صوفیا نصرالهی منتقد سینما و روزنامهنگار در سینماتک پانصد و نوزدهم خانه هنرمندان ایران و در نشست نقد و بررسی فیلم «بانوی آهنین» گفت: سینما کلاس تاریخ نیست و فیلمساز حق دارد وقایع را به خواست خود در اثرش دراماتیک کند.
به گزارش سینماسینما، پانصد و نوزدهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه ۱۴ شهریور به نمایش فیلم سینمایی «بانوی آهنین» ساخته فیلیدا لوید اختصاص داشت.
پس از نمایش فیلم، نشست نقد و بررسی با حضور صوفیا نصرالهی منتقد سینما و با اجرا و کارشناسی سامان بیات در سالن استاد ناصری برگزار شد.
نصرالهی در ابتدا بیان کرد: ما تصویر یکپارچهای از مارگارت تاچر نداریم. تنها چیزهایی میدانیم مبنی بر اینکه او زن سرسختی در جامعهای بوده که نمیخواستهاند قبولش کنند و بعد از مرگ شوهرش دچار زوال عقل شده است و اینها اگرچه در فیلمنامه جا افتاده اما آنها را در کارگردانی درخشان فیلیدا لوید میبینیم. مثلا سرسختی او را حتی در جایی میبینیم که تاچر میخواهد بر بیماری روانیاش غلبه کند و بازی مریل استریپ در این نقش درخشان است.
سامان بیات در ادامه درباره ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به این شخصیت تاریخی سیاسی عنوان کرد: در سال ۱۳۵۶ تاچر به ایران سفر کرد و با هوشنگ انصاری مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران دیداری داشت و در این دیدار گفت: شما ایرانیها نمیدانید دنبال چه هستید. از طرفی مدرنسازی میکنید و از سویی دیگر سهام کارخانه را به کارگران میدهید و آنها کارشان را ادامه نمیدهند. تاچر کاراکتر محبوبی برای ایرانیها نیست زیرا صحبتهایی هست مبنی بر اینکه او از حمله نظامی آمریکا به طبس دفاع کرده و به عراق نیز در جنگ علیه ایران سلاح داده است. اما سوالم این است که فیلمساز گویی در صحنههایی از برخی رویدادهای تاریخی-سیاسی عبور کرده است و چقدر یک فیلمساز حق دارد حقیقت یک ماجرا را دستکاری کند تا مثلا در این فیلم تصویر محتاطانهتری از تاچر ارائه بدهد؟
نصرالهی در این باره گفت: به نظرم فیلمساز اگر میخواهد فیلم خوبی بسازد، حق دارد هر حقیقتی را قلب کند و حتی فیلمی در ژانر تاریخی را جور دیگری روایت کند. سینما را نباید کلاس درس تاریخ دید. بلکه آثار تاریخی ارجاعی میدهند که مخاطب خود بخواند و تحقیق کند.
وی افزود: مارگارت تاچر عضو حزب محافظهکار بوده و بعید میدانم لوید کارگردان «بانوی آهنین» علاقهای به این حزب داشته باشد. بنابراین اگر کسی این فیلم را کارگردانی میکرد که گرایشی به این حزب داشت، قطعا فیلم را جور دیگری میساخت. سینما کلاس تاریخ نیست و فیلمساز حق دارد وقایع را به خواست خود دراماتیک کند. اما وقتی او به موضوعی اشاره کرد، اینکه آن را چهطور نشان بدهد، اهمیت دارد. به همین دلیل اگر من میگویم «بانوی آهنین» نسبت به فیلمی مثل «سخنرانی پادشاه» که آن هم اثری تاریخی و بیوگرافیک است، فیلم موفقی نیست، از این منظر اشاره میکنم که در نمایش نگاه کارگردان ناموفق عمل کرده و کمتر سکانسی در فیلم است که ما را به وجد بیاورد، احساساتیمان کند یا وجهی را نشان دهد که در ذهن تماشاگر بماند و اگر این اتفاق هم بیافتد، به دلیل بازی مریل استریپ است. با این حال از این نظر به کارگردان و نویسنده به این خاطر که بخشهایی از تاریخ را فلو کرده یا نادیده گرفتهاند، حق بدهیم و حقشان بدانیم که داستان را هر طور میخواهند روایت کنند. البته ممکن است منتقدانی نظرشان با من فرق کند و بر این اعتقاد باشند که سینما رسالتش انتقال مفاهیم درست است.
سامان بیات در ادامه عنوان کرد: این فیلم علاوه بر اسکار بازیگری برای مریل استریپ اسکار گریم نیز گرفته است و من نقدی خواندم که در آن گفته شده بود به قدری گریم استریپ سنگین بوده که به بازی صورت او لطمه زده است.
