سینماسینما، نوشتهی دیوید رونی/ مترجم: ماریا تابع بردبار
در دومین فیلم بلند اندیشمندانهی کارلا سیمون، خانوادهای از کشاورزان هلو در کاتالونیا متوجه میشوند که قرار است برداشت تابستانی امسالشان آخرین برداشت محصولشان باشد.
کارلا سیمون با تغییر موضع از روایت خاطرات دلچسب دوران کودکی که اولین فیلم بلند پر مخاطب او در سال ۲۰۱۷ به نام تابستان ۱۹۹۳ را شکل داد، در الکاراس پرترهای خانوادگی و خیالی را به تصویر درمیآورد که بدون به هدر رفتن سرمایهگذاری شخصیاش در پروژه، برایش گامی فراتر و رو به پیش به حساب میآید. نام این فیلم از نام دهکدهای در شمال غربی اسپانیا گرفته شده است که آنجا مردم کاتالان برای نسلها هلو میکاشتند: بازیگران غیرحرفهای با ریشههای عمیقشان در آن فرهنگ کشاورزی بازیهای طبیعی بیعیب و نقصی را ارائه میدهند. با این که روایت میتوانست شکلدهی و شتاب قویتری داشته باشد، این فیلم تصویرگر درامی صمیمانه دربارهی مغایرت آزاردهندهی کشاورزی سنتی و صنعت است.
لحن چخوفی زیبا و طبیعی حاکم بر فیلم زینت بخش تصویر لحظهای از تابستان مملو از تغییرات بیوقفه و تحولات مهم است. حتی با وجود لحظات سرشار از درماندگی و استیصالی که کارلا سیمون و آرنو ویلارو، نویسندهی همکار، درست زمانی خود را کنار میکشند که درگیریها داغ میشوند، همهجانبه و پخته بودن فیلم، بیننده را میخکوب میکند.
خلق و خوی غالب، نمایش حالتی مالیخولیایی در سبک زندگیای در معرض تهدید و ثباتی ناگهان بر هم خورده است. اما این غم و اندوه تعدیل میشود. چگونه؟ با قدر دانستن زیبایی و وفور نعمت در سرزمینی که مردم آن کمتر از باغستانهای زیر کشتشان از خاک و خورشید بهرهمند نمیشوند، باغستانهایی با ردیف ردیف درختان پر شاخ و برگی که در پای تپههای سنگی به بار مینشینند و میوههای آبدار و خوشمزه میدهند.
در سکانس آغازین، با به تصویر درآوردن سه بچهی پر شر و شور، آیرس (آینت جانو) و پسرعموهای دوقلویش پِره و پائو (ژوئل و آیزاک ریورا)، در حال انجام یک بازی فضایی پر سر و صدا در ماشینی درب و داغون و رها شده در یک مزرعه، کارگردان حس کاذب همدلی و همصدایی شادی را به ذهن مخاطب متبادر میکند؛ اما با پدیدار شدن جرثقیلی که لاشه را بکسل میکند، متوجه میشویم که خاندان سُلِه، که از زمان جنگ داخلی اسپانیا در این ملک کشاورزی میکنند، بیش از زمانی که باید آنجا زندگی کردهاند. مالک زمین، پینیول (ژکوب دیارته)، با یک شرکت انرژی جایگزین توافق کرده است که صفحات خورشیدی را جایگزین درختان کند و این خانواده قرار است از خانه بیرون شوند.
روهلیو (ژوزپ ابَد)، رئیس قبیلهی سله، مهربان اما ضعیف و ناتوان، شخص سادهاندیش تاثیرگذاری که هنوز معتقد است توافق کلامی با اجداد پینیول، بر حق و حقوق آنها صحه میگذارد و تلاش میکند با اقداماتی مانند هدیه دادن سبدی انجیر تازه چیده شده، مانع بیرون کردن خانوادهاش شود. داماد او سیسکو (کارلوس کابو) و همسرش ناتی (مونته اورو) عملگراتر هستند و پیشاپیش برای استخدام شدن در دم و دستگاه پینیول خود را در دل او جا میکنند و با این کارها باعث ایجاد اختلاف و تفرقه در خانواده میشوند.
سیمون نه تشخیص اینکه چه کسی کیست را آسان میکند و نه همهی روابط را روشن؛ اما همهمهی حاکم بر دیالوگها و ایجاد شدن سریع پیوند عاطفی و اصطکاک میان بازیگران، مخاطب را متقاعد میکند که با خانوادهای صمیمی سر و کار دارد.
