در پانصد و سی و پنجمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران به بهانهی فیلم «زندگی پنهان» درباره «زندگی پنهان؛ آزادی اخلاقی در عصر دیکتاتوری» و طریقهی زیستِ خوب در یک جامعهی بد بحث شد.
به گزارش سینماسینما، پانصد و سی و پنجمین برنامه سینماتِک خانه هنرمندان ایران غروب روز دوشنبه، ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ به نمایش فیلم سینمایی «زندگی پنهان» ساخته ترنس مالیک محصول سال ۲۰۱۹ در سالن استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران اختصاص داشت و با پایان اکران اثر، حسام سلامت دکترای جامعهشناسی به تحلیل اثر پرداخت و آسیه مزینانی منتقد هنری و معاون فرهنگی هنری خانه هنرمندان ایران مدیریت برنامه را بر عهده داشت.
در ابتدای نشست، حسام سلامت در توصیف نسبت خودش با «زندگی پنهان» گفت: گاهی آدمها نسبت شخصی با خیلی از فیلمها و آثار ادبی و هنری پیدا میکنند و به صورت شخصی درگیر با آن اثر میشوند. نسبت من هم با این فیلم به معنایی خیلی شخصی است هرچند آنچه که در ادامه میگویم، خیلی شخصی نیست. در واقع، از درونِ یک نسبتی میآید که تا جایی که من میدانم نسبتی تا حدودی شخصی محسوب میشود. این فیلم برای من مواجهه با یک زندگیِ نزیسته است. زندگیِ فرانس ایگراشتاتر که به رغم رشکبرانگیزی و تحسینی که در من برمیانگیزد، در من نزیسته باقی خواهد ماند. خیلی از ماها حداقل یک بار در معرضِ تجربه چنین زندگیای بودیم. زندگیای که بر مبنای آزادی اخلاقی است. این زندگی همیشه ما را خطاب قرار میدهد و هنوز و همیشه در معرضِ این خطاب هستیم. این خطاب به ندرت پاسخ گرفته یا به ندرت، پاسخِ درخور گرفته است. من به شخصه چنین زندگیای را زندگی نکردهام. من همیشه نه در آزادی که در ترس و در درجاتی از اسارت زندگی کردهام. درجاتی از اسارت مهم است. این فیلم و به عبارتی دیگر، این زندگی، یکی از حسرتهای من است. این بیش از اینکه یک اعتراف باشد، یک پیش آگهی است که میخواهم به خودم و شما بدهم تا نسبت من با این اثر روشن شود.
وی درباره خط روایی فیلمنامه زندگی پنهان عنوان کرد: پیچیدگی عجیب غریبی در فیلمنامه وجود ندارد. کل اثر، روایت تجربه درونی ایگراشتاتر در طول مدتی است که از خدمت به ارتش نازی سرباز میزند و در نهایت، محاکمه میشود. من برای ادامه بحث، به نقل قول پایانی فیلم از «جورج الیوت» شاعر و نویسنده قرن بیستم میلادی ارجاع میدهم که جمله مهمی است: «خیرِ روزافزونِ جهان تا حدی وابسته به کنشهای آنهیستوریک است و اینکه اوضاع و احوال آنقدرها که میتوانست بد باشد، بد نیست، مدیون کسانی است که از روی صداقت، یک زندگی پنهان در پیش گرفتهاند و اینک در مقبرههای بازدیدنشده آرمیدهاند.» این تعبیر الیوت، ما را به درون فیلم پرتاب میکند گرچه توضیحدهنده کلیت اثر نیست چون سویههای چندگانهتری دارد. من میخواهم روی چند تعبیر از الیوت از جمله کنشهای آنهیستوریک، صداقت، مقبرههای بدون بازدیدکننده و زندگی پنهان تاکید کنم. فیلم راجع به آدمهای ناشناخته است که دست به کنشهای آنهیستوریک میزنند. یکی از دیالوگهای تکرارشونده در فیلم به ایگراشتاتر این است: «کی میفهمه اینجا داره چه بلایی سرت میآد؟» این نکته تعیینکنندهای است. کسی که میخواهد دست به کنشی بزند، همیشه با این ترس و تردید مواجه است. اینجا میتوان تعبیر «آنهیستوریک» الیوت را فهمید. اشتاتر با همین تعبیر در تاریخ ماندگار میشود. در لحظهای که فرانس دارد دست به کنش میزند، مطمئن نیست کسی میفهمد چه بلایی سر او آمده است یا اصلا این کنشِ او در طول تاریخ باقی خواهد ماند.
