تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۳/۱۷ - ۱۱:۲۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 197545

سینماسینما، جمال رهنمایی*

مرد بودن چقدر مسئولیت و قدرت برای مردان فراهم می آورد؟ انتظاراتی که خانواده‌ها و جامعه از پسران و مردان دارند چقدر توسط آنها قابلیت برآورده شدن دارد و مردان بابت برآورده ساختن این انتظارات چه هزینه‌های پنهان و پیدایی پرداخت می‌کنند؟ دنیای درونی مردان و پسران مانند آنچه از بیرون به نظر می‌رسد دنیای همراه با اقتدار و استحکام است یا دنیای درونی مردان نیز دنیای پر از اضطراب و تنهایی و ناتوانی است؟

فیلم «مهتاب» ساخته بری جنکینز با به تصویر کشیدن زندگی پسری به نام شارون درسه قاب کودکی نوجوانی و جوانی به دنیای روانی پسران و مردان سرک کشیده و چالش‌هایی که پسران برای مرد شدن و مرد ماندن با آن روبرو می‌شوند را به زیبایی غمناکی روایت می‌کند. شارون با مادری معتاد زندگی می‌کند و به دلیل جثه کوچک خود در مدرسه از سوی پسران بزرگتر تحقیر و تنبیه می‌شود. نداشتن الگویی برای مرد شدن و اعمال قدرتی که جامعه از ما انتظار دارد، او را مجذوب یک سردسته محلی خلافکار می‌سازد. 

خوان نیز با شارون رابطه‌های پدرانه به جای فرزندی که ندارد برقرار می‌کند و این دو رابطه صمیمانه‌ای در سایه همسر خوان با یکدیگر پیدا می‌کنند. رابطه‌ای که علی‌رغم کشته شدن خوان با ترسا همسر خوان تا پایان فیلم ادامه پیدا می‌کند تا او نقش مادری که از نظر فیزیکی وجود دارد اما به لحاظ روانی غایب است را برای شارون ایفا کند. اما قضیه ادامه غم‌انگیزی پیدا می‌کند شارون نیز مانند خوان یک گروه تبهکاری راه می‌اندازد و به کمک ورزش سخت و بدنسازی بدن خود را قوی می‌کند تا بتواند نقش مورد انتظار جامعه از خودش را برآورده سازد. یک ماشین کلاسیک شیک و گردنبندهای بسیار بزرگ و هیبت و احترامی کاملاً مانند پدر روانی و معنوی خودش فراهم می‌کند و ترسا به عنوان زن اصلی زندگی او که نه همسر اوست و نه مادر او نقش روانی همسر را نیز برای شارون بازی می‌کند. در حالی که تمایلات شارون متوجه جنس مخالف نیست و گویی هویت او نیز مانند جثه کودکانه او آمادگی برای مرد شدن ندارد. در انتهای فیلم  شارون  و تنها دوست صمیمی دوران مدرسه یکدیگر را در کافه‌ای که آشپزی می‌کند به صورت اتفاقی می‌بینند. پسرک درشت اندام شده سیاه پوست سرش را روی شانه دوست قدیمی گذاشته و به آرامی اشک می‌ریزد. به نظر می‌رسد او زیر بار سنگینی که خودش و دیگران برای مرد بودن بر دوشش گذاشته‌اند، خسته است و اشک‌های او شکایت از ناتوانی در ادامه تحمل این بار سنگین دارند. 

جنسیت آدم‌ها مسئولیت‌ها و انتظارات مشخصی را بر آنها تحمیل می‌کند که با توجه به تفاوت فرهنگ‌ها می‌توانند متفاوت باشند اما برخی از این نقش‌ها عمومیت بیشتری دارند. مردها حق ندارند احساساتی باشند. ابراز احساسات غمگینانه که از آن تلقی ضعیف بودن بشود، برایشان زشت و ناپسند است. آنها حق گریه کردن ندارند. بایستی با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه دارند و ادای قوی بودن در بیاورند و در سکوتی دردناک به تحمل تمام مسئولیت‌هایی بپردازند که در طول زندگی بر دوش آنها است. آنها حتی گاهی مجبورند بارهای ناتمام مسئولیت پدری که برای مادرشان همسری نکرده را نیز بر شانه‌های نحیف کودکانه خود حمل کنند تا از اضطراب‌های مادر بکاهند. مردانگی همچنین رابطه مستقیمی با پول دارد. مردی که پول نداشته باشد یا نتواند پول در بیاورد در واقع مرد کامل نیست و یا حتی به تعبیری اصلاً مرد نیست و به این ترتیب بارهای فشار اقتصادی جامعه بیشتر و در مواردی به تمامی بر دوش مردان است. مردان بدون هیچ پرده پوشی با دارایی‌ها و موقعیت‌های اجتماعی و اتومبیل و آپارتمان و مستغلات خود ارزشیابی و نمره‌گذاری و درجه‌بندی می‌شوند و تامین اینها به عنوان یک وظیفه ذاتی جنسیتی بدون سوال از ابتدا بر دوش آنهاست. تمثیل غمگینانه و فراتر از طاقت این شرایط مردبودن  سکانس زیبای پایانی فیلم است جایی که یک مرد سیاه پوست درشت اندام  با دندانهای طلا در حالی که از لذت مردانگی هم بهره‌ای نبرده و توسط اولین زن زندگی‌اش یعنی مادر به لحاظ روانی هویتی و مالی به تاراج رفته سرش را به روی شانه مرد ناکام دیگری گذاشته و در سکوتی که در سرتاسر فیلم با شارون همراه است به آرامی و بی صدا اشک می‌ریزد تا به همه قواعدی که دنیای کنونی ما برای مردان تعیین کرده اعتراض کند.

*روانشناس تحلیلی

لینک کوتاه

 

آخرین ها