سینماسینما ـ علی نعیمی، معیارهای فروش در سینمای ایران از جمله موضوعاتی است که هیچگاه بطور علمی و کارشناسی به آن پرداخته نشده و دلایل افتوخیز آن همواره در سطح تجربیات فیلمسازان یا مراکز پخش فیلم خلاصه شده است.
اگر بخواهیم فروش بالا را به عنوان معیاری استاندارد برای استقبال مخاطب در نظر بگیریم، سوالی مطرح میشود که آیا همه فیلمهای پرفروش سینمای ایران جزو شاخصترین فیلمها هم بودهاند؟ سینمای کشورمان نشان داده در بسیاری مواقع موضوعات فرامتنی باعث دیده شدن و فروش یک فیلم خواهد شد که نمونه مثال زدنی این قضیه «اخراجیها»ی مسعود دهنمکی است که میتواند مخاطبش را که سالیان زیادی است به سینما نرفته را به سالنهای نیمهتعطیل بکشاند. اما آیا این امر ملاک ارجح بودن این فیلم نسبت به سایر آثار سینمایی کشور است؟
رامبد جوان در اینباره میگوید: «فروش بعضی از فیلمها مانند اخراجیها نمونه درستی برای فروش نیست، چون ماجراهایی غیر از سینما در آمار فروش این فیلم دخیل بود. اخراجیها به خاطر آقای دهنمکی و ماجراهایی که برای او راه انداختند فروخته است.»
جریانسازی در سینمای ایران و ایجاد حاشیه رسانهای، طی یکی، دو سال گذشته مبنی بر اعتراضاتی که در مقابل برخی فیلم انجام شد، باعث فروش و دیده شدن بهتر فیلمهای موسوم به تحریمی مثل گشت ارشاد، من مادر هستم، برف روی کاجها و پل چوبی شد، در حالی که جریانسازی به این شکل برای نخستینبار صورت گرفت که این فیلمها حتی با نداشتن بسیاری از سالنهای مهم و مولفههای فیلم خوب به فروش مطلوبی رسیدند.
آنچه مسلم است مردم ما علاقه زیادی به سینما رفتن برای خلق لحظات خوش دارند و این با انتخاب فیلم در ژانر کمدی امکانپذیر است. حال اگر این فیلم از خطوط قرمز عبور کند و به «لیلی با من است» هم شباهت و نوستالژی داشته باشد! با استقبال بیشتری مواجه خواهد شد، همانطور که «ضد گلوله» مصطفی کیایی هم از این نمونههاست. اما نمونههای ناموفقی هم در این زمینه داشتیم مانند «پیک نیک در میدان جنگ» که به دلیل خوش ساخت نبودنش نتوانست در این راه کلیشهوار پررنگ جلوه کند.
شاید هم دلیل آن این است که ژانر کمدی از اواسط دهه ۸۰ در سینمای ایران به تکرار زیاد افتاد، بطوری که اکثر فیلمسازان که در این ژانر ورود نکرده بودند به دلیل استقبال مخاطب و فروش بهتر، در سینمای کمدی وارد شدند که البته آثار آنان در بسیاری از مواقع به فیلمهای کمدی سخیف تبدیل شدند و آفتی را به جان سینمای ایران انداختند که موجب قهر مخاطب با سینما شد.
وجود یک تهیهکننده حرفهای که شناخت کاملی از جامعه و تسلط بر مسائل تولید، اکران و نیاز مخاطب داشته باشد از شاخصههای مهم در دیده شدن یک فیلم است چرا که اگر دغدغه و نگران بازگشت سود سرمایه نباشد، سینما به ورشکستگی خواهد رفت، حال میخواهد بودجه ساخت با بخش خصوصی باشد یا با بخش دولتی که در هر دو صورت فیلمساز باید برای فروش فیلمش بجنگد.
جوان در این باره میگوید: همه سینماگران دوست دارند فیلمهایشان دیده شود. فروش یعنی دیده شدن فیلم و همه فیلمسازان این را میخواهند. حتی اگر بودجه معیار نداشته باشد و سینماگر بودجهاش را از جایی تامین کرده که بازگشت سرمایه برایش بیاهمیت باشد بازهم میخواهد فیلمش دیده شود، همه فیلمسازان این را میخواهند و اگر اینگونه نباشد که فیلم را برای چه میسازیم.
دنی بویل کارگردان فیلم «میلیونر زاغه نشین» در گفتوگویی به این نکته اشاره کرده که تماشاگر سینما برای دیدن بازیگر به سالن سینما میرود، این جمله در سینمای ایران هم کارکرد دارد، خلق و ماندگاری ستاره میتواند تضمینکننده فروش یک فیلم باشد.
در پایان آنچه مهم است، جذب مخاطب توسط سینمای ایران با معیارهای امتحان پس داده و ساخت فیلم خوب همراه با احترام به آن است، سینمایی که رقیبهای جدی برای سرگرم کردن مخاطب دارد و اگر فیلمساز، مسئولان و رسانهها در این راه قدم محکم برندارند، سینمای ایران روز به روز کم فروغتر خواهد شد.