حسام سلامت با اشاره به سخن «یک زندگیِ بد را نمیتوان درست زیست» از تئودور آدورنو فیلسوف آلمانی بیان کرد: من فکر میکنم این فیلم دارد مسیرِ عکس سخنِ آدورنو را میرود یا حداقل در لحظاتی غیرآدورنویی است گرچه جاهایی هم آدورنویی میشود چون فیلم دارد میپرسد که چگونه ممکن است بتوان یک زندگیِ غلط را درست زیست؟ به این معنا، فیلم درباره درست زیستن است وقتی زندگی زیر سیطره فاشیسم و دیکتاتوری است. ما به شدت با این پرسش مواجهیم؛ وقتی جامعه پر از تبعیض، جنایت، ستم و غیره است، آیا هنوز فرصتی برای ما برای خوب زیستن هست؟ انگار نمیشود خوب زندگی کرد چون آدم هر کاری میکند، به نوعی همراهی با شر است پس چگونه میتوان خوب زندگی کرد؟ شاید ما چیز زیادی راجع به زندگی خوب نمیدانیم همانطور که فرانس نمیداند. فرانس این دیالوگ تکرارشونده را در طول اثر دارد: «نمیدانم.» به نظرم، او فقط یک چیز را میداند و آن هم این است که زندگیِ بد چیست. از اعمالی که غلط هستند، آگاه است. این لحظه تعیینکنندهای است. تنها جمله مثبتی که میگوید و در درونش هم بار منفی دارد، این است: «آن حسی که درونم هست، اجازه نمیدهد کاری که غلط است را انجام دهم».
او افزود: فرانس میداند همکاری با شر در یک جنگِ ناعادلانه غلط است. اینجا دشمن اصلی این تفکر، شکاکیت داوریستیز است. این موضع را آن وکیلِ اول بیان میکند. کسی که میگوید: «کی میدونه خوب و بد چیه؟» این شکاکیت، آدم را از داوری کردن منع میکند. این از گفتارهایی است که ما هم در زمان خودمان بسیار میشنویم و در واقع یک نوع فرار از تصمیم گرفتن است. این نوعی هم زدن قضیه است تا آدم شک کند که چیزی به نام کنشِ خوب یا بد وجود ندارد. انگار ما با اتکای یک نوع شهود یا باور عام یا عقل اخلاقی یا عقل انتقادی میدانیم زندگی بد چیست، میدانیم اعمال شریرانه چیست، میدانیم ستمکاری چیست حتی اگر شکاکانِ داوریستیز شما را از اینکه فکر میکنید خوب و بد چیست، منع کنند.
این دانشآموخته دکترای جامعهشناسی با ارجاع به جستارهایی از سخنان هانا آرنت راجع به گفتههای سقراط عنوان کرد: این بخش از مطلب میگوید که آدم بهتر است با کلِ جهان وحدت نداشته باشد و با آنها از درِ تعارض وارد شود به صورتی که نتواند با جهان آشتی کند تا اینکه با خودش، در وحدت نباشد. این با خودمان در وحدت نبودن را همه ما تجربه کردیم. این زندگیهای دوگانه که همه ما داریم. هیچوقت نتوانستیم آنطور که دلمان میخواهد زندگی کنیم. درون با بیرون فرق دارد. یک زندگی چندشقه یا به عبارتی دیگر، نوعی از ریاکاری. این چند مدتِ گذشته به یاد ما آورد که با خود در وحدت زندگی کردن، خودش یک کنشِ سیاسی است. آنچنان که فکر میکنید، زندگی کنید و این هم مستلزم نوعی شجاعت است. اینجا حرف سقراط راجع به «وحدت با خود» مصداق میکند.
وی استفاده از «راوی» را از مشخصههای سینمای ترنس مالیک قلمداد و بیان کرد: «زندگی کردن با خود به معنی سخن گفتن با خویش است.» نقل قولی از هانا آرنت است که به غایت مهم است. دیالوگ با خود؛ این تمهید سینمای ترنس مالیک است که همیشه یک راوی دارد و گفتگوی درونی سوژهها را به تصویر میکشد. سوژههایی که دارند با خودشان گفتگو میکنند. در کلِ سینمای مالیک، میتوانید این دغدغه اخلاقی را پیگیری کنید.