نصرالهی در این باره گفت: اتفاقا من میگویم گریم به او کمک کرده که بازی در راستای متداکتینگ داشته باشد. او نقش یک سخنران ماهر را بازی میکند و این افراد میمیک مشخصی ندارند و این بخشی از مارگارت تاچر بودن است. مهمتر از همه در بازی این نقش چشمهای مریل استریپ است و حرکات و اکت بدن او. گریمور هم کار بسیار سختی داشته است؛ زیرا تاچر در سالهای نزدیک به ما زیسته و ما تصویری از او در ذهن داریم و من وقتی مریل استریپ را در نقش او دیدم، به نظرم شباهتش به واسطه اجرای گریم به این شخصیت بسیار زیاد بود. قطعا این گریم به بازی استریپ نیز کمک کرده است. حتی باید بگویم در میان سه فیلمی که مریل استریپ برایشان اسکار گرفته، بازی در نقش تاچر پیچیدهترین بازیاش بوده و نقشش در «انتخاب صوفی» پیچیدهترین نقش.
بیات درباره تمرکز فیلیدا لوید بر موضوع زنان در آثارش گفت: کارگردان «بانوی آهنین» عمدتا درباره زنان فیلم ساخته است. این نگاه متمرکز بر مقوله زنان را میتوان نشانهای از فیلمساز مولف بودن او دانست؟
نصرالهی در پاسخ به این سوال بیان کرد: خانم لوید سه فیلم سینمایی و یک فیلم تلویزیونی در کارنامه کاریاش دارد. بنابراین باید با احتیاط به او لقب «فیلمساز مولف» داد اما در اینکه نگاه زنانهای دارد شکی نیست و قطعا نگاه فمینیستی او قابل دریافت است و در مجموع امضای فمینیستی را دارد. اما در «ماما میا» فیلم دیگر او این نگاه را نرمتر دارد و مریل استریپ در آنجا زنی است که در دوران میانسالی میخواهد زندگیاش را با شور بیشتری دنبال کند در نقش تاچر این نگاه را با سرسختی بیشتری نشان میدهد.
بیات نیز به واکنش نویسنده فیلم در پاسخ به سوالی از او که چرا چهره لطیفی در فیلمنامه «بانوی آهنین» از تاچر نشان داده است، اشاره کرد و گفت: واکنش او این بوده که روایت این فیلم توسط تاچر است و مخاطب نمیتواند صد در صد آن را درست یا غلط بداند.
نصرالهی نیز در این باره بیان کرد: این هوشمندی نویسنده بوده که از روایت تاچر استفاده کرده است. تاچر اکنون نیست که بگوید این روایتها درست است یا نه و اگر بود هم در اواخر عمر خود نمیتوانست اما فرزندانش معتقدند که این فیلم تصویر دقیقی از مادرشان نشان نداده و بسیاری از مفسران هم بر این نظر هستند. اما همچنان باید این حق را به فیلمساز بدهیم که به خواست خود وقایع را دستکاری کند. «بانوی آهنین» من را یاد مارگارت تاچری میاندازد که در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در تلویزیون دیده بودم. این نقطه دید هوشمندانهای است که راوی همانی باشد که ما زندگیاش را میبینیم، هم کارگردانی کار را راحت میکند و هم نگارش فیلمنامه را؛ زیرا اگر قرار بود تمام فلش بکها توسط خود شخصیت روایت نشود، باید با نخ تسبیح دقیقی به هم ربط داده میشدند اما در نسخه کنونی خاطرات بهطور پراکنده از سوی کسی که دارد مرورشان میکند، مطرح میشود. بنابراین این انتخاب کاملا عامدانه و هوشمندانه است. این بازی و این نقش من را به شدت یاد آنتونی هاپکینز در فیلم «پدر» میاندازد زیرا هر دو کاراکتر درگیر زوال عقل هستند و ما وقتی از دریچه چشم شخصی که دچار توهم است، اتفاقات را میبینیم، نوع نگاهمان قطعا فرق میکند.
بخش بعدی نشست به پرسش و پاسخ حاضران و منتقد مهمان اختصاص یافت.
در پایان نصرالهی درباره بازی مریل استریپ در «بانوی آهنین» بیان کرد: مریل استریپ برای بازی این نقش مدتی میرفت و روی صندلیهای مجلس عوام مینشسته و حتی نحوه ایستادن مردم رو به روی هم و صحبت کردنشان را میدید و همه اینها در شیوهای که تاچر را به تصویر کشیده، بسیار موثر بوده است. جالب است او سال ۲۰۱۲ درحالی برای این نقش اسکار گرفت که هفدهمین باری بود که نامزد اسکار شده و سومین اسکارش را میگرفت. اما وقتی نامش را در مراسم خواندند، بسیار شادمان شد، کاملا هم واقعی بود و من متحیر بودم از اینکه او با وجود دهها جایزه معتبر در کارنامهاش، هنوز آنقدر برای بازیگری ارزش قائل است و این جایزه احساساتیاش میکند.