه باید شرایط جامعهای که در آن زندگی میکند را در نظر بگیرد. متاسفانه عدم اطلاع درست از فیدبکهایی که جامعه ایران ممکن است به یک خبر و حتی عکس بدهند با خیلی از نقاط جهان متفاوت است. به همین دلیل نمیتوان حکم صادر کرد که آیا پاپاراتزی بودن در ایران خوب است یا بد.» به گفته این استاد دانشگاه، پدیدههای علوم انسانی کاملا نسبی هستند و مثل علوم ریاضی نمیتوانیم بگوییم ۴=۲+۲ و تمام: «شما در زمینه جرم هم میتوانید این مسأله را کاملا ببینید. مثلا بیحجابی در کشور ما جرم محسوب میشود درحالیکه در کشورهای دیگر نیست، یا مثلا در آرژانتین انداختن ته سیگار کف خیابان جرم است، بالابردن صدا از یک حدی بیشتر در فرودگاه جرم است اما در خیلی جاها جرم نیست. چرا؟ چون در مورد علوم انسانی صحبت میکنیم. پاپاراتزی هم از بستر روزنامهنگاری که یکی از شاخههای علوم اجتماعی است بیرون میآید پس باید کاملا به آن نسبی نگاه کرد. ضمن اینکه وقتی چیزی را میخواهیم تحلیل کنیم ابتدا باید آن را در جهان ببینیم، بعد در منطقه و بعد در کشور خودمان. به نظرم روزنامهنگاری ایران متعلق و خاص ایران است و ربطی به جهان ندارد، اگر میخواهیم جهانی شویم اول باید قوانین، مقررات و تعریف جهانی روزنامهنگاری حرفهای در سطح جهان را بپذیریم. به عبارت دیگر اول لباس جهانی شدن را تن خودمان کنیم بعد به این مقولهها بپردازیم. مقوله پاپاراتزیها هم از این قضیه مستثنی نیستند.»
منبع: شهروند