کارین برنوسکنی از فستیوال بینالمللی فیلمهای مستند پاریس با عنوان «سینماواقعیت» که عمری ۴۰ساله دارد، به بهانه برگزاری جشنواره «سینماحقیقت» به تهران آمده بود تا به عنوان یکی از اعضای کمیته انتخاب جشنواره «سینماواقعیت»، مستندهای ایرانی را برای شرکت در آن انتخاب کند.
به گزارش سینماسینما، کارین، دانشجوی ۳۸ساله فرانسوی که هماکنون در مقطع دکترای سینما در دانشگاه لوزان سوئیس به تحصیل مشغول است، پایاننامهاش را با موضوع سینمای ایران مینویسد. او برای نوشتن پایاننامه دکترای خود، مشغول بررسی بازتابهای رسانهای سینمای ایران در مطبوعات فرانسه است. وقتی از او میپرسم خودش نیز در مطبوعات فرانسوی مینویسد یا نه، کارین تأکید میکند که فقط یک محقق است و نه یک روزنامهنگار و بعد وقتی میپرسم کدامیک از سینماگران ایرانی در تحقیقات او بیش از دیگران مورد توجه بودهاند، میگوید: «من روی کارگردانها کار نمیکنم، بلکه تمرکزم بر آن چیزی است که بازتاب فیلمهای کارگردانهای ایرانی در رسانههاست».
اما کارین که سینمای ایران را آنقدر خوب میشناسد که تز دکترایش را به آن اختصاص داده، در برابر این سؤال که: «فیلمساز ایرانی محبوبتان کیست؟» میگوید: «دقیق نمیدانم. اما کارهای کیارستمی، امیر نادری، داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی را تماشا کردهام و دوست دارم».
وقتی از او میپرسم اصغر فرهادی را هم میشناسد یا نه؟ پاسخ میدهد: «بله، او در فرانسه چهرهای شناختهشده است».
لابهلای گپوگفت صحبگاهیمان در هتل محل اقامت او در تهران، فرصتی پیش میآید تا درباره فیلمهایی که در «سینماحقیقت» تماشا کرده هم بپرسم. او درباره فیلمهایی که دیده میگوید: «در بخش بینالمللی فیلمهایی دیدم، اما اغلبشان زیرنویس نداشتند و دیویدیهای بسیاری را با خودم به فرانسه میبرم تا در روزهای کریسمس در خانه بنشینم و فیلمهای ایرانی را ببینم».
وقتی از او درباره شباهتها و تفاوتهای سینمای مستند در ایران و فرانسه میپرسم، مکثی میکند و سپس چنین جواب میدهد: «پاسخدادن به این سؤال ممکن نیست و مشکل است و نمیدانم چه باید بگویم». برایش درباره سؤالم بیشتر توضیح میدهم: «در انتخاب سوژهها و موضوعاتی که به آنها توجه میشود، چه تفاوتی بین فیلمهای مستند ایرانی و اروپایی میبینید؟» و او میگوید: «هیچ تفاوتی نمیبینم. تعدادی مستند فرانسوی هستند که سؤالهای بزرگی برای بینندگانشان مطرح میکنند، اما همین اتفاق در مستندهای لهستانی و محصولات دیگر کشورها از جمله ایران هم میافتد». از او میپرسم: «اما تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی ایران و کشورهای اروپایی تفاوتی بین سوژههای موردنظر مستندسازان ایرانی و اروپایی به وجود نیاورده است؟» پاسخ کارین چنین است: «اگر بخواهیم مستندهای چینی را با مستندهای اروپایی مقایسه کنیم کاملا بجاست، زیرا فضاهای اروپا و چین کاملا متفاوت است. در چین اتمسفر و ارتباطات کاملا به گونهای دیگر هستند، اما در ایران اینطور نیست. به لحاظ فنی هم نمیتوان گفت سینمای ایران، تفاوت زیادی با سینمای اروپا دارد چون بسیاری از فیلمسازان ایرانی در فرانسه و آمریکا تحصیل کردهاند و از یک استاندارد بینالمللی برخوردارند. از همین روست که من تفاوت چشمگیری بین فضای حاکم بر سینمای ایران و سینمای اروپا نمیبینم».