حسام سلامت با ارجاع به نمایشنامه «آنکه میگوید آری، آنکه میگوید نه» برتولت برشت راجع به تنشهایی که شخصیت اصلی اثر با آن مواجه میشود، گفت: کسی که میگوید نه! با تنشهایی مثل فرانس روبرو میشود که باید با آن تا انتها مقابله کند. تنش اول هم همان چیزی است که قبلا اشاره کردم. آیا کنشِ من میتواند جهان را تغییر دهد؟ این یک کنشِ سلبی است. همه به فرانس میگویند بیخود داری خودت را به دردسر میاندازی! هانا آرنت این احساس بیقدرتی را وضعیتی میداند که در حکومتهای دیکتاتوری برای آدمها اتفاق میافتد. احساس اینکه هر کاری کنید، نمیتوانید هیچ چیزی را تغییر دهید حتی با انجام بزرگترین و رشکبرانگیزترین کارها در نهایت، آدمی با این وسوسه تنها میماند که آیا واقعا ارزشش را داشت؟! ما پاسخی برای این قضیه نداریم. چون هر کنشی، داستانِ متفاوتی دارد. این تنشی نیست که بتوان از آن فرار کرد و تا آخر همراهتان است. خیلی از ما برای تردیدی که راجع به اثرِ انجامِ یک کنش داریم، از کنش انصراف میدهیم. تنش دوم خیلی در فیلم برجسته است اینکه هیچکس از وجود تو خبردار نمیشود. همان مسئله فراموشی است. امروزه، بخش بزرگی از وسوسه ما حین انجام یک کنش، عمومی کردن آن است تا چند نفر در جریانِ آن قرار بگیرند. یا کنش ما به یاد آورده شود یا تحسین شود. این روایت شدن، همیشه یکی از وسوسههای انجام یک کنش است. فریب این گزاره اخلاقی را نباید خورد که برخی کنشها باید مخفیانه باشد و کسی خبردار نشود. به سختی میتوان در برابر وسوسه خبردار نشدن، مقاومت کرد. اگر کسی نباشد کنشی را روایت کند و به تاریخ بدل سازد، مصداق همان سخن الیوت از کنشهای آنهیستوریک است و آدمهایی که دارند در مقبرههای بدون بازدیدکننده میپوسند و در عین حال، بخشی از خیرِ جهان محصول عملکردِ آنهاست. آیا واقعا تاریخ قضاوت خواهد کرد؟ خیر، قضاوت نخواهد کرد چون اصلا شما را به یاد نمیآورد که بخواهد قضاوت کند یا نکند.
این جامعهشناس درباره نسبت مردم ایران با بازشناسی تاریخ در چند ماهِ گذشته گفت: در موضع بنیامینی که به نوعی ضدهِگِلی است، آدمی شانس این را دارد که در لحظه تکینی در تاریخ بازشناخته بشوند؛ در لحظهای که گذشته به مسائلی از لحظه حال تبدیل شوند. امروز، فرانس این بخت را داشت که به مسئلهای از زمان حال تبدیل شود همچون نوری که از اکنون، تاریخ را روشن میکند و شما او را به یاد میآورید.
حسام سلامت در سخنان پایانی، راجع به مسئله «آزادی» در «زندگی پنهان» عنوان کرد: فرانس در مواجهه با وکیلش برای امضای برگه وفاداری به هیتلر و متعاقبا آزاد شدن او از بند زندان در پاسخ میگوید: «من الآن هم آزاد هستم!» چطور ممکن است؟ ما اینجا به فهمی رادیکال از آزادی نیاز داریم. اینجا فرانس از موضع امانوئل کانت فیلسوف آلمانی از آزادی صحبت میکند به این صورت که کنشی که از آدمی سر میزند، نباید ناشی از عوامل بیرونی باشد. این عوامل بیرونی میتواند خانواده، فرهنگ، قاضی، نازیسم و غیره نباشد و کنش فرد را مشخص نکند. به زبان ساده یعنی اینکه من، خودم آغازگر و محرکِ کنشِ خودم هستم. کنش من، محرکش از درونِ خود من است و عوامل بیرونی، آن را تعیین نمیکند. از نظر من، این درونی و بیرونی بودن کنش چندان مهم نیست بلکه خود این انجام عمل سلبی و نه! گفتن است که مهم است و این مسیری که طی میشود تا آدمی به این لحظه برسد که با قاطعیت تصمیم بگیرد نه! بگوید. به عبارتی، کل این فیلم راجع به این تصمیم است و تنشهایی که گرفتن این تصمیم برای او به وجود میآورد.
این جلسه پس از سه ساعت با گفتوگوی حاضران با سخنران به پایان رسید و به دلیل ناتمام ماندن بحث، قرار بر آن شد که جلسهی دوشنبهی آیندهی سینماتک با حضور دکتر حسام سلامت به ادامهی بحث دربارهی همین فیلم اختصاص یابد.