مرکز ثقل این افراد، پسر روهلیو، کیمت (ژوردی پوژُل دولسِت) است که کمردرد فرسایشی او نتیجهی دههها کار در مزرعه است. او سرنوشت خانوادهاش را با خشمی غرورآمیز میپذیرد و تمام انرژی خود را صرف کسب حداکثر محصول از برداشت نهایی میکند، یعنی کمتر به کارگران مهاجر اتکا میکند و برای کار بیشتر به فرزندان نوجوان خود راجر (آلبرت بوش) و ماریونا (زینیا روزت) متکی میشود. همسر کیمت، دولورس (آنا اوتین) و نیز گلوریا خواهر کیمت (برتا پیپو) جداً تلاش میکنند این خانوادهی دوستداشتنی اما پرخاشجو را کنار هم نگه دارند.
نشانههای دور شدن از ریشههای خانواده در راجر یاغی که مخفیانه همراه با عمو سیسکو در سایهی گیاهان بلندتر شاهدانه میکارد و ماریونای بداخلاقی که رقص شهوت برانگیز جذابی را با دوستانش برای اجرا در فستیوال دهکده تمرین میکند، مشهود است.
اما همهی نوجوانان دستخوش تهدید جدی و تاملبرانگیز تغییر شدهاند. راجر خشم خودش را با رقصیدن یا تیراندازی به خرگوشهای وحشیای تخلیه میکند که به مزارع هجوم میآورند و محصولاتشان را میخورند. یک شب او و ماریونا انزجار خود را با گذاشتن تعداد زیادی خرگوش خون آلود مرده دم در خانهی پینیول در شهر ابراز میکنند. خواهر کوچکترشان آیرس هر روز در بازیهای بهظاهر بی فکر و خیالش در میان درختان و میوهچینها به این سو و آن سو میدود؛ اما تنشهای خانوادگی حتی برای کوچکترین بچهها هم وجود دارد.
هیچ شکی در تصرف زمین خاندان سله وجود ندارد و در کمال تأسف اجتناب ناپذیری و محتوم بودن سرنوشت غمانگیز آنها بارها با ورود مداوم کامیونهای تحویل و مراحل اولیه نصب پنل خورشیدی در زمینی که در همسایگی باغ قرار دارد نمایش داده میشود. بیاعتنایی پینیول به این واقعیت که خاندان سله در طول جنگ خانواده ثروتمندش را مخفی و از آنها محافظت کردند، حاکی از بیارزش و اهمیت شدن تاریخ است.
این خانواده در حالی که از متوقف کردن دست بیرحم پیشرفت درمانده شدهاند، آیندهی ناگهانی و نامشخص خود را میپذیرند و تا حد ممکن از امکانات سرزمینی بهره میبرند که آنها را پرورده است.
این موضوع بیش از همه در شخصیت کیمت با بازی ژوردی پوژُل دولسِت به چشم میخورد که دارای شور و حرارتی عمیق و واقعی است. تصویر او که حلزونها را روی منقل میچیند و روی آنها را با علف خشک میپوشاند تا دودی شوند و در ناهار بزرگ و شاد خانوادگیای خورده شوند که با به استخر رفتن همه پایان مییابد، تنها نمونه ای از قدردانی او از زندگیای است که از آنها محافظت کرده است. اشکهای او زمانی که ناشکیباییاش برایشان به قیمت بخشی از محصول تمام میشود، واقعا تلخ و گزنده است و پیروزی شادمانهاش در مسابقهی سر کشیدن شراب در جشنوارهی شهر برایش لحظهی رهایی پالایندهای به ارمغان میآورد، یک پیروزی در برابر شکست.
اما نمیتوان منکر واقعیت سرد وسایل نقلیهی ساختمانیای شد که باغستان را از بین می برد، تخلفی که سیمون با همان وقار جریحهدارشدهای به تماشایش مینشیند که شخصیتهایش هم آن را به خوبی به تصویر میکشند. با وجودی که ساختار فیلم میتوانست رضایتبخشتر باشد، تأثیر احساسیِ نهفته در درام را نمیشود انکار کرد.
الکاراس
محل نمایش: جشنوارهی فیلم برلین (مسابقه)
بازیگران: ژوردی پوژُل دولسِت، آنا اوتین، زینیا روزت، آلبرت بوش، آینت جانو، ژوزپ ابد، مونته اورو، کارلوس کابو
کارگردان: کارلا سیمون
فیلمنامهنویسان: کارلا سیمون، آرنو ویلارو
۲ ساعت
منبع: هالیوودریپورتر/ ۱۶ فوریه ۲۰۲۲
https://www.hollywoodreporter.com/movies/movie-reviews/alcarras-berlin-2022-1235094690/amp/