محمد جلیلوند _ اگر بخواهیم تنها از یک ژانر به عنوان ژانر پایه در تاریخ سینما نام ببریم بدون شک به کمدی می رسیم که عمری به اندازه عمر هنر هفتم داشته و همیشه و همه حال قابلیت جذب میلیون ها مخاطبان را فارغ از مرزهای جغرافیا، زبان و فرهنگ دارد.
به گزارش سینماسینما، شکل های مختلفی از کمدی در یک قرن گذشته متداول بوده که شاخص ترین آن کمدی های بزن بکوب(اسلپ استیک) هستند که ماندگارترین فیلم های کمدی را در دل خود دارند. از آثار چاپلین و باستر کیتون گرفته تا لورل و هاردی و … که درخشان ترینشان هم متعلق به دوران صامت بوده اند. در دهه های اخیر کمدی های زیادی ساخته شده اند که از فضای معصومانه کمدی های کلاسیک کاملا فاصله گرفته و قصه ها آغشته به موضوعات دیگری هستند که ربط چندانی به تعریف کلاسیک کمدی ندارند. از کمدی های نوجوان پسند و تین ایجری هالیوودی گرفته تا کمدی-رمانتیک ها و نیز کمدی هایی که هجو فیلم های مطرح سینمایی را مد نظر داشته و از این طریق مخاطبان خود را می خندانند. سینمای کمدی در ایران هم به مانند سایر نقاط دنیا مورد توجه عموم مخاطبان قرار گرفته و سهم عمده ای از پرتماشاگر ترین فیلم های تاریخ سینمای کشورمان را به خود اختصاص داده است.
کمدی های پیش از انقلاب سینمای ایران تقریبا تمامی آنها به جز یکی دو مورد خاص اغلب سطحی و متکی بر شوخی سخیف کلامی یا حرکات اگزجره صورت بازیگران خود بوده اند. در دهه ۱۳۶۰ و با توجه به فضای جنگ تحمیلی، مخاطبان سینمای ایران عطش فراوانی برای تماشای فیلم های کمدی داشتند. به همین خاطر هم تولید آثار کمدی در کنار فیلم های جنگی در دستور کار تهیه کنندگان قرار گرفته و گیشه های داغی را برای این آثار رقم زد. از نمونه های شاخص آن می توان به کفش های میرزا نوروز، ماموریت، اتوبوس و اجاره نشین ها اشاره کرد که همگی آنها در رده های بالای پرفروش ترین های سال اکران خود قرار گرفتند. کمدی های سینمای ایران در آن سال ها حول داستان هایی ساده و تا حدود زیادی پاستوریزه می گشتند و به همین خاطر هم به ندرت گرفتار تیغ ممیزی می شدند. در دهه هشتاد و با آغاز رکود سینما و ریزش وحشتناک مخاطب، سینماگران بار دیگر سراغ گونه کمدی رفته و تلاش کردند تا با استفاده از آن بار دیگر سینمای رو به احتضار آن سال ها را سرپا نگه دارند. این بار فیلمنامه نویسان مستقیما به سراغ فیلمفارسی های شناخته شده و قدیمی رفته و نسخه های تازه ای را بر پایه آن نوشتند که قابلیت ساخت در ایران دهه هشتاد را داشته باشد. فیلم هایی که اغلب مبتذل از کار درآمده و شعور مخاطبان خود را نشانه رفته بودند. فروش های بالا و واریز شدن سودی هنگفت به جیب برخی تهیه کنندگان به مرور کار را به جایی رساند که دیگر مخاطبان درست به مانند سال ۵۵ و ۵۶ از سینمای کمدی مبتذل رویگردان شده و کمتر برای تماشای این دسته از کمدی ها روانه سالن های سینما می شدند. از آن جایی که سینمای ایران همواره موج سوار بوده و استقبال مقطعی مردم از یک گونه خاص به تولید فیلم های زیادی منجر می شود، این بار سینمای اجتماعی روی بورس افتاده و شبه گونه غالب سینمای ایران لقب گرفت.