در میانههای گفتوگویمان به زبان انگلیسی، بعضی از جملات یکدیگر را متوجه نمیشدیم، همین سبب شد تا او به تفاوتهای زبانی در ایجاد فضاهای متفاوت سینمایی اشاره کند: «تفاوتهای زبانی و تفاوت فضای حاکم بر جامعه که در فیلمهای ایرانی روایت میشود، برای بیننده غیرایرانی بسیار جذاب است، اما دلیل عمده توجهکردن به فیلمهای ایرانی در جشنوارههای خارجی، استانداردهای سینماتوگرافیک آنهاست». او قرابتهای فرهنگی ایران و اروپا در سالهای معاصر را دلیل شباهت سینمای این دو جغرافیا میداند و یادآور میشود: «بسیاری از روشنفکران ایرانی در دهههای اخیر به فرانسه و دیگر نقاط اروپا رفتهاند، آنجا تحصیل کردهاند و بعد به ایران بازگشتهاند. همین سبب میشود سینمای ایران از استاندارهای رایج جهان، هم به لحاظ فنی و هم از نظر محتوایی برخوردار باشد، اما مثلا درباره سینمای چین چنین اتفاقی نیفتاده است».
کارین برای نوشتن پایاننامهاش درباره سینمای ایران، با ادبیات ایران نیز آشنا شده است. او ادبیات معاصر فارسی را نیز خوب میشناسد و میگوید: «من در جریان نوشتن پایاننامهام صادق هدایت را کشف کردم و همینطور فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و احمد شاملو را» و توضیح میدهد چندان به شعر فرانسه علاقهای ندارد و خواندههایش از ویکتور هوگو و ولتر مربوط به دوران مدرسه بوده.امروز نیز چندان علاقهای به ادبیات معاصر ندارد ولی همیشه عاشق کلاسیکهاست و چهرههایی مانند فلوبر، بالزاک و موپاسان در بین نویسندگان فرانسوی محبوب او هستند. اما در بین کارهایی که از ادبیات فارسی خوانده، کدام چهره برای او جالب است؟ «فروغ فرخزاد را بیش از همه دوست دارم. او زن جسوری است، اما جهانِ اشعارش بسیار تیره است». کارین میگوید بهخاطر پایاننامهاش حافظ و مولانا را به فرانسوی خوانده و نام «مثنوی» را هم بر زبان میآورد؛ چراکه از مثنوی «نی نامه» را خوانده و میگوید این آغاز برای مثنوی بسیار زیباست. گرچه فارسی بلد نیست، اما چنان شیفته ادبیات فارسی شده که از اشتیاقش برای آموختن زبان فارسی میگوید و با گارسونهای رستوران هتل، به فارسی احوالپرسی میکند. او در همین یک هفته حضورش در تهران، جملات کوتاهی به فارسی آموخته است. لابهلای حرفهایمان این پژوهشگر درباره قرابتهای فرهنگی-اجتماعی کنونی ایران و فرانسه، میگوید برخلاف آنچه در ایران و البته در فرانسه نیز رایج است، او با شبکههای اجتماعی میانه خوبی ندارد و تنها استفادهاش از اینترنت مربوط به چککردن روزانه ایمیل است. کارین در پایان، وقتی خاطرات خوش تهرانگردیاش در حاشیه جشنواره «سینماحقیقت» را مرور میکند و از صمیمیت مردم در بازار تهران میگوید، توضیح میدهد که آرزو دارد اصفهان، یزد و دیگر دیدنیهای ایران را در سفرهای بعدی ببیند. او ۳۰ تا ۴۰ فیلم ایرانی با خود به فرانسه برده تا این فستیوال و خاطره روزهای خوش حضورش در تهران را در هفته پیشرو در خانهاش ادامه دهد و تعطیلات کریسمسش را با تماشای این فیلمها سپری کند؛ تا بتواند به عنوان معاون مدیر جشنواره «سینما دو رِئِل» (سینما واقعیت) که همهساله در ماه مارس در ژرژ پمپیدوی پاریس برگزار میشود مستندهای ایرانی را گزینش کند.
منبع: شرق