همین موضوع به مرور مخاطب را از این دسته آثار هم دلزده کرده و به سمت سایر گونه ها سوق داد. در همین دوران است که سینمای کمدی بار دیگر سر برداشته و مخاطبان فراوانی را به سالن ها کشاند که نیاز جامعه امروزی به خنده نیز نقش محوری در این امر داشت. از ابتدای سال ۱۳۹۵چند فیلم کمدی روی پرده رفته که اعدادی نجومی و حیرت انگیز جلوی نامشان گذاشته شده است. اتفاق فرخنده ای که نشان از آشتی سینمای ایران با مخاطب و بازگشت رونق به اقتصاد سینمای ایران دارد. تا به اینجا همه چیز خوب و خوشایند است اما وقتی به تماشای این آثار می نشینیم تازه درمی یابیم که سینمای کمدی با یک عقبگرد اساسی در حال بازگشت به دهه پنجاه است.
پنجاه کیلو آلبالو ساخته مانی حقیقی، من سالوادور نیستم به کارگردانی منوچهر هادی و دراکولا ساخته رضا عطاران سه فیلمی هستند که تداعی کننده فیلم های کمدی پیش از انقلاب بوده و نسبتی با سینمای امروز جهان و ایران ندارند. اولی یک کمدی متکی بر شوخی های کلامی بعضا جنسی بوده و اغراق چه در فیلمنامه و چه در اجرا به شدت توی ذوق می زند. در دومی که روی فضاهای خارج از کشورش مانور زیادی داده، عملا چیزی به اسم فیلمنامه دیده نشده و تنها با اتکا به ستاره ای به نام عطاران اموراتش را می گذراند.
قصه ای یک خطی متکی بر شوخی های آغشته به جنسیت که شعور مخاطب خود را نه تنها دستکم گرفته بلکه به آن توهین هم می کند. اما این فرمول زننده و سخیف در نهایت تعجب جواب داده و من سالوادور نیستم را در استانه کسب مقام پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران هم قرار داده است!. فیلم سوم که این روزها بر پرده اکران سینماهاست، دراکولاست که سال گذشته جلوی دوربین رفته و در مدتی نسبتا کوتاه پس از پایان مراحل فنی روی اکران رفته است. یک بزن درروی تمام عیار که جز فروش هیچ هدف دیگری نداشته و کلکسیون تمام عیاری از همه زشتی های ممکن قابل نمایش در سینمای ایران است.
عطاران که نقش اصلی فیلم را هم بازی می کند معتادی است که در فضای امروزی تهران با یک خون آشام آشنا شده و ماجراهای مختلفی را به وجود می آورد. بخش مهمی از فیلم حول محور اعتیاد قهرمان آن می چرخد اما نه به شکلی که مخاطب از آن منزجر شود بلکه به شکلی جذاب که مخاطب را بخنداند.
جالب اینجاست که سکانسی از فیلم هم به همین خاطر و استفاده از یک ترانه ماندگار موسیقی ایران روی آن حذف شده و عطاران در روزهای گذشته به آن معترض هم شده است!. دراکولا از نظر شوخی های زیر هیجده سال هم کم و کسری ندارد که بدترین آن را می توان در سکانس بازداشتگاه دید که باز هم شاهد شوخی سخیف عطاران با در آوردن شلوار و … بوده ایم!. دراکولا می تواند زنگ خطری برای سینمای ایران باشد که در ماه های اخیر به صدا درآمده و در آینده ای نه چندان دور دلزدگی مخاطبان از سینمای کمدی را رقم خواهد زد.
در این بین آنچه که بیش از هر چیزی دل مخاطب علاقمند به سینما را به درد می آورد، سقوط پله پله عطاران از مقام بازیگر و کارگردانی باهوش و خوش ذوق به چهره ای صرفا گیشه پسند است که تنها به تکرار خود مشغول است و